آيت ا... جعفر سبحاني از مراجع عظام تقليد در سلسله درس هايي تحت عنوان وهابيت شناسي به شبهات اين فرقه ضاله پاسخ گفته است. بخش هايي از يکي از اين درس ها که مربوط به ديدگاه واهي وهابيت درباره تخريب قبور است.
فرقه نیوز، بحث ما درباره پاسداري از قبور اولياي الهي، انبيا و امامان معصوم عليهم السلام بود، دلايل اينکه چرا بايد از قبور آنان پاسداري کرد را از نظر قرآن و حديث بيان کرديم، هرچند از رواياتي که از امامان(ع) در اين مورد وارد شده است، چيزي نقل نکرديم، زيرا طرف بحث و خطاب ما افراد ديگر است، از اين رو فقط به آيات قرآني و احاديثي که آنها پذيرفته اند، اکتفا مي کنيم و الا احاديث ائمه اهل بيت(ع) در لزوم پاسداري از قبور آن بزرگواران به ويژه حسين بن علي عليهما السلام فراوان است. اکنون مي خواهيم دليل مخالفان را بررسي کنيم، يعني کساني که مي گويند بايد اين قبه و بارگاه را خراب و قبور را نيز با زمين يکسان کرد.
اينها دليلي دارند به نام حديثي که آن را ابوالهياج اسدي از اميرالمؤمنين(ع) نقل کرده است، مسلم در صحيح خودش مي نويسد: «ألا أبعثک علي ما بعثني عليه رسول ا... صلّي ا... عليه و آله؛ امام(ع) به اين فرد مي گويد: آيا آماده هستي که من تو را به ماموريتي بفرستم که پيغمبر(ص) مرا براي آن ماموريت فرستاد، بعد چنين فرمود: أن لا تدع تمثالاً إلّا طمست؛ هيچ تصويري را نمي بيني مگر اينکه آن را محو مي کني، لابد تصوير ذي روح بوده است- و لا قبراً مشرفاً إلّا سويته؛ هيچ قبري را نمي بيني مگر اينکه آن را تسويه کني، حديث اين است:« ألا أبعثک علي ما بعثني عليه رسول ا... صلّي ا... عليه و آله، أن لا تدع تمثالاً إلّا طمست، و لا قبراً مشرفاً إلّا سويته» هنگامي که مي خواستند گنبد و بارگاه ائمه بقيع عليهم السلام را ويران کنند، قاضي نجدي، علماي مدينه را جمع کرد و با اين حديث استدلال کرد. اکنون ما بايد ببينيم آيا اين حديث از نظر سند ارزش دارد يا نه؟ بر فرض اينکه از نظر سند ارزش داشته باشد و سند آن تمام باشد، دلالتش چيست؟
من در اينجا براي بررسي سند دو کتاب را معرفي مي کنم؛ يکي کتاب « ميزان الإعتدال» نوشته ذهبي و ديگري «تهذيب التهذيب»، نوشته ابن حجر. مسلم اين روايت را نقل مي کند از فردي به نام «وکيع»، او نقل مي کند از فردي به نام سفيان ثوري که معروف است، او هم نقل مي کند از حبيب بن أبي ثابت، او هم نقل مي کند از ابو وائل، او هم نقل مي کند از ابو الهياج اسدي، او هم نقل مي کند از علي بن أبي طالب و علي عليه السلام هم از پيغمبر اکرم صلي ا... عليه و آله نقل مي فرمايد. ابن حجر در تهذيب التهذيب درباره راوي اول مي نويسد که اين مرد در پانصد حديث خطا کرده و از کجا معلوم است که يکي از خطاهايش در همين حديث نباشد، حتي مي نويسد که او چندان آگاهي درستي از زبان عربي نداشته است لذا نقل هايش قابل اعتماد نيست. درباره سفيان ثوري همه مي گويند مدلس بوده، يعني تدليس مي کرده است. مثلاً شيخي را که نديده بود، روايت را به او منتسب مي کرد، در حالي که بين او و بين شيخ قبلي يک نفر واسطه بوده است، ولي براي اينکه قلّت و کمي واسطه را نشان بدهد، واسطه را حذف، و از آن شيخ قبلي نقل مي کرد، و تدليس بر خلاف عدالت است، يعني آدم مدلس قولش حجت نيست. حبيب بن ثابت نيز گرفتار همين مشکل بوده که سفيان ثوري به آن مبتلا بوده است، يعني تدليس در حديث. ممکن است کسي بگويد که چرا اينها در حديث تدليس مي کردند؟ براي اينکه در جامعه مقام و موقعيت بهتري پيدا کنند، يعني سند را کم مي کردند تا موقعيتشان به پيغمبر اکرم(ص) نزديک تر باشد. اما ابووائل منحرف از امير المؤمنين(ع) بوده است، معناي انحراف براي شما روشن است و به توضيح احتياج ندارد. آخرين فردي که از او نقل مي کنند، أبو الهياج اسدي است. من درباره او مذمتي نديده ام، اما در تمام صحاح ستّه فقط همين يک روايت را دارد. فردي که فقط يک روايت نقل کند، معلوم مي شود که محدث نيست، و ما بايد به روايت محدثاني گوش بدهيم که کار شان نقل حديث است، اما فردي که در تمام صحاح ستّه، فقط يک حديث نقل کرده است، نشان مي دهد که کار اين فرد نقل حديث نبوده است، لذا در «علم الحديث» به حديث چنين افرادي اعتماد نمي کنند. اين بود بررسي سند حديث.
