۰۹:۴۸
۱۴۰۴/۰۴/۳۰

بابیت و بهائیت؛ برآمده از بحران‌های تاریخ قاجار تا بسترهای اجتماعی معاصر

بابیت و بهائیت؛ برآمده از بحران‌های تاریخ قاجار تا بسترهای اجتماعی معاصر
بابیه پدیده‌ای برخاسته از کشاکش‌های داخلی، بحران‌های اجتماعی و شرایط ویژه ایران دوره قاجار بود؛ هرچند پس از شکل‌گیری‌اش، دست استعمار ـ به‌ویژه قدرت‌های رقیب خارجی ـ زمینه بهره‌برداری از این حرکت را فراهم ساخت، اما سرچشمه اصلی آن درونی و بومی است، نه ساخته و پرداخته بی‌واسطه اجنبی یا دولت‌های دیگر.
کد خبر: ۱۸۴۴۸

پایگاه خبری تحلیلی فرقه نیوز: در میانه‌ی موج تازه‌ای از بازخوانی انتقادی تاریخ معاصر ایران، یکی از موضوعات پرچالش، ریشه‌یابی اجتماعی و سیاسی پیدایش بابیت و بهائیت است. در گفت‌وگویی زنده با عنوان «از شیراز تا حیفا؛ نگاهی به تاریخ بهائیت» که با حضور جواد نوائیان رودسری (پژوهشگر تاریخ و دانشجوی دکترای تاریخ ایران بعد از اسلام) و امیرحسین کامل نواب (نویسنده و پژوهشگر) برگزار شد، ابعاد تاریخی این جریان‌ها با تکیه بر منابع و اسناد بررسی شد؛ آنچه در ادامه می‌خوانید، بازنویسی و تدوین محتوای این گفت‌وگوست:

مسئله تاریخ بهاییت و بابیت همواره با نگاه‌های جانبدارانه و ورود به فضای فقهی و کلامی همراه بوده و متأسفانه بسیاری از جوانب تاریخی و عینی آن نادیده گرفته شده است. در میان مطالعات دانشگاهی و پژوهش‌های آکادمیک نیز، بررسی‌های تاریخی پیرامون بابی و بهائی اندک و محدود مانده و بسیاری از تحلیل‌ها، از دقت و عمق لازم برخوردار نیستند. در این طرح مباحث، رویکرد اصلاً فقهی یا عقیدتی نیست و تمرکز صرف بر جنبه‌های تاریخی و زمینه‌های اجتماعی و سیاسی این جریان است، بر پایه یافته‌های تاریخی دانشگاهی و با تمرکز بر آنچه اسناد ارائه می‌کنند، به دور از داوری‌های از پیش تعیین شده.

مطالعه پیدایش بابیت و بهائیت تنها در قالب گرایش‌های اعتقادی و مباحث کلامی محدود نمی‌شود؛ بلکه این جنبش‌ها پدیده‌هایی اجتماعی هستند که ریشه‌های آنها در شرایط خاص اقتصادی، سیاسی و اجتماعی ایران عصر قاجار قابل جست‌وجوست. هر جا تاریخ ایران با بحران، هرج‌ومرج، تحقیر ملی و نابسامانی اقتصادی و زیست اجتماعی گره خورده، بروز جریانات مدعی نجات و موعودگرایی تسهیل شده است. نهضت‌های مهدوی و کسانی که خود را باب یا واسطه ظهور امام زمان می‌دانستند، تنها به دوران سیدعلی‌محمد باب محدود نبوده و سابقه‌ای دیرینه دارند؛ نمونه تاریخی آن را می‌توان در فرقه حروفیه و فضل الله استرآبادی در دوره تیموری مشاهده کرد. این نوع جنبش‌ها همواره بر بستر ضعف، ناامیدی، و فضا‌های رازآلود و انتظار ظهور شکل گرفته‌اند و گاه رنگ سیاسی به خود گرفته‌اند.

