به گزارش فرقه نیوز، شیخ محمدتقی بهلول گنابادی، مردی است که نامش در تاریخ حوادث کشف حجاب ثبت شد و خطابه حماسی وی، نقش بزرگی در قیام مردمی مسجد گوهرشاد بر ضد استبداد رضاخانی داشت. وی سال های بسیاری از عمرش را در زندان های گوناگون افغانستان به سر برد و در این مدت، به تبلیغ و ترویج دین پرداخت. کوخ نشینی و زندگی در محرومیت، منش پایدار او بود. صداقت و صمیمیت در گفتار و رفتارش موج می زد و بیان صریح واقعیتها، مؤید شجاعت وشهامت او بود. این مجاهد نستوه، پس از پیروزی انقلاب اسلامی و بازگشت به ایران، از منبر وعظ و خطابه فاصله نگرفت و تا آخرین سالهای عمرش، همچنان در راه ترویج اسلام، خطابههای روشنگرانه ایراد می کرد.
رجانیوز بهمناسبت سالروز وفات این اعجوبه عصر ویژهنامهای منتشر کرده است که در ادامه چکیده ای از این ویژه نامه را میخوانید:
زندگینامه علامه شیخ محمدتقى بهلول
هشتم جمادى الثانى سال ۱۳۲۰هـ ق (۱۲۷۹هـ ش) بود و شیخ نظام الدین در مسجد روستاى بیلندِ گناباد مشغول نماز جماعت بود که ناگهان شخصى نفسزنان خود را به مسجد رساند و فریاد کشید: آقا همسرتان درد زایمان گرفته است. فورى به منزل بیایید. شیخ نظام نماز را به پایان برد و عازم منزل شد. ساعتى بعد صداى گریه نوزاد در خانه پیچید، طفل که هفت ماهه متولد شده بود، چهارده ساعت بیهوش بود و زمانى که به هوش آمد، شیخ به سجده افتاد و طفل را محمدتقى نام نهاد.
علّت اشتهار وی به لقب بهلول، به گفته خودش، این بود که: در سنین کودکی برای زنها منبر میرفتند و بعد از منبر و درس، اوقات فراغت خود را مشغول بازی با حیوانات میشدند. زنهای محل میگفتند: نه به آن منبر و روضه و درس و نه به این بازی؛ او مثل بهلول زمان امام صادق(ع) دیوانه است. بنابراین از آن به بعد مشهور به بهلول شدند، و در زمان رضاخان نیز که قرار بود شناسنامه بدهند، شهرت ایشان را بهلول گرفتند.
بهلول در شش سالگى به مکتب رفت. قرآن را نزد خاله پدر آموخت و در هشت سالگى حافظ کل قرآن شد. درسهاى حوزه از ادبیات تا قوانین را نزد پدر آموخت و جهت ادامه تحصیل راهى سبزوار شد و از آنجا به قم مهاجرت کرد. دروس سطح (رسائل و مکاسب) را نزد آیت الله آخوند ملاعلى معصومى همدانى فراگرفت. مدتى بعد ابتدا براى زیارت و سپس براى تکمیل تحصیلات راهى نجف اشرف شد و در درس خارج آیت الله آقا سید ابوالحسن اصفهانى حاضر شد.(۶)
مبارزه با صوفیه گناباد
اولین معلم و استاد محمّدتقی، خالة پدرش بودکه همواره شیخ از ایشان با تجلیل یاد می کرد و میگفت: «ایشان اولین استاد من بود و اگر سخت گیری های او در امر تحصیل و حفظ قرآن نبود، نمی توانستم آن طور که باید، تحصیل کنم، او نماز را به من تعلیم داد و مرا امام جماعت بچّه ها قرار داد و با یک چوب مواظب بود، تا کسی نماز را اشتباه نخواند.»
