شریعت‌گریزی از راه فرجام ستیزی

شریعت‌گریزی از راه فرجام ستیزی
از اصول تعالیم شرایع و ادیان الهی اعتقاد به معاد و حیات اخروی بعد از این دنیای مادی است و این مسأله همواره در سرلوحه دعوت انبیای الهی قرار داشته است. این اصل مهم اعتقادی اهمیت فوق‌العاده‌ای در زندگی بشر، سعادت و کمال نهایی انسان دارد و شناخت و باور آن از راه‌های کنترل اعمال و رفتار انسان در زندگی فردی و اجتماعی به شمار می‌رود و باعث کنترل شهوات، امیال حیوانی و پست انسان و بازدارنده از ظلم و ستم به دیگران و انگیزه‌ای برای انجام دستورات و تکالیف دینی است.
کد خبر: ۱۸۴۶۱

پایگاه خبری تحلیلی فرقه نیوز: یکی از خصوصیت‌های این مکاتب شبه معنوی مدرن این است که سعادت و شادی را برای همین دنیا ترسیم می‌کنند و هدف آنها رسیدن به شادی و لذت در همین زندگی دنیایی است. خبری از تلاش برای زندگی اخروی دیده نمی‌شود. به همین جهت در بسیاری از جنبش‌های نوپدید معنوی، «جهان پس از مرگ» و «معاد» انکار شده و آموزه‌ای به نام «تناسخ» جایگزین شده است.

تناسخ به معنی وارد شدن روح فردی که مرده در کالبد کودک تازه متولد شده، یا در جسم موجودات دیگر و حتی در جمادات است. این آموزه در مقابل حیات پس از مرگ دیگر انسان را وادار به انجام دستورات و فرامین الهی برای سعادت در حیات پس از مرگ نمی‌نماید. از همین رو از راه‌ها و مبانی شریعت گریزی این مکاتب معنوی از میان برداشتن اعتقاد به جهان پس از مرگ است که در این صورت انگیزه‌ای برای کنترل شهوات و امیال پست حیوانی و پیروی از شرایع الهی باقی نمی‌ماند.

تناسخ ریشه در ادیان هندی دارد؛ اما در تمامی ادیان الهی مفهومی با عنوان رستاخیز و قیامت  که کاملا با تناسخ ناسازگار و غیر قابل جمع است ـ بیان گردیده است و روشن است که با پذیرش تناسخ، مقولاتی نظیر توبه، استغفار، شفاعت، بهشت، جهنم و نظام حسابرسی اعمال و غیر این‌ها معنا و مفهوم خود را از دست خواهند داد.

شریعت‌گریزی از راه فرجام ستیزی

از آن جایی که بازخواستی در کار نخواهد بود، ارتکاب هر عملی به این علت که در زندگی‌های بعدی و ادوار حیات قابل جبران است  به دور از ذهن نخواهد بود. بنابراین با پذیرش تناسخ، راه برای شریعت گریزی این مکاتب باز شده و پیروان آنها با توجه به این عقیده باطل دست به هر کار غیر اخلاقی و غیر انسانی خواهند زد.

در حالی که در شریعت‌های آسمانی مرگ و ترک این دنیا به عنوان وسیله و ابزاری برای کنترل انسان از ظلم، تعدی به دیگران، جلوگیری از انجام اعمال ضد ارزشی و داشتن زندگی هدفمند استفاده شده است. شریعت مقدس اسلام برای یاد مرگ و رفتن به قبرستان‌ها جهت یادآوری و فراموش نکردن عاقبت خویش اهمیت فراوانی قائل است. در مقابل این اندیشه ارزشی عرفان‌های نوپدید دینی به مقابله با مرگ‌اندیشی پرداخته و حتی گاهی مرگ را موهوم و زندگی را جاویدان معرفی می‌کنند.[۱]

شریعت‌گریزی از راه فرجام ستیزیپال توئیچل، بنیانگذار مکتب اکنکار می‌گوید: «فرضیه جهنم توسط کلیسا اختراع شد تا بشر را با ترساندن از کیفر برادر کشی بیشتر به سوی تمدن سوق دهد. کلیسا مجبور بود ترس از کیفر اخروی و امثال آنرا بیافریند تا بدین وسیله توده‌های مردم را هرچه بیشتر تحت کنترل داشته باشد».[۲] 

