پایگاه خبری تحلیلی فرقه نیوز: در سالهای اخیر، پدیدهای بهنام «باستانگرایی افراطی» در فضای فکری و رسانهای ایران رشد کرده است؛ جریانی که علاقه به میراث تاریخی را با یک آیین شبهمذهبی مخلوط کرده و میکوشد گذشته پیش از اسلام را به جای هویت کنونی ایرانیان بنشاند. این جریان، در ظاهر بر حفاظت از آثار باستانی تأکید دارد، اما در باطن، با ساخت نمادها و اسطورههای نو، قصد دارد پیوند مردم با معارف اسلامی را تضعیف کند. یکی از مهمترین پروژههای نمادین این جریان، معرفی «مادرسلیمان» (مجموعه پاسارگاد) به عنوان «مقبره کوروش» است.
مادرسلیمان؛ روایت رسمی یا افسانه رسانهای؟
پروژه معرفی مزار کوروش در پاسارگاد، از سالها پیش با تبلیغات شدید همراه بوده است. تصاویر سنگبنای موسوم به «مقبره کوروش» در پوسترها، کتابها و رسانههای اجتماعی دستبهدست میشود و حتی برخی افراد از آن به عنوان «حرم کوروش» یاد میکنند. مشکل اینجاست که هیچ سند قطعی تاریخی چنین نسبتی را تأیید نمیکند. روایتهای موجود عمدتاً از دوره قاجار و پهلوی ساخته و پرداخته شده و قبل از آن اثری از چنین برداشت عمومی وجود ندارد.
تعدادی از کارشناسان حوزه میراث فرهنگی و مورخان بیطرف معتقدند که نسبت دادن این بنا به کوروش، بخشی از یک داستانپردازی هدفمند برای ایجاد یک نقطه زیارتی ملیگراست؛ نقطهای که بتواند در ذهن مخاطب همان کارکرد حرمهای مذهبی را داشته باشد، اما با بار معنایی متفاوت: جایگزینی نماد اسلامی با نماد باستانی.
دخالت غرب و جریان صهیونیسم
این ساخت روایت، بدون پشتیبانی فکری و مالی خارجی امکانپذیر نیست. اسناد موجود نشان میدهد که شماری از مستشرقین، مأموریت ویژهای برای جمعآوری و بازتفسیر سنگنوشتهها داشتهاند، به شکلی که خروجی کار با اهداف خاص ایدئولوژیک همخوانی داشته باشد. در این میان، جریان صهیونیسم که سابقه طولانی در نمادسازی تاریخی دارد، نقش پررنگی ایفا کرده است. تبلیغ کوروش به عنوان «حامی قوم یهود» یکی از خطوط ثابت این پروژه است و برای تثبیت این تصویر، مکانهایی مانند پاسارگاد، بارها در متون و مستندات غربی بازتعریف شدهاند.
باستانگرایی به مثابه دین بدیل
باستانگرایی در این سطح، دیگر یک علاقه فرهنگی نیست؛ بلکه یک دین بدیل با آئینهای نمادین است. تجمعات سالانه در پاسارگاد، حمل پرچمهای خاص با نقش فروهر، شعارهای خاص در کنار حمله به اسلام و قرآن، همه نشان میدهد که هدف از این مراسم، چیزی فراتر از پاسداشت یک یادگار باستانی است. در واقع، این یک آیین سیاسی-فرهنگی است که میخواهد چهره افسانهای و غیر واقعی پیش از اسلام را جایگزین هویت اسلامی کند.
تکنیکهای روانی در بازتولید نماد
این جریان از تکنیکهای روانشناسی جمعی و بازاریابی فرهنگی استفاده میکند: تکرار مداوم یک نماد، برگزاری مراسم در مکانهای خاص، استفاده از موسیقی و شعارهایی که احساسات ملی را برمیانگیزد، و حتی بهرهبرداری از مفهوم «زیارت». وقتی مخاطب جوان بدون دانش تاریخی، به سنگبنایی در پاسارگاد سفر میکند، پرچم برافراشته و ادای احترام میکند، در ذهنش همان حس زیارت، اما با بار هویتی متفاوت شکل میگیرد. این دقیقاً همان چیزی است که جریانهای نمادساز در سراسر جهان برای تغییر هویت ملتها استفاده میکنند.
تعارض آشکار با اسلام
مسئله اساسی، تضاد این نوع باستانگرایی با تعالیم اسلامی است. اسلام با گرامیداشت تاریخ و تمدن مشکلی ندارد، اما جایگزینی ارزشهای دینی با آیینهای اسطورهای غیرمبتنی بر وحی، کوچکترین پیامدش تضعیف ایمان جمعی و حذف نمادهای دینی از زیست فرهنگی جامعه است. هنگامی که کوروش – فردی با کارنامه آمیخته با جنگ، بردهداری و سیاستهای جنسی غیرانسانی – به جای شخصیتهای دینی معرفی میشود، این فقط یک تغییر ظاهری نیست بلکه تغییر در بنیانهای اخلاقی جامعه است.
نتیجهگیری
پروژه «مادرسلیمان» به عنوان مزار کوروش، نمونه آشکار استفاده از نماد برای تغییر هویت ملی-دینی است. این جریان باستانگرایی افراطی میکوشد احساسات ملی را علیه ارزشهای اسلامی به کار گیرد و در این مسیر، از حربه جعل تاریخی و اسطورهسازی بهره میبرد. مقابله با این موج، نیازمند هوشیاری عمومی، نقد علمی ادعاها و افشای پشتپرده آن است. اگر این مسیر ادامه یابد، نه تنها تاریخ ایران دچار تحریف خواهد شد، بلکه نسل آینده با هویتی کاملاً متفاوت از هویت هزار و چهارصد ساله اسلامی خود روبهرو خواهد شد.