شیخ بهلول در منبرهاى خود در گناباد به مخالفت با فرقه صوفیه و افشاگرى علیه آنان مى پرداخت. وقتى پدر جان وى را در خطر دید، او را به سبزوار فرستاد. شیخ بهلول رمضان آن سال در سبزوار به منبر رفت و شروع به انتقاد از کارهاى خلاف شرع دولت و مأموران حکومتى کرد. در ابتداى ماه محرم آن سال اماناللهخان پادشاه افغانستان که از سفر ترکیه و دیدار آتاترک باز مىگشت، به سبزوار رسید. پیش از آمدن او باغ ملى سبزوار را آذین بسته بودند. زنان رقصنده با مشروبات الکلى آماده پذیرایى از اماناللهخان بودند. مؤمنین سبزوار محرمانه گریه مىکردند، ولى جرئت مخالفت نداشتند. شیخ بهلول ساعت چهار بعدازظهر آن روز به باغ ملى و محل جشن رفت. آن منظره را تماشا کرد و آهسته آهسته شروع به گریه کرد. بهتدریج مردم دور او جمع شدند. شیخ که فرصت را مناسب مىدید، شروع به صحبت کرد: من تأسف مىخورم که چرا باید شب اول محرم شهر ما مثل شام زینت شود و دشمنان دین در این باغ عیاشى کنند و کارهاى خلاف شرع انجام دهند. باید این بساط برچیده شود. بهتدریج با حضور انبوه مردمى که به حمایت از بهلول جمع شده بودند، شهردار سبزوار مضطرب و لرزان به مأموران شهربانى دستور داد بساط جشن را جمع کنند. اماناللهخان که باخبر شده بود نظم سبزوار به هم خورده است، همراه میزبانش تیمورتاش با عجله از شهر گذشت و تا نیشابور در هیچ کجا توقف نکرد. پس از این ماجرا شیخ بهلول با پاى پیاده از سبزوار عازم قم شد سفرى که حدود یک ماه و نیم طول کشید.
ماجرای کشف حجاب رضاخانی و قیام مسجد گوهرشاد از زبان علامه بهلول
اما شرح ماوقع این حادثه از زبان خود علامه بهلول حتماً خواندنیتر میشود. متن زیر خلاصهای از مصاحبه با شیخ محمدتقی بهلول گنابادی درباره این واقعه است:
واقعه کشف حجاب، لکه ننگی در تاریخ دوران سلطه رضاشاه است. این تصمیم رضاخان، در بسیاری از علما و متدینین، انگیزه ایجاد کرد تا در برابر حکومت بایستند. حضرت آیهالله حاج آقا حسین قمی به تهران سفر کرد تا رضاخان را از کشف حجاب برحذر دارد. شاه نه تنها جلو کشف حجاب را نگرفت، بلکه وی را در باغی بازداشت کرد. در آن وقت، من یک جوان ۲۷ ساله بودم.
پس از دستگیری آیهالله قمی، شروع کردند به دستگیری مرتبطین با او و به دنبال گرفتن من هم بودند. در همان ایام، یک روز در حرم امام رضا علیهالسلام، یک پلیس با لباس شخصی جلو آمد و در گوشم گفت: پلیس تو را میخواهد؛ با من بیا! من تلاشی برای فرار نکردم و ایستادم. مردمی که این شخص را میشناختند، تدریجاً دور ما جمع شدند و به او گفتند: شیخ را کجا میخواهی ببری؟
بهتدریج به جمعیت معترض افزوده شد و چند نفر پلیس هم به کمک پلیس دستگیر کننده من آمدند. کمکم دو گروه داشتند با هم درگیر میشدند که خادمین حرم آمدند و یک راه حل میانه را پیشنهاد کردند. آنها گفتند: شما شیخ را در یکی از اتاقهای حرم نگه دارید تا رئیس پلیس بیاید و درباره او تصمیم بگیرد. این، ظاهر قضیه بود و آنها میخواستند شب، پس از پراکنده شدن مردم، مرا به پلیس تسلیم کنند.