«ماده نه هرگز به وجود می‌آید و نه هرگز از بین می‌رود، تنها می‌تواند از شکلی به شکل دیگر تبدیل شود. تعداد ارواح عالم همواره ثابت‌اند؛ اما لازم نیست که همه ارواح همیشه به شکل انسان متناسخ شوند. افزون بر این، وقتی که یک انسان از دنیا می‌رود، مستلزم آن نیست که روح او بلافاصله به بدن انسان یا حیوانی دیگر منتقل گردد، بلکه ممکن است روح او به مدت یک روز تا یک هزار سال یا بیشتر در سایر عوالم به حیات خود ادامه دهد…. اما نهایتاً و در زمان مقرر که بنا است بدهی کارمیک [۳] خود را بپردازد، بار دیگر به شکل انسانی متناسخ خواهد شد».[۴]

این مکاتب هرچند استدلالاتی نیز برای عقیده خود ذکر می‌کنند؛ اما بیشتر روی تجربه‌های خود تکیه دارند. در مکتب اکنکار بر تناسخ چنین استدلال آورده شده است:

«اگر ما در زندگی‌های گذشته مورد آزار قرار گرفته و ترس را تجربه کرده باشیم، احتمالاً هنوز این عواطف را در حافظه‌ی روانی خود حفظ کرده‌ایم و شاید به همین دلیل در زندگی کنونی از احساس ترس و تنش در عذابیم».[۵]

«چنانچه برای هر کسی تنها یک عمر قائل باشیم، این سخن به نظر غیر منطقی می‌آید. در یک زندگی منفرد چنین به نظر می‌رسد که ما بدون دلیل آشکاری رنج می‌بریم یا از لذایذ زندگی متنعم می‌شویم… تناسخ به ما می‌آموزد که تا زمانی که درس های معنوی خود را فرانگیریم، بارها و بارها متولد می‌شویم. قانون کارما تصریح می‌کند که اعمال ما و نتایج غیرقابل اجتناب آنها با هم ارتباط مستقیم دارند؛ یعنی در یک زندگی آنچه را که در زندگی دیگر کاشته‌ایم، درو می‌کنیم».[۶]

استدلال دیگر آیین‌ اکنکار برای اثبات تناسخ این است که اختلافات شخصیتی والدین و فرزندانشان را جز از راه تناسخ نمی‌توان توجیه کرد. چطور می‌شود که والدین یک کودک هیچ علاقه‌ای به موسیقی ندارند، اما فرزند آنان نه تنها علاقمند به موسیقی می‌شود بلکه استعدادی درخشان در موسیقی هم دارد؟ بر اساس تناسخ این اختلاف به سادگی قابل توجیه است. «شاید او این استعداد را در زندگی قبلی پرورش داده و خاطرات ضعیفی از آن دوران دارد.»

پائولو کوئلیو که خود یک کاتولیک است و باید به معاد اعتقاد داشته باشد در کتاب‌های خود از تناسخ سخن به میان می‌آورد.[۷] او علت پذیرش تناسخ را وجود عشق می‌داند. از نظر او عشق حاصل پیوند نیمه‌های انسان‌هاست. هر انسانی در حال تناسخ به دو نیمه و یا چند نیمه تقسیم می‌شود. هرگاه این دو نیمه به هم بپیوندند عشق حاصل می‌شود. در نگاه او ما بخشی از روح جهان هستیم و در هر تقسیم کمی ضعیف‌تر می‌شویم.

همانطور که تقسیم می‌شویم دوباره با هم ملاقات می‌کنیم این ملاقات دوباره عشق است. چون وقتی روحی تقسیم می‌شود همیشه به یک بخش نرینه و یک بخش مادینه تقسیم می‌شود… وجود عشق نشان آن است که این نیمه‌ها سابقا در یک وجود بوده‌اند و اکنون دوباره به هم رسیده‌اند.[۸]

بریدا در یک مکاشفه به کمک ویکا متوجه می‌شود او قرن‌ها پیش در سنت کاتارها زنی بوده به نام لونی که عاشق تالبو بوده است. ویکا به او می‌گوید ممکن است تو بخشی از آن زن باشی و کسان دیگری نیز با تو در آن خاطره شریک باشند.[۹] دلیل دیگر کوئلیو بر تناسخ ابدی بودن ارواح است. انسان ابدی است چون جلوه‌ای از خداوند است و برای همین است که از میان زندگی و مرگ‌های بسیار می‌گذرد.[۱۰]

نقد و بررسی

در رد نظریه تناسخ علاوه بر آیات و روایاتی که در این زمینه وارد شده ادله عقلی نیز از سوی اندیشمندان و فلاسفه مسلمان در ابطال این نظریه آورده شده است.

