به گزارش پایگاه خبری تحلیلی فرقه نیوز، در روزهای اخیر تبلیغات گستردهای در خصوص یک تئاتر با روایتی طنز و کمدی از شهادت امیرکبیر منتشر شد؛ بلافاصله تبلیغات موسیقی جدید یک خواننده خارج نشین که در سالهای گذشته با آثار سخیف و مبتذل برای قشر نوجوان و جوان شهرت یافته نیز بصورت گستردهای منتشر شد؛ نکته قابل توجه در این تیزر تبلیغاتی، استفاده این خواننده از لباس امیرکبیر و به سخره گرفتن این شخصیت پرآوازه و خوشنام ملی بود. به همین بهانه به سراغ دکتر حمیدرضا اسماعیلی رفتیم تا ابعاد این موضوع را بیشتر بررسی کنیم. وی نویسنده کتاب «سازمان سیاسی بهائیت»، برگزیده کتاب سال و جایزه جلال آل احمد در سال 1401، است. رفتار و نحوه فعالیت بهائیت در دو سه دهه اخیر و ریشهٔ کینه جریان بابیت و بهائیت از امیرکبیر در این گفتوگو مورد بررسی و ارزیابی قرار گرفته است که در ادامه میخوانید:
سوال: آیا بین همزمانی اجرای یک تئاتر با روایتی طنز و کمدی از شهادت امیرکبیر و یا انتشار موزیک ویدئو حاوی اهانت به امیرکبیر توسط خواننده خارج نشین با سالگرد اعدام علی محمد باب رابطهای وجود دارد؟
در پاسخ به این سوال باید چند نکته را مورد توجه قرار داد؛ اول اینکه امیرکبیر و ناصرالدین شاه هر دو مورد کینهٔ دیرینهٔ بهائیت بودهاند؛ و بهائیت همیشه تمام تلاش خود را برای تخریب چهره این دو شخصیت انجام داده و برای این هدف در این زمینههای مختلف تولید محتوا کرده که در هر دوره یکجوری بوده میکرده است. نکته دوم این است که باید رفتار و نحوه فعالیت بهائیت در دو سه دهه اخیر مورد سوال بنیادیتری قرار بگیرد، تا ببینیم برنامه و سیاست آنها برای نفوذ در جامعه و بازگشت به قدرت چگونه است. از این طریق است که می توان ارزیابی دقیق تری از تولید آثاری مانند همین کلیپِ خواننده خارج نشین، تئاترها و غیره به دست آورد. فعالیت بهائیت در چند دهه اخیر نشان میدهده که آنها به صورت مستقیم و هم با ایجاد شبکهسازیها و سازمان دهیهای گروههای مختلف، نه تنها در ایران، بلکه حتی با استفاده از پتانسیل ایرانیان خارج از کشور، مخصوصاً در اروپا و آمریکا سعی کردهاند برنامههای خود را جلو ببرند. بهاییها با توجه به شرایط، امکانات و آزادی عملی که در خارج از کشور دارند، سرمایهگذاری بیشتری هم در آنجا کردهاند. نکته بعدی هم این است که وقتی چنین کلیپی ساخته میشود، ممکن است اگر ما بصورت سطحی و شتابزده به آن نگاه کنیم، برای ما قابل تشخیص نباشد که سازمان سیاسی بهاییت و شخصی از اعضای این سازمان در ساخت این کلیپ دخیل بوده است، چون آنها تعمداً تولید این محتواهای ضدملی و ضداخلاقی را به افرادی میسپارند که به بهائیت معروف نباشند و ظاهراً نشانهای از بهائیت نداشته باشد؛ تا افکار عمومی که برای به دست آوردن آن کلی هزینه میکنند نسبت به آنها حساس نشود. برای همین در طول دو، سه دهه گذشته با برنامهریزی، صرف هزینههای کلان و نفوذ در برخی چهرهها و گروههای مشهور، به شبکهسازی در حوزه اجتماعی – فرهنگی پرداختهاند تا با برونسپاری تولید این آثار اهداف خود را پیش ببرند. بررسیهای تاریخی هم نشان میدهد که این گروه آنچنان کینه عمیقی از شهیدِ امیرکبیر و ناصرالدین شاه دارند که تمام فعالیتها و تولید محتواهایی از این دست در محافل آنها ریشه دارد. اصلاً تقارن زمانی این رویدادها با تاریخ اعدام علی محمد باب، بدون تردید به همین دلیل است. حتی معتقدم آثار ضدفرهنگی قبلی این خواننده هم از این منظر که بهائیت چه نقشی در تولید آن داشتهاند باید از نو مرور شود.