برای اینکه مردم دائماً از حالم باخبر باشند و متفرق نشوند، پشت شیشه اتاق ایستاده بودم. مردم هر لحظه تعدادشان زیادتر میشد. در این هنگام، فردی که لباس پهلوی بر تن داشت و کلاه شاپو سرش بود و بعدها فهمیدم «احتشام رضوی» است، به میان مردم آمد و گفت: ای مردم! شما که حدوداً چهلهزار نفرید، از چهار نفر پلیس میترسید؟ چرا به اینها حمله نمیکنید تا شیخ را آزاد کنید؟ بعد در حالی که فریاد یا حسین علیهالسلام می زد، کلاه شاپوی خودش را به زمین زد و گفت: لعنت بر این کلاه و به طرف اتاق پیش آمد. مردم نیز همراه او آمدند. پلیس مجبور به فرار شد و مردم مرا بر شانههایشان گرفته، با صلوات و شعار مرگ بر پهلوی و مرگ بر انگلیس، به مسجد گوهرشاد منتقل کردند و بر روی منبر مسجد گذاشتند.
در میان این غوغا، رئیس اطلاعات شهربانی، خودش را به منبر رساند و به من گفت: شیخ! صحبت نکن. این جا بود که مردم به او حمله کردند و او را زیر مشت و لگد گرفتند. پس از این که مردم حدود ۲۰ دقیقه بر علیه پهلوی و دار و دسته او شعار دادند، به آنها گفتم: ما باید خودمان را تقویت کنیم و آماده جهاد شویم و در راه آزاد شدن آیهالله قمی تلاش کنیم. فردا صبح هر کس می خواهد جهاد کند، با هر نوع سلاحی که می تواند، به مسجد بیاید. کمکم به شب نزدیک میشدیم. در آن شب، به ما جمع متحصن حمله نکردند؛ زیرا شهربانی میبایست برای چگونگی برخورد با ما، از تهران دستور میگرفت. آنطور که در همان زمان فهمیدم، آن شب به رضاشاه تلگرام کرده بودند که شخصی به نام بهلول، بر حکومت شوریده و در مسجد گوهرشاد، تحصن کرده، دستور چیست؟ او هم با آن روحیه قلدرمآبانه خود جواب داده بود: بهلول دیگر کیست؟ مسجد چیست؟ به اشد وجه به آنها حمله کنید! فردای آن روز، هنگام اذان صبح که جمعه هم بود، صدای شیپور آمادهباش را که از داخل پادگان نواخته میشد، شنیدم.
سرانجام هنگامی که ما در حال خواندن دعای ندبه بودیم، حرم و مسجد را محاصره کردند و پس از آن، سربازان به ما حمله کردند. وقتی دستور آتش داده شد، یکی از افسران، خودکشی کرد تا مجبور به کشتن مردم نشود. یکی دیگر از سربازان مسلمان، به یکی از افسران شلیک کرد و او را کشت. این حادثه، موجب شد که فرمانده لشکر، از تمرد سربازان دیگر بترسد و دستور عقبنشینی بدهد. بعد از دستور او، راه ورود به صحن و مسجد باز شد. هنگام عقبنشینی سربازان، مردم سه نفر از آنها را دستگیر کردند و ۱۷ تفنگ هم از آنها به غنیمت گرفتند. بههرحال، جنگ اول با موفقیت ما تمام شد و آنها به لحاظ مسائل سیاسی، عقبنشینی کردند و از ما مهلت گرفتند که سه روز به حال سکوت باشیم تا خواسته ما برآورده شود. در مرحله اول، ۱۴ نفر از ما شهید شدند.