در اواخر سال ۱۲۵۹ هجری قمری  (حدود ۱۸۴۴ میلادی)، سیدعلی‌محمد شیرازی مدعی مقام بابیت شد؛ یعنی واسطه‌ای میان مردم و امام غائب. او با استناد به شرایط اجتماعی و باور‌های ریشه‌دار مردم درباره ظهور منجی، این ادعا را مطرح کرد و به مرور در طول چند سال ادعای خود را توسعه داد: از بابیت به مهدویت، سپس نبوت و حتی الوهیت (خدایی) در برخی ادعا‌ها نزد پیروان، و همه اینها واکنش‌های گسترده اجتماعی و شورش‌هایی را برانگیخت. برای مثال، در ماجرایی نقل شده زمانی که باب را به یکی از حمام‌های ماکو بردند و بیرون آوردند، مردم بر سر به دست آوردن آب خزینه آن حمام هجوم بردند و آب را با قیمت‌هایی معامله می‌کردند. این اتفاق گویای جاذبه اجتماعی و فاصله جامعه آن روز از تبیین‌های معقول و زمینه‌های روانی-اجتماعی پذیرش چنین ادعا‌هایی بود.

 
مطالعه پیدایش بابیت و بهائیت تنها در قالب گرایش‌های اعتقادی و مباحث کلامی محدود نمی‌شود؛ بلکه این جنبش‌ها پدیده‌هایی اجتماعی هستند که ریشه‌های آنها در شرایط خاص اقتصادی، سیاسی و اجتماعی ایران عصر قاجار قابل جست‌وجوست

بررسی ریشه‌های اجتماعی این ادعا‌ها نشان می‌دهد که این جنبش تنها برآمده از چند نفر باورمند ساده‌دل نبوده، بلکه پاسخی بوده به شرایط نابسامان یک ملت. آیا می‌توان تنها با اشاره به تعداد پیروان یک ادعا صحت آن را پذیرفت؟ واقعیت این است که فضای ایران از دوره فتحعلی شاه قاجار تا وقوع این حوادث، دورانی سراسر بحران بود. از سال ۱۲۱۸ تا ۱۲۴۳ هجری قمری، ایران گرفتار جنگ‌های پی‌درپی با روسیه بود که به شکست‌های سخت و جدایی هفده شهر قفقاز انجامید. تخریب مساجد و هویت مذهبی در نواحی قفقاز، سرشکستگی ملی و بحران غرور ملی شیعیان ایران را رقم زد.

این جنگ‌ها خسارات سنگین وارد آورد، تجارت مختل شد و تحت فشار روسیه و انگلیس بنیه اقتصادی و سیاسی ایران رو به ضعف گذاشت. حتی در جنوب و شرق کشور، تکاپوی استعمار انگلیس برای سلطه بر هرات، جداکردن افغانستان و تحقیر‌های پیاپی ایران شکل گرفت. محمد شاه قاجار نیز تلاشی نافرجام برای بازپس‌گیری هرات داشت و سرانجام با شکست بازگشت. در همین سال‌ها شورش آقاخان محلاتی جنوب کشور را فرا گرفت، سراسر ایران گرفتار بلوا و غارت و ناامنی بود و مردم در فشار اقتصادی و اجتماعی کم‌سابقه قرار داشتند. بلایای طبیعی، از خشکسالی تا ملخ‌زدگی و قحطی، اوضاع را بدتر می‌کرد.

در چنین شرایط متلاطم و اضطرابی، انتظار ظهور منجی قوت گرفت و زمینه برای ادعا‌های نوظهور، چون بابیت فراهم شد. محور بحث آن است که پیدایش بابیت نه حاصل توطئه صرف یا باور ساده‌انگارانه، بلکه ریشه‌دار در بستر اجتماعی، روانی و بحران‌های اقتصادی-سیاسی جامعه بود، بحرانی که مردم را به سوی هر کورسوی امید و نجات، حتی ادعا‌های عجیب و بی‌سابقه، سوق داد.