سوال: در سالهای اخیر برخی اقشار خاص و به صورت پررنگ بازیگران سینما، حمایتهایی از بهائیت داشتهاند و گاهی در موضوع امیرکبیر نیز نحوه شهادت ایشان دستمایه طنز قرار گرفته، موضوع را چگونه ارزیابی میکنید؟
در خصوص شوخیهای سبک با سرمایههای ملی و برای مثال امیرکبیر، بزرگمرد تاریخ ایران، که واقعاً جای تأسف و تأمل دارد، باید پرسید آیا شخصیت امیرکبیر که احیاگر و مصلح بوده و برای پیشرفت ایران و گسترش فرهنگ عقلانی، حکومتداری کرد و اصلاً جانش را برای همین هدف بزرگ از دست داد، در خور این است که از او به طنز یاد شود؟ البته باید بررسی کرد که خود آن فرد چه کسی است؛ آیا صرفاً خطا بوده یا موضوع چیز دیگری است؛ مثلاً در گذشته بازیگرانی بودهاند که از بهائیت حمایت کرده و بعد از آن مشخص شده است که این افراد بصورت مستقیم و یا غیرمستقیم با آنها رابطه داشتهاند، مثلاً یکی همسر سابقش و دیگری مادرش بهائی بوده است. و یا حتی شبکهای از بازیگرانی که در اغتشاشات سال قبل نقش آفرین بودند یا خودشان بهائی بودند که بعد از خروج از ایران به آن اذعان کردهاند و یا بصورت مستقیم با بهائیت ارتباط داشتند. در خیلی از این اتفاقات بهائیها حضور دارند یا بدین صورت که ایده و ابتکار عمل برای خودشان است یا به عنوان یکی از مدیران اجرایی و... دست اندرکار تولید محتوا هستند.
سوال: چرا با وجود اینکه امیرکبیر شخصیتی ملی است، مدعیان ملیگرایی در مقابل اهانت به او ورود نکرده و نمیکنند؟
به نظر من جریان ملیگرایی خیلی وقت است که مرده است و آنهایی هم که هستند خیلیهایشان متصل شدهاند به جریانهای گلوبالیستی، یعنی همان جریانی که جبهه سلطنتی، بهائیها و یهودیها در آن قرار دارند. در حقیقت مدیر صحنه امروز و کسانی که جریانات و شبکه را مدیریت و هدایت میکنند، به لحاظ مالی، گفتمانی و یا تشکیلاتی، جریان گلوبالیست (یا یهود بینالملل) است. با این اوصاف، دیگر جبهه ملی و جریان ناسیونالیستی نشان و وجود عینی و ملموسی ندارد. یک دورانی طرفداران سیاست ورود آمریکا به مناسبات ایران، جریان ملیگرایی را برای مقابله با دو جریان دینی و انگلوفیلها پدید آوردند، ولی از دورانی که مفاهیم جهانوطنی در ذیل گفتمانهای گلوبالیستی در جهان رو به رشد گذاشت، جبهه ملی و جریان ملیگرایی هم رو به زوال گذاشت.
