برای اولین بار، هگل این اصطلاح را در قرن نوزدهم، وارد فلسفه اش کرد و پس از او شاگردش مارکس ، آن را در جامعه شناسی به کار برد و در رابطه ی انسان و کار امروز در روان شناسی و انسان شناسی بسیار دامنه پیدا کرده است.
الیناسیون _ به هر حال از نظر معنی لغوی _ این اصل را طرح میکند که در شرایطی انسان به گونه ای بیمار میشود، که «خود» را گم میکند؛ «شخصیت»و «هویت» واقعی و طبیعی خود را نمیشناسد و « وجود حقیقی و فطری »خود را میبازد. این حالت _که " مسخ» انسان است_ معلول رسوخ و حلول یک شخصیت یا هویت غیر انسانی در انسان است و در نتیجه، تبدیل انسان به غیر انسان. ‼
امروز برای علم مسلم شده است که علت جنون، حلول جن در شخصیت انسان و عامل مسخ هویت انسان نیست و الیناسیون به آن معنای قدیم و عوامل ماورایی در بوجود آمدن آن رنگ باخته است. در طول تاریخ، تمام مذاهب خرافی، انسان را الینه میکردند؛ چون قدرتهای انسانی و ارزشهای واقعی و اصالتهایی را که در انسان هست، را نفی میکردند؛ و همه چیز را به ارواح و اجنه و نیروهای غیبی و نزدیک و دور شدن پدیده ها و ستاره ها و علایم و امارات و نشانه های طبیعی و امثال اینها، منسوب میکردند؛ انسان را از خود به در میبردند و به صورت بدبخت و بیچاره و بازیچه ی نیروهای نامحسوس و عوامل بیشمار ماوراءالطبیعی میپروردند.
انسان گذشته شب و روزش در این فکر میگذشت که چگونه اجنه، دیوها، پری ها، بادهای شوم، نحوست دوری و نزدیکی دو سیاره و ارواح خبیثه و شریره را از خود دور کند.
در کلاسهای حلقه، و به خصوص در دوره ی دفاعی و سایمنتولوژی به کرّات درباره ی موجودات غیرارگانیک که شامل دو نوع A و B هستند صحبت میشود و در کلاسها فرایند تسخیر ذهن افراد به وسیله ی اجنه و کالبدهای ذهنی(دو گروه غیر ارگانیک فوق) یادآوری میشود.
در این تعالیم به افرادی که ناراحتیهای گوناگون دارند القا میشود که اگر به هم ریختگی های روانی داشته باشند به دلیل حضور غیرارگانیکها در وجودشان است و بیرونریزی دارند.
ما از نزدیک شاهد افرادی بوده ایم که سالهای سال از خود بیگانه شده اند و با موجوداتی که درونشان است خو گرفته اند و در افعالی که انجام میدهند آنها را آمر و فاعل میدانند.
آن چه موجب استقبال این افراد از پذیرش حضور این غیرارگانیکها در وجودشان میشود، راهیست که برای توجیه اعمال ناشایست برای ایشان باز میشود. برای مثال فردی که از وجه ی اجتماعی خوبی در جامعه برخوردار بود و به نوعی از قشر سرشناس جامعه به شمار میرفت، وقتی در بین صحبتهایش از روی عصبانیت، الفاظ رکیک و نازیبا استفاده میکرد، بلافاصله که به خود می آمد با عذرخواهی مختصری، غیرارگانیکی را که در وجود خود داشت متهم میکرد و میگفت:
« این من نبودم که این حرف را زدم، یک کالبد ذهنی، ستاد مرا اشغال کرده است که سالهاست با من است. این کالبد ذهنی متعلق به یک راننده ی دیزل است که گاهی بددهنیهایش را از طریق من بروز میدهد و...(فایل صوتی مؤسسه باقرالعلوم، تاریخ 10 مرداد1392)
این خانم و امثال آنها در فرقه ی حلقه بسیارند. آنها رفتارهایشان را با این دلیل غیرمنطقی که من نبودم که این کار را انجام دادم؛ بلکه غیرارگانیکی که ستاد مرا تسخیر کرده، بود، توجیه میکنند.
این اندیشه آغاز دوقطبی شدن و بیماری روانی در افراد است. اصل مهم و اشکالی که در این بخش پیش میآید، این است که با این آموزه ها و القاء انجام افعال به وسیله ی کالبد ذهنی، نمیتوان فردی را که با این ذهنیت، گناه یا هر عمل قبیحی را انجام داده مقصر دانست و چنانچه ایشان مورد بازخواست قرار گیرند، نحوه ی قضاوت و اجرای عدالت مورد ابهام خواهد بود!
به نظر میرسد یکی از دلایل اینکه این فرقه درباره ی صحیح یا غلط بودن مطالب و نظریات کسی اظهار نظر نمیکنند و میگویند ما قضاوت نمیکنیم، همین باور باشد‼
منبع: حلقه اسارت