در جامعه دوران قاجار، بحران‌هایی، چون قحطی، بیماری، ناامنی و فقر، مردم را به ستوه آورده بود. تب سن‌زدگی بیداد می‌کرد؛ فضای ناامیدی و اضطراب چنان بالا گرفته بود که مردم را بیش از پیش آماده پذیرش اندیشه‌ها و روایت‌های مذهبیِ نوظهور می‌کرد. جامعه‌ای که احساس می‌کرد دیگر کار از دست خودش خارج شده، بیش از هر چیزی در پی معجزه و منجی بود؛ منتظر کسی که بیاید و راه نجاتی نشان بدهد.

جالب اینکه ادعا‌های مهدویت و منجی‌گری تنها منحصر به سیدعلی‌محمد شیرازی نبود، بلکه در بخش‌هایی از ایران حتی مدعیانی در میان اهل سنت نیز پیدا شدند. این نشان از آمادگی ذهنی و روانی جامعه برای پذیرش هر نوع امید و راه‌حلی داشت.

اما آنچه سیدعلی‌محمد شیرازی را از دیگران جدا کرد و او را به مرکز توجه تبدیل کرد، مجموعه‌ای از عوامل اجتماعی، سابقه‌ی اندیشه‌های موعودگرایانه در شیعه، زمینه‌های ارتباط با طریقت‌های فکری دیگر و البته، کوتاهی رهبران دینیِ وقت در پاسخگویی به نیاز‌های واقعی جامعه بود. این یک بحران درونی بود؛ بحرانی که نه زاییده توطئه خارجی، بلکه نتیجه ناتوانی ساختار دینی و سیاسی کشور در مدیریت آشوب بود، بحرانی که استعمار تنها بعداً بدان افزود و از آن بهره‌برداری کرد.

در نقاط مختلف ایران، از جمله جنوب کشور، شورش‌هایی مانند شورش آقاخان محلاتی، هرج‌ومرج را تشدید کردند. این آقاخان، که خود زعیم اسماعیلیه نزاری ایران و داماد فتحعلی‌شاه بود، با تکیه به ارتباطات خود با انگلستان، گروه‌های بزرگی را علیه دولت مرکزی تحریک و هدایت کرد و آشوب‌هایی گسترده آفرید که با سرکوب امیرکبیر هم خاموش نشد. این شورش‌ها و شکست‌های ناشی از آن، ضربات جدی به هویت ملی جامعه وارد کرد، مردم را در تنگنای شدیدتری قرار داد و روان جمعی را در معرض پذیرش رهبران جدید قرار داد.

در بحبوحه این بحران‌ها، موج اندیشه و انتظار ظهور از دل تفکرات شیخیه نیز اوج گرفت. شیخ احمد احسایی با ارائه تعبیر نو از مهدویت و باور به حلول امام در جسم شیعه کامل، بستر مناسبی برای گرایش‌های جدید مذهبی پدید آورد. گرچه او از منظر کلامی در تقابل با بزرگان اصولی آن دوران، چون ملا محمدتقی برغانی قرار گرفت و نهایتاً ناچار به مهاجرت شد، اما پیروانش فضای ایران را برای روایت‌های آخرالزمانی مهیاتر کردند. تأثیر این رویکرد جدید، به همراه تلفیق عناصر اندیشه اسماعیلیه و تصوف و حتی برداشت‌هایی از نوافلاطونی‌گری، موجب شد مهدویت رنگی تازه بگیرد و به‌ویژه در میان شیعیان، این عقیده تقویت شود که «امام در کالبد یکی از شیعیان ممتاز حلول می‌کند.» این باور، جو جامعه را برای ادعاهایی، چون بابیت مستعدتر و پذیرش آن را سهل‌تر ساخت.

در بحبوحه این شرایط، جامعه ایرانی که به سبب جنگ‌های پی‌درپی (مانند جنگ‌های ایران و روس)، تحقیر‌های ملی، بحران اقتصادی و دخالت پی‌در‌پی استعمارگران، جان به لب رسیده بود، به‌سوی هر حادثه و کلامی که رنگ نجات و تجدد داشت دست دراز کرد.