روز بعد از حمله اول، تظاهرات مردمی در خیابانهای مشهد، در جهت تأیید ما و مخالفت با رژیم رضاخان، برقرار شد. مردم در تهیه مایحتاج ما، خیلی کمک کردند. رژیم برای کاستن از این علاقه و اعتقاد مردم به ما، عدهای از افراد فاسق و دزد را به حرم فرستاد تا اموال زائرین را بربایند و با نسبت دادن این دزدیها به نیروهای ما، انقلابیون را بدنام کنند. پلیس در جواب اشخاصی که اموالشان به سرقت میرفت، میگفت: الان شیخ بهلول حرم را در اختیار گرفته، بروید اموال خود را از او بخواهید؛ البته وقتی این افراد نزد من میآمدند، از اموالی که افراد مؤمن برای قیام هدیه کرده بودند، به آنها میدادم. من وقتی دیدم که بازار جیببری بهشکل غیرمنتظرهای در حرم گرم شده، به منبر رفتم و گفتم: ای جیببرها! شما سالهاست که به این کار عادت کردهاید؛ اما در این روزها یک بار هم که شده، برای رضای خدا، با تعطیل کردن دزدی خود، برای ما مشکل درست نکنید؛ آخر هم دست به دعا برداشتم و گفتم: خدایا! دزدانی را که در این روزها از دزدی اجتناب می کنند، با شهدای روز جمعه محشور فرما که مردم آمین گفتند. از آن لحظه به بعد، جیببری در بین زائرین قطع شد. بعدها شنیدم که دزدها، تعطیلی کارشان را به مدت موقت، تصویب کرده بودند.
ترفند دشمن برای هدایت افکار عمومی به سمت رهبری بهلول در ماجرای کشف حجاب
رهبرى قیام مسجد گوهرشاد بر دوش حضرات آیات: حاج آقا حسین قمى(۱۴)، سید یونس اردبیلى(۱۵) و شیخ عباسعلى محقق(۱۶) و میرزا محمد آقازاده خراسانی(۱۷) بود.
«اعلامیهاى که دولت فروغى صادر کرد بهلول را عامل نهضت قلمداد نمود. در روزنامهها و اخبار هم سعى بیشمارى به عمل آمد که قهرمان این ماجرا را بهلول معرفى کنند.» به گمان ما این کوشش دولت و مطبوعات سه هدف زیر را پیگیرى مىنمود:
۱- با عامل و قهرمان حادثه جلوه دادن بهلول کوشش به عمل آمد که رهبرى روحانیون متعهد نادیده انگاشته شود و جهت قوى و معنادار نهضت نشان داده نشود.
۲- با عامل نشان دادن بهلول، وسعت و عظمت نهضت را در حد یک حادثه و بلوا پایین مىآورند.
۳- پس از این که بهلول را قهرمان غائله خراسان خواندند او را مجهول الهویه نامیدند و شایع کردند که او عامل انگلیس است. (این شایعه حساب شده کاملا زمینه پذیرش اجتماعى داشت) و بدینوسیله کل حرکت را خدشهدار مى کردند و حماسهاى را توطئه وانمود مىساختند. توطئهاى که علیه شاهنشاه ضد انگلیس صورت گرفته و عوامل انگلیس میخواستند علیه سلطنت ضدبیگانه او توطئه کنند.
رحلت علامه محمدتقی بهلول و پیام تسلیت رهبر معظم انقلاب
شیخ محمد تقى بهلول گنابادى هفتم مرداد ماه ۱۳۸۴شمسى در سن ۱۰۵ سالگى به سبب عارضه مغزى و کهولت سن در بیمارستان خاتمالانبیاء تهران دار فانى را وداع گفت و پس از تشییع در تهران و مشهد به زادگاهش گناباد انتقال داده شد. صبح روز ۱۲مرداد سال ۱۳۸۴ از محل مدرسه علمیه امام رضاى گناباد تا میدان بسیج این شهر تشییع شد. بعد از مراسم تشییع، پیکر این عالم ربانى براى تدفین به زمینى در ورودى شهر منتقل و به خاک سپرده شد. در مراسم تشییع پیکرش جمعیت انبوهى از قشرهاى مختلف مردم، جمعى از مقامات استانى، تعدادى از ائمه جمعه و فرمانداران شهرهاى خراسان مشارکت داشتند.
