پاسخ مستند به ادعای «کیخسرو = کوروش» از نگاه ابوریحان بیرونی

پاسخ مستند به ادعای «کیخسرو = کوروش» از نگاه ابوریحان بیرونی
ابوریحان بیرونی در الآثار الباقیه با نقل دو روایت متفاوت ـ یکی ایرانی و دیگری غربی ـ نشان می‌دهد که تطبیق کوروش با کیخسرو پایه‌ای در سنت تاریخی ایران ندارد و حاصل خلط و اشتباه مورخان غیرایرانی است.
کد خبر: ۱۸۶۷۱

پایگاه خبری تحلیلی فرقه نیوز: در بررسی جایگاه کوروش در منابع کهن ایرانی، یکی از دقیق‌ترین و کم‌تعصب‌ترین روایت‌ها را باید در الآثار الباقیه عن القرون الخالیة ابوریحان بیرونی جست‌وجو کرد. بیرونی، به‌عنوان دانشمندی میان‌فرهنگی، کوشیده است تا روایات مختلف درباره‌ی پادشاهان ایران و بابل را با دقتی علمی گردآورد و از خلط‌های تاریخی بپیراید. در این میان، او دو روایت متمایز را نقل می‌کند:

۱. تفکیک دو روایت در آثار الباقیه

ابوریحان در الآثار الباقیه عن القرون الخالیة (ص ۲۴ تا ۲۹ چاپ میراث مکتوب و ترجمه داناسرشت، تهران: امیرکبیر، ۱۳۶۳)، درباره‌ی پادشاهان ایران و بابل دو دسته روایت ارائه می‌کند:

الف) روایت ایرانی:

در این نقل، تسلسل تاریخی دقیقاً چنین است:

کیخسرو پیش از بهمن اردشیر می‌زیست. بیرونی تصریح می‌کند که بهمن اردشیر ۲۴۰ سال پس از مرگ کیخسرو به سلطنت رسید (آثار الباقیه، ص ۱۵۰ـ۱۵۱).

کوروش در زمان بهمن اردشیر می‌زیسته و از عاملان یا دست‌نشانده‌های او در بابل بوده است (همان، ص ۲۶ و ۲۹).

بنابراین، در منطق روایت ایرانی خودِ ابوریحان، کوروش حداقل ۲۴۰ سال پس از کیخسرو زندگی کرده و نمی‌تواند شخص واحدی با او باشد.

بر پایه‌ی نقل ایرانی در آثار الباقیه، کوروش نه هم‌دوره کیخسرو است و نه هم‌منزلت او؛ زیرا کیخسرو شاهِ شاهان است و کوروش تنها فرمانروای وابسته‌ی بابل معرفی شده است.

ب) روایت غربی (اهل مغرب)

ابوریحان پس از نقل روایت ایرانی، برای حفظ امانت علمی، دیدگاه منقول از «اهل مغرب» (یعنی یونانیان و تاریخ‌نگاران غربی) را نیز می‌آورد: «در کتاب‌های سیَر و اخبار که از روی کتب اهل مغرب نقل شده، ملوک ایران و بابل را نام برده‌اند … ولی آنچه به وهم سبقت می‌جوید این است که ملوک ایران را با عمّال ایشان در بابل روی‌هم‌رفته نام برده‌اند.»

این عبارت کلیدی چند نکته دارد:

منبع را صراحتاً غیرایرانی معرفی می‌کند («اهل مغرب»).

دیدگاه آنان را دارای اختلاط و خلط میان شاهان و عمال بابل می‌داند.

با تعبیر «ما یسبق إلی الوهم» ابوریحان نشان می‌دهد که از دید وی، این تطبیق‌ها غیرواقعی و پنداری است.

ابوریحان نه‌تنها این تطبیق را قبول ندارد، بلکه دقیقاً آن را به عنوان یک اشتباه غربیان تحلیل می‌کند.

 

۲. بازخوانی تاریخی از دید شرق‌شناسان متأخر

سر پرسی سایکس، شرق‌شناس انگلیسی (متوفا ۱۹۶۵) نیز بعدها به همین خلط اشاره کرده و نوشته است: «بسیارى از نویسندگان اروپایى و عموم ایرانی‌هایى که احوال کورش کبیر را شنیده‌اند، او را با کیخسرو تطبیق مى‌کنند، اما نمى‌توان تصدیق نمود.» (تاریخ ایران، ج ۱، ص ۱۷۹، ترجمه فخر داعى گیلانى)

سایکس توضیح می‌دهد که کیخسرو‌ قرن‌ها پیش از تاریخ تدوین‌شده آریایی می‌زیسته، نه در عصر هخامنشی.

 

۳. ابوریحان دو روایت را نقل می‌کند، اما تنها یکی (روایت ایرانی) را معتبر می‌داند.

روایت دوم از «اهل مغرب» صرفاً نقل قولی غیرایرانی و نادقیق است.

از نظر زمانی، کوروش حدود ۲۴۰ سال پس از کیخسرو و در سطح سیاسی متفاوتی زندگی کرده است.

ابوریحان هیچ‌کجا نگفته که کوروش همان کیخسرو است؛ بلکه نقل غیرایرانیان را رد کرده و آن را ناشی از خلط شاهان و عمال دانسته است.

 

۴. نکته پرسش‌برانگیز نهایی

اگر کوروش حقیقتاً در حافظه‌ی فرهنگی ایران با کیخسرو یکی بود، چرا از فردوسی تا بیرونی و طبری، هیچ‌کدام نام کوروش را در زمره‌ی شاهان ایران نیاوردند؟

این غیبت طولانی در تاریخ‌نگاری ایرانی، خود دلیلی بر آن است که کوروش در سنت ایرانی نه معادل کیخسرو، بلکه شخصیتی بیرونی و کم‌اهمیت سیاسی شناخته می‌شده است.

گزارش خطا
ارسال نظر