از سوی دیگر، محور‌های استعماری، به‌ویژه انگلیس و روس، در این دوران پایشان را عمیق‌تر از قبل در ایران باز کرده بودند. هرچند هنوز استقلال نیم‌بندی برای حکومت مانده بود، اما دست‌های پنهان قدرت‌های خارجی، در کنار بی‌کفایتی و اختلافات داخلی، راه را برای بحران بزرگ‌تری هموار می‌کردند؛ بحرانی که نتایجش تا دهه‌ها بعد هم درون‌بافت فکری و اجتماعی جامعه ایران باقی ماند.

حتی بسیاری از اصحاب اولیه که در قلعه طبرسی کشته شدند، باور شرعی سنتی داشتند نه تصوری «دین‌ساز» از باب. این را باید در بستر رقابت‌های فکری و روانی نخبگان شیخی و بابی ـ همچون قرةالعین، محمدعلی قدوس و حتی تا حدی خود باب در مراحل بعدی ادعاهایش ـ مشاهده و تحلیل کرد.

از سوی دیگر، با بروز بحران و آشوب، چهره‌هایی با عملکرد مشکوک و انگیزه‌های چندگانه مانند منوچهرخان معتمدالدوله گرجی (در اصفهان) یا حاجی میرزا آغاسی (صدر اعظم) وارد عرصه شدند. برخی حتی او را دارای اختلالات فکری و نوعی تمایل به تصوف ضدفقاهتی می‌دانستند و بر این اساس حمایت نسبی از باب داشتند.

شایسته است بر پایه‌ی مطالعات روانشناسی تاریخی، از جمله گزارش پزشکانی مانند ویلیام کورمیک (پزشک ناصرالدین‌شاه و متهم به قتل عباس‌میرزا)، و نیز پژوهش‌های نوین (مثل پژوهش‌های پژوهشکده حج)، نگاهی سنجیده و بی‌طرفنه به روان و ذهنیت باب داشته باشیم؛ بسیاری گزارش‌ها نشانه‌هایی از آشفتگی روانی، خاطره‌نویسی بی‌قاعده یا حتی اختلال‌های رفتاری را در او (مانند هایپرگرافی، نیاز اجبارگونه به نوشتن و بیان) تشخیص داده‌اند. عباس امانت در رساله دکتری خود نیز اشارت مهمی به دشواری‌های جدی فهم تاریخ و روان‌شناسی باب داشته است.

به طور خلاصه، بابیه پدیده‌ای برخاسته از کشاکش‌های داخلی، بحران‌های اجتماعی و شرایط ویژه ایران دوره قاجار بود؛ هرچند پس از شکل‌گیری‌اش، دست استعمار ـ به‌ویژه قدرت‌های رقیب خارجی ـ زمینه بهره‌برداری از این حرکت را فراهم ساخت، اما سرچشمه اصلی آن درونی و بومی است، نه ساخته و پرداخته بی‌واسطه اجنبی یا دولت‌های دیگر.

مخاطبان ما باید به یک نکته مهم درباره‌ی پیامد‌های عهدنامه ترکمنچای توجه داشته باشند. در این معاهده، ایران فقط اراضی شمال رود ارس را از دست نداد؛ بلکه طبق یکی از بند‌های آن، روسیه تزاری رسماً تعهد داد که پس از فتحعلی‌شاه، از جانشینی عباس‌میرزا نایب‌السلطنه و فرزندان او حمایت خواهد کرد. این حمایت صرف علاقه به خاندان عباس‌میرزا (کسی که ۲۰ سال در قفقاز علیه روس‌ها جنگیده بود) نبود، بلکه ابزاری بود برای تثبیت نفوذ سیاسی روسیه در ساختار قدرت ایران. مرگ ناگهانی و مشکوک عباس‌میرزا ـ که محل دفنش در حرم رضوی است ـ زمینه‌ساز ورود مستقیم‌تر روس‌ها به عرصه سیاست ایران شد و تا انقلاب مشروطه، روسیه مدام با استناد به همین بندِ عهدنامه، از جانبداری خود دفاع می‌کرد و اجازه نمی‌داد کسی در دربار قاجار بر خلاف منافعش عمل کند.