از جمله ابن‌سینا در اشارات می‌گوید: هنگامی که بدن به حدی از رشد رسیده باشد که برای دریافت نفس مهیا باشد نفس به بدن تعلق می‌گیرد یعنی با هر مزاج بدنی خاص نفس خاصی همراه می‌شود نتیجه مقبول اینکه یک نفس در بدن‌های موجودات مختلفی تناسخ کند تعلق دو نفس به موجود تناسخ یافته است… حال آنکه تعلق دو نفس مدبر برای یک بدن محال است. هر موجودی به علم حضوری می‌یابد که یک نفس دارد که تدبیر او را به عهده گرفته است».[۱۱]

شریعت‌گریزی از راه فرجام ستیزیملاصدرا نیز بر اساس حرکت جوهری به رد نظریه تناسخ پرداخته و چنین می‌گوید: «تعلق نفس به بدن تعلقی ذاتی است و ترکیب این دو یک ترکیب حقیقی است و نه صناعی و انضمامی.

نفس و بدن هر دو در یک حرکت جوهری در حال حرکت هستند. در ابتدای حرکت هر دو قوه هستند و در حال حرکت به کمالات خویش فعلیت می‌دهند. تا زمانی که نفس و بدن عنصری در یک کالبد به هم تعلق دارند حالات قوه و فعلشان متناسب به هم خواهد بود از طرفی هر نفسی در این عالم به مرور زمان بالاخره از جهاتی به فعلیت می‌رسد با این وجود جدایی نفس از بدن و حلول در بدن دیگری محال خواهد بود. زیرا نفس در زندگی پیشین خود فعلیت‌های زیادی کسب کرده است و ترکیب اتحادی یافتنش با موجودی که هنوز بالقوه است امکان ندارد».[۱۲]

این سخن که با تناسخ بخواهیم علت اختلافات شخصیتی فرزندان را والدین توجیه کنیم، نیز واضح البطلان است. این حاکی از نادیده گرفتن اختیار آدمیان در شکل‌دهی به شخصیت خودشان و ناشی از جهل نسبت به عوامل شکل‌دهی به شخصیت انسان است.

پی‌نوشت
[۱]. اوشو می‌گوید: هیچ چیز نمی‌میرد در واقع هیچ چیز نمی تواند بمیرد. مرگ بزرگترین توهم موجود است.(عشق، رقص زندگی, ص 30)
[۲]. نامه‌هایی به گیل، ص23.
[۳]. به اعتقاد این جماعت در هر حضور، ما مجموعه ای استعدادها را در اختیار داریم که ابتدا باید آنها را کشف و سپس به درستی از آنها استفاده کنیم. ” حق انتخاب ” و ” ذهن ناپخته ” ما باعث می شود برخی از استعدادهایمان را کشف نکنیم یا از آن بدتر، بعد از کشف، به شیوه ای نادرست از آنها استفاده کنیم. هر استعدادی که به درستی استفاده نشود، در قالب زندگی بعدی ما بصورت محدودیتی بر ما اعمال می شود تا با تلاش بیشتر آنرا یافته و اینبار با استفاده درست، در جهت آن بیداری معنوی گامی موثر برداریم. این محدودیتها در علم نومرولوژی به “بدهی های کارمایک” معروف هستند.
[۴]. اکنکار حکمت باستانی برای عصر حاضر،‌ ص41.44.
[۵]. همان،‌ ص: 39.40.
[۶]. همان، ص 39.
[۷]. والکیریها، ص39؛ شیطان و دوشیز ه پریم، ص123.124.
[۸]. بریدا، ص 77 – 79.
[۹]. بریدا، ص 110. 127.
[۱۰]. همان، ص 77.
[۱۱]. ابن سینا، الاشارات و التنبیهات، شرح خواجه نصیرالدین طوسی، ج4، ص 37.
[۱۲]. . ملا صدرا، الحکمه المتعالیه، ج 9، ص2. 3. 6.
گزارش خطا
ارسال نظر