رهبر معظم انقلاب نیز به مناسبت رحلت شیخ محمدتقی بهلول پیامی تقریباً مفصل صادر می کنند و در آن اشاره به دورا مبارزات این مرد پارسا و همچنین ویژگی های منحصر به فرد ایشان می کنند:
خبر درگذشت روحانى وارسته و پارسا مرحوم حجت الاسلام آقاى شیخ محمد تقى بهلول –رحمهالله علیه- را با تأسف و دریغ دریافت کردم. این بنده صالح و مجاهد و پرهیزگار که عمر طولانى و پر ماجراى خود را یکسره با مجاهدت و تلاش گذرانید. یکى از شگفتى هاى روزگار ما بود. هفتاد سال پیش در ماجراى خونین مسجد گوهرشاد زبانِ گویاى ستمدیدگان و حق طلبان شد و آماج کینه حکومت سرکوبگر پهلوى گشت.
ماجرای دیدار شیخ محمدتقی بهلول با مقام معظم رهبری
آقاى سید عباس موسوى مطلق نویسنده کتاب «اعجوبه عصر بهلول قرن چهاردهم» نقل میکند:
«حضرت آقاى بهلول همیشه حمایت و ارادت خود به مقام معظم رهبرى را بیان مىفرمودند و بعد از انقلاب هم، چه در زمان ریاست جمهورى و چه الان که زمان زعامت و رهبرى ایشان است با وى ملاقات کردهاند و مىفرمودند: وظیفه ماست که به رهبرى شیعیان سر بزنیم و او را حمایت کنیم.
یکى از این ملاقاتها که اخیراً انجام گرفت خود حقیر هم آن جا حضور داشتم. شرح آن این چنین است که در روز شنبه مورخ ۵/۴/۷۸ برابر با ۱۲ ربیع الاول ۱۴۲۰ اینجانب به همراهى معظم له به دفتر آقا رفتیم و پس از هماهنگى هاى لازم به اتاقى که آنجا نماز اقامه مى فرمودند رفتیم. نماز به امامت مقام معظم رهبرى اقامه شد و بعد از نماز آقا روى سجادهاش یکى یکى با حضار سلام و احوالپرسى مى کرد که یک وقت متوجه حضور شیخ شد. بلافاصله آقا فرمودند: بهبه! شیخ بهلول، سلام ٌعلیکم، احوال شما. شیخ هم جواب ایشان را دادند و رهبر انقلاب پیشانى ایشان را بوسید و او را به سینه چسباند و بعد مقام معظم رهبرى فرمودند که قبلا بیشتر به ما سر مىزدید. آقاى بهلول فرمودند: آقا شما متعلق به همهى نفوس ایران هستید من اگر وقت شما را بگیرم وقت همه ایرانىها را گرفتهام... بعد از تعارفات معمول آقا فرمودند: «ایشان حق بزرگى به گردن انقلاب دارند.»(۲۴)
خاطره علامه بهلول از سفر با امام خمینی(ره)
مرحوم شیخ محمدتقی بهلول در خاطرات خود می گوید: در یک سفری از تهران به قم همراه امام خمینی رحمهالله بودم. وقتی به ترمینال رسیدیم، فقط یک اتوبوس مانده بود که آن هم جا نداشت. آقا از بنده پرسید: چرا با همین ماشین نمی رویم؟ گفتم: صندلی خالی ندارد، فقط بوفه مانده. فرمود: برویم بالا. اطاعت امر کردم و رفتیم و در بوفه اتوبوس نشستیم. اتفاقا مسافرت با لذتی بود.
زهد آیت الله خامنه ای از من بیشتر است
مرحوم بهلول میفرمایند: من در طول مدت عمرم، امرا و صاحب منصبان زیادى را دیدهام؛ اما کسى را به لحاظ بىرغبتى به مقام و منصب دنیا، هم پاى «آقا» (آیت الله خامنهای ) ندیدهام. انسان وقتى زندگى روزمره او را از نزدیک مىبیند، حس مىکند که ذرهاى میل به دنیا در او وجود ندارد.