 
بابیه پدیده‌ای برخاسته از کشاکش‌های داخلی، بحران‌های اجتماعی و شرایط ویژه ایران دوره قاجار بود؛ هرچند پس از شکل‌گیری‌اش، دست استعمار زمینه بهره‌برداری از این حرکت را فراهم ساخت

این فضا، با جاه‌طلبی‌های انگلیس که رقیب روسیه در ایران شده بود، بُعدی تازه یافت. انگلیسی‌ها تلاش کردند از همین شرایط متلاطم برای گسترش نفوذ استفاده کنند و این مسئله مصیبت مضاعفی شد بر بدنه اداره کشور. مجموع این عوامل یک مقدمه تاریخی لازم است تا زمینه و بافت اجتماعی و ذهنی حاکم بر ایران پیش از ظهور باب بهتر فهمیده شود ـ دوره‌ای مملو از بحران سیاسی، فشار اقتصادی، و فروپاشی اعتماد عمومی.

اما وقتی به بحث ریشه‌های بابیه و نسبت آن با استعمار می‌رسیم، باید دقت نظر داشت. برخی افراد و جریان‌ها (مانند آقای شهبازی) معتقدند بابیه ساخته مستقیم استعمار (خصوصاً به واسطه کمپانی یهودی ساسون در بوشهر) است. این در حالی است که شواهد تاریخی قوی برای چنین ادعایی وجود ندارد و نقد منابع نشان می‌دهد این ادعا‌ها بیشتر بر اساس فرضیات و فراتحلیل‌هایی است که عمدتاً در فضای پسینی تولید شده‌اند.

نمونه بارز، «خاطرات دالگورکی» ـ سفیر روسیه تزاری در ایران ـ است که هم در برخی منابع بهائی و هم ضدبهائی نقل شده. خود حسینعلی نوری (بهاءالله)، پس از واقعه ترور نافرجام ناصرالدین‌شاه و دستگیری بابیان، ادعا می‌کند که نجاتش را مدیون کمک سفیر روسیه بوده است. با این حال، اسناد مستقل روسی چنین روایت‌هایی را تأیید نمی‌کنند و اساساً خاطرات دالگورکی، از نظر تاریخی، سندیت چندانی ندارد؛ بیشتر نوعی اسطوره‌پردازی است که نه مشابهش کم‌تعداد است (نظیر «خاطرات همفر») و نه می‌توان جزئیات محتوای آن را با شواهد معتبر تاریخی تطبیق داد.

نکته کلیدی این است که نباید تمام تحولات ایران ـ به ویژه شکل‌گیری بابیه و بهائیت ـ را صرفاً با عینک توطئه و استعمار تحلیل کرد. واقعیت این است که تاریخ متقدم بابیه بسیار به‌هم‌ریخته، ناقص، و پر از روایت‌های متضاد است و حتی خود بابی‌ها و بهائی‌ها هم نتوانسته‌اند تاریخ منسجم و یکدستی از وقایع اولیه خود عرضه کنند. تنها منبع متقدم نسبتاً مهم، کتاب «نقطة‌الکاف» میرزا جانی کاشانی است که نسبت نگارش آن به خود مؤلف هم محل تردید جدی است. ادوارد براون، ایران‌شناس پرآوازه، در مقدمه نسخه لیدن این کتاب تصریح می‌کند که پیروان باب (و بهائی‌ها) نسخه‌های اصلی و اولیه این اثر را از بین برده، تحریف کردند و نسخه‌های متفاوتی به دست ما رسیده است. او حتی اشاره می‌کند که مورخان بهائی نیز تاریخ رسمی خود را بار‌ها بازنویسی و ابتر