بر فرض، قبول کرديم که سند حديث صحيح است، حال سراغ دلالتش مي رويم: متن حديث: «لا تدع تمثالاً إلّا طمسته، و لا قبراً إلّا قبراً مشرفا إلّا سوّيته» صحيح مسلم، 13/61، کتاب الجنائز، سنن ترمذي: 2/ 256، باب ما جاء في تسوية القبور، سنن النسائي: 4/ 88، باب تسوية القبور. هيچ تصوير (ذي روح) را ترک مکن مگر آنکه آن را محو کني، و نيز هر قبر بلندي را که ديدي آن را مساوي و برابر کن. بايد به دو کلمه دقت کنيم، يکي به کلمه «مشرفاً» و ديگري کلمه «سوّيته». اگر به اين دو کلمه دقت کنيم، مفاد حديث روشن مي شود. «مشرف» از شرف است، به هر بلندي مي گويند شرف، ولذا به سادات مي گويند شرفا، چرا؟ چون نسب بلندي دارند. خانه هايي که مي سازند، به آن نقطه بلندي اش مي گويند: «شرف»، چرا؟ چون نقطه بلندي است، «ولا قبراً مشرفاً» قبر بلند، يعني قبر مرتفع و بلند، تا اينجا معناي کلمه مشرفاً روشن شد.
حال بايد ببينيم که، « إلّا سوّيته» يعني چه؟ کساني که در لغت عرب وارد هستند مي دانند که تسويه گاهي يک مفعول بر مي دارد و گاهي دو مفعول، مثلاً در «و نفس و ما سوّيها»، يک مفعول دارد، آنجا که صفت خودش باشد، يک مفعولي است، مانند: «وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا» (الشمس: ٧) آن نفس را تسويه کرد و به کمال رساند، يا در آيه ديگر مي گويد: «فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي فَقَعُوا لَه ُسَاجِدِينَ» (الحجر: ٢٩) کلمه «سوّي» اگر يک مفعول برداشت، تسويه صفت خودش است، يعني خودش را تسويه کنيد که به حد کمال برسد. اما اگر بخواهد دو مفعولي باشد، صفت خودش نيست، بلکه مي گويند اين را با آن برابر کن، «سويت هذا بهذا»، اين دو تا نخ را با هم مساوي کردم، اين دو قالي را مساوي کردم، قرآن مي فرمايد: «إِذْ نُسَوِّيکُم بِرَبِّ الْعَالَمِينَ» (الشعراء: ٩٨) شما بت ها را در اين جهان، با رب العالمين يکي فرض مي کرديد، در اينجا تسويه صفت خودش نيست، بلکه صفت قياسي است.
آيا در حديث اين فعل يک مفعولي است يا دو مفعولي؟ يک مفعولي است، «و لا قبراً مشرفاً إلّا سويّته»، ضمير بر مي گردد به قبر، اين قبر را تسويه کنيد، نمي گويد تسويه با چيز ديگر کنيد، اگر تسويه با چيز ديگر بود، قطعاً مفعول دوم به حرف جر مي آمد، حال اينکه مي گويد قبر را بايد با زمين يکسان کرد، اينکه مفعول دوم ندارد، اگر مي گفت: «إلّا سويته بالأرض»، سخن شما درست بود، مثل اينکه گفته: «إِذْ نُسَوِّيکُم بِرَبِّ الْعَالَمِينَ»، درست است، اما نگفته سويّته بالأرض، بلکه گفته «إلّا سوّيته»، صفت خودش است، بايد اين قبر را تسويه کرد، معلوم مي شود روي قبر و سطح قبر اعوجاج و پستي و بلندي داشته، فلذا مي گويد سطح اين قبر را مساوي کن و از حالت اعوجاج در بياور، اتفاقاً نظر اماميه همين است که قبر بايد مسطح باشد و نه معوج. اگر علي عليه السلام مي فرمود که «إلّا سويّته بالأرض»، سخن شما درست بود که بايد قبرها را با زمين يکسان کرد، ولي فرموده است: «إلّا سوّيته»: دو مفعولي نيست، مقايسه در کار نيست، بلکه صفت خودش است، قبر را تسويه کن، يعني اگر اين قبر داراي اعوجاج است، آن را صاف کنيد، اتفاقاً شارحان صحيح مسلم حديث را چنين معنا کرده اند و همگي با اين حديث استدلال مي کنند که قبر بايد مسطح باشد و نه معوج. با اين حديثي که سندش اين همه اشکال دارد و معيوب است و اصلاً در آن، دلالت نيست، چگونه اين همه آثار اهل بيت(ع) را خراب کردند و گنبد و بارگاهي را که سال ها مسلمانان ساخته بودند خراب کردند. فرض کنيد که اين حديث مي گويد قبر را با زمين يکسان کن، چه کار دارد به قبه ها، چه کار دارد به خانه هايي که ساخته اند براي زائران که بنشينند و قرآن بخوانند و حمد بخوانند. مي گويند قبر را با زمين يکسان کن، شما قبه ها و بارگاه را خراب کرديد، جاهايي را که مردم در آنجا قرآن مي خوانند خراب کرديد، اصلاً اين حديث چه ارتباطي به تخريب قبور و خانه ها دارد؟ علاوه بر اين، تسويه قبر با زمين، بر خلاف اجماع علماست، «الفقه علي المذاهب الأربعة» را مطالعه کنيد، همه فقهاي چهار مذهب مي گويند قبر بايد يک وجب از زمين بلندتر باشد، پس اين حديث حتي به نحوي که شما معنا مي کنيد، علاوه براينکه بر خلاف اجماع است، ارتباطي به ويران کردن آثاري که نشانه تمدن و نياکان و بزرگان ماست، ندارد.
ای کاش این متن را میشد به تمام جهان اسلام مخابره کرد.شاید گمراهان کور دل هدایت شوند.انشا الله.زنده باد علمای اهل سنتی که مذهبشان را درست فهم میکنند.