در بین مردم به زهد معروفم ولی زهد آیت الله خامنه ای بیشتر از من است چرا که من چیزی ندارم و زهد می ورزم ولی ایشان در مقامی هستند که می توانند داشته باشند و زهد میورزند.
همچنین روزی شیخ وقتی از منبر پایین میآید و قصد خروج از مجلس را دارد جوانی بلند میشود دست شیخ را میگیرد و میگوید اجازه دهید در این تاریکی راهنمائیتان کنم آقا، که شیخ جواب میدهد من زیر نور ماه خط مینویسم جوان! و این جوان کسی نبود جز سید علی خامنهای که این خاطره را سالها بعد در دیداری که با شیخ بهلول داشت برای بهلول تعریف کرد!
علامه بهلول در کلام بزرگان
ـ حضرت آیت الله بهاءالدینی: از نظر عالم عارف، حضرت آیت الله بهاءالدینی(ره): همین اندازه که به همة تشریفاتی که دیگران اسیر آن هستند، او بی اعتناست خیلی مقام و موقعیت است و این منشاء ترقی و تعالی است.
حضرت آیت الله بهاء الدینی خیلی به ایشان (شیخ بهلول) عنایت داشتند و غالباً به حسینیه ایشان هم برای منبر تشریف می آوردند. ایشان میفرمودند که: آقای بهلول انسان فوق العادهای است و از علاقهمندان به اهل بیت عصمت و طهارت(ع) هستند.
ـ آیت الله سیبویه: شیخنا المفاضل عالم عامل و عارف سالک کامل، حافظ قرآن، و ستاره درخشان الواصل الی درجه السیر و السلوک و العرفان غایه الوصل ، قره العین ارباب معرفت و عقول آقای حاج شیخ محمّد تقی بهلول دامت برکاته وجوده المقدّس مادامت الا ملاک فی الصعّود و النزول و لاکواکب فی الطلوع والأفول بجاه الرسول و آل الرسول صلوات الله علیهم اجمعین.
بزرگ فاضل ما، عالم با عمل و عارف سالک کامل، حافظ قرآن و ستارة درخشان و رسیده به درجة سیر و سلوک و عرفان در اوج وصول، نور دیدة ارباب معرفت و عقول آقای حاج شیخ محمدتقی بهلول.
مرحوم آیتاللهالعظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری: دعوت جناب مرحوم حاج شیخ از جناب بهلول در آن سن برای روضه قبل از شروع درس خیلی قابل اهمیّت است. چرا که نقل میکنند جناب مرحوم حاج شیخ به منبرها و روضه خوانها خیلی حسّاس بودند و افرادی را دعوت میکردند که از ناحیه آنها خاطر جمع باشند.
مرحوم آیت الله العظمی بروجردی:اولاً دعوت مرحوم آیت الله العظمی بروجردی از ایشان ثانیاً دفاع مرحوم آیت الله بروجردی از ادامه منبر جناب بهلول خیلی حائز اهمّیّت است و این نشانگر علاقه آیتالله العظمی بروجردی به ایشان بوده است.
حضرت آیت الله سید عباس کاشانی: …حالات شیخ السالکین و نخبه الاتقیا الورعین اعجوبه دوران حاج شیخ محمّد تقی بهلول ثانی ادامه الله الاسلام ذخراً که بیش از ربع قرن است اینجانب با وی آشنایی عمیق و شناسایی دقیق داشته تشخیص ام چنان است که او عالمی است عامل و عابدی است مجتهد و عارفی است فرزانه بلکه مجموعه ای است متنوع...
ـ آیت الله خزعلی: ... کافی است او را یکبار ببینی، اگرنه، یکبار به سرگذشتش مرور کنی، باشد که از قید و بندها، از این نحل و زنجیرها، خلاصی حاصل شود و توجه بیشتر به عالم معنی دست دهد.