جریان ملیگرایی اگر نمیخواهد در تاریخ بماند و از بین برود، در دنیای جدید نیاز به نوگرایی دارد و مرز آن را هم مبارزه با گلوبالیستها تعیین میکند. اما شاید این انتظار از آن نسلی که ریشه در نهادهای قدرت غیرایرانی داشتهاند، انتظار درستی نباشد. ایدئولوژی ناسیونالیسم یا همین ملیگرا محصول تحولات قرن بیستم است تا از طریق آن تمدن اسلامی را که مبتنی بر ایدئولوژی دینی بود تضعیف و چندپاره کنند. لذا غرب برای سیاستهایی که در این منطقه داشت به گسترش نوعی از ایدئولوژی ناسیونالیستی و ایجاد تشکلها و سازمانهای ملی گرا اقدام کرده بود، اما همانها امروز با ایجاد سازمانهای گلوبالیستی و جهانی، اساساً در حالِ تضعیف ملیگرایی و تقویت قومیتگرایی هستند.
سوال: ریشه کینه بهائیت از امیرکبیر چیست؟
پیدایش جریان بابی، که بهائیت به لحاظ تاریخی در آن ریشه دارد، تقریباً مقارن شد با درگذشت محمدشاه و روی کار آمدن ناصرالدین شاه؛ که معلم و استادش امیرکبیر در آن سالها نفوذ بالایی بر او و نیز در حکومت داشت؛ به دلیل اینکه او شخصیت رشد یافتهای بود، معلم شاه جدید بود و در به قدرت رساندن وی نقش مهمی داشت. چند سال اولی که امیرکبیر صدراعظم بود و عنان حکومت و قدرت را به دست داشت، «فتنه بابیت» برقرار بود و در قالب حرکت مسلحانه برای کسب حکومت به جمعآوری نیرو از سراسر کشور اقدام کرده بود. امیرکبیر از آغاز دولتش و حتی پیش از آن زمانی که ناصرالدین شاه، ولیعهد بود و در تبریز اقامت داشت، با این چالش و بحران مواجه بود.بابیت یک جریان واپسگرای ضدعقل ارتجاعی بود که در تاریخ به «غلات» معروف هستند. این جریان مملو از خرافات بود و به همین منش خود حرکت مسلحانه را هم افزوده بود. بنابراین، امیرکبیر با دو چالش ناگوار برای کشور مواجه بود؛ یکی ضدعقل بودن و ارتجاعی بودن آنها بود و دیگری ماهیت خشونتطلب و جنگی آنها بود. برای همین او از همان زمانی که در تبریز بود، سیاست مقابله و مدیریت این جریان غالی، انحرافی و افراطی را شروع کرد. اگر مدیریت امیرکبیر نبود، معلوم نبود جریان بابیت چه بر سر ایران میآورد. یکی از مهمترین مسائل فریدون آدمیت، مورخ مشهور معاصر، در کتاب معروفش درباره امیرکبیر، توجه به همین نقش پیشتاز این سیاستمدار شاخص ایرانی است. کمااینکه در آن سالها چندین شهر کشور در آتش جنگافروزی بابیها ماهها روی آرامش را ندید. لذا با مدیریت و برخورد امیرکبیربا این جریان و اعدام علی محمد باب که ادعای امام زمانی هم داشت، بابیها کینه او و ناصرالدین شاه را به دل گرفتند که تا امروز هم ادامه دارد. این جریان بعد از آنکه در جنگها شکست خوردند و بعد از اعدام باب، به سمت انواع دیگری از خشونت یعنی کودتا و ترور رفتند، که مهمترین و یکی از نخستین اقدامات آنها ترور شاه بود. در این زمان دیگر امیرکبیر عزل شده بود و به شهادت رسیده بود و در خلاء قدرت و وجود یک قوه عاقلهای چون امیرکبیر، اینها توانستند اقدامات بعدی را جلو ببرند.
در پایان پیشنهاد می کنم روز تولد امیرکبیر را روز «سیاستورزی و سیاستمداران ملی» بنامیم تا ضمن انجام وظیفه برای بزرگداشت این شخصیت نیک تاریخ، شاخصههای سیاستورزی و سیاستمداران ملی نیز مورد توجه قرار گیرد و در این روز به یک سیاستمدار برجستهای که در ایران و خارج از ایران خدمات شایستهای به ایران داشته «نشان ملی امیرکبیر» اهدا شود.
پایان/