یکی از شخصیتهای مورد توجه صوفیه و مخالفان آن شخص کیوان قزوینی است. از زمان رژیم پهلوی تا کنون دو نظریه کاملا متفاوت در تغییر ناگهانی رویکرد به اصطلاح طریقتی یا سلوکی وی وجود دارد که با توجه به اهمیت جایگاه علمی و طریقتی کیوان قزوینی در فرقه سیاسی صوفیه و فقرای جداشده حل این معما از اهمیت ویژهای برخوردار است و ما در این نوشتار برآنیم تا صحبت و ادعای صوفیه را با نظر خودشان رد کنیم و از آوردن نظریات گوناگون مخالفین صوفیه خود داری کنیم.
نظریه اول افرادی هستند که قائل به خلع کیوان قزوینی از انتصاب طریقتی خود هستند.
شاخصترین افرادی که قائل به خلع کیوان قزوینی هستند جناب صالحعلیشاه و رضاعلیشاه میباشد و نکته جالب این موضوع آن است که هر دو در علت این خلع اختلاف نظر دارند و نظرات آنها کاملا با هم متفاوت است و این امر کاملا کذب بودن آن را ثابت میکند و این درحالیست که نورعلی تابنده قطب فعلی فرقه سیاسی صوفیه حتی قائل به خلع هم نمیباشد!
نظریه دوم قائل به جدایی و برگشتن کیوان قزوینی از طریقت این فرقه سیاسی صوفیه است.
منتقدین زیادی قائل به این موضوع هستند و تمامی مخالفین صوفیه اتفاق نظر دارند که کیوان قزوینی از منصب خود خلع نشد و وی اختیارا از این فرقه سیاسی جدا شد و کار به جای رسید که اقطاب این فرقه بارها با رایزنیهای مختلف تمام سعی خود را مبنی بر برگشت ایشان انجام دادند.
باتوجه به اینکه تاکنون بارها توسط محققین و پژوهشگران بحث تصوف این موضوع از زاویههای مختلف به آن پرداخته شده است ما با رویکرد جدید با افشای نظر نورعلی تابنده در این مبحث ثابت میکنیم که کیوان قزوینی طبق نظر این قطب سیاسی خلع نشده است.
در این نوشتار کوتاه برآنیم با ارائه مدرکی از سخنان خود صوفیه برای همیشه به این داستان پایان دهیم و ثابت کنیم کیوان قزوینی بعد از پی بردن به سلوک پوشالی این فرقه دست از پرستش قطب برداشت و حقیقت بر وی آشکار شد و باعث شد تعداد زیادی از فقرای حقیقت جو از این منجلاب بیرون آیند و به آغوش اسلام ناب محمدی بازگردند.
صوفیان عارف نما سه دلیل را برای اثبات خلع کیوان قزوینی ذکر کردهاند که هیچ شباهتی با هم ندارد و این موضوع در حالیست که از نظر زمانی هر سه گروه تفاوت آشکاری با هم نداشتهاند که اینگونه تناقضی به وجود آمده است!
۱. برخی وی را به مقاصد دنیوی وحتی متمایل به بهائیت و نیز وهابیت متهم کردهاند (۱)
۲. گروهی دیگر قائل هستند که کیوان قزوینی نسبت به مشایخ متقدم آقایان شیخ عبداله حایری و شیخ محسن سروستانی رعایت احترام و کسوت نکرد. بعد از چندی به مادیت پرستی و حب دنیا روی آورد و در دعوتهای خود مقاصد دنیوی و مادی را ابراز مینمود و همچنین نصیحتهای جناب صالحعلیشاه هم در وی موثر نیفتاد. (۲)
۳. گروهی دیگر از صوفیه علت خلع کیوان قزوینی را ایجاد بدعت از سوی کیوان قزوینی میداند و در پاسخ به یکی از فقرای فرقه اینچنین بیان میکند: او به دستورات شرعی اضافه میکرد و باعث به وجود آمدن بدعت میشد و آن بدعتها را به خورد مردم میداد. (۳)
مطلبی که کاملا در سخنان اقطاب و بزرگان فرقه سیاسی صوفیه آشکار است تناقض برای توجیه علت جدایی و به قول آنها علت خلع کیوان قزوینی از منصب به اصطلاح طریقتی خود است و نکته جالب این موضوع آن است که نورعلی تابنده قطب سیاسی صوفیه قائل به عدم خلع کیوان قزوینی است و از آن به عنوان برگشتن و جدایی یاد میکند!
نورعلی تابنده در مورد کیوان قزوینی با استناد به سخنان غلامرضا سمیعی بیان میکند شغل ایشان در هنگام برگشتن از درویشی خصومت با سلسله گنابادیه و هم و غمش کوبیدن سلسله درویشی بود. وی در ادامه یکی از علل جدای کیوان قزوینی را علاقه خاص به ریاست و سروری میداند (۴)
طبق نظر نور علی تابنده کیوان قزوینی هیچگاه خلع نشد بلکه وی با آوردن قید «برگشتن» و «جدایی» قائل به عدم خلع از سوی صالحعلیشاه است و با این نظر علاوه بر رد نظرات پدر (صالحعلیشاه) و برادر (رضاعلیشاه) خود به حل معمای پیچیده کیوان قزوینی پایان میدهد.
ادامه دارد...
پی نوشت:
۱- محمد باقر سلطانی گنابادی، رهبران طریقت و عرفان، جلد۱، صفحه۲۵۵، تهران۱۳۷۱ش، اسدالله آذرگشسب، رسالۀ جوابیه، جلد۱، صفحه۱۱، تهران ۱۳۶۲ش
۲- یادنامه صالح، گردآوری و تدوین هیأت تحریریه کتابخانۀ خانقاه امیر سلیمانی تهران ۱۳۶۷شمسی
۳- خورشید تابنده، شرح احوال و آثار آقای حاج سلطانحسین تابنده گنابادی رضا علیشاه، انتشارات حقیقت، صفحه ۴۱۶
۴-عرفان، جزوه نود، نورعلی تابنده، پاییز۱۳۹۰، صفحه ۲۷۵الی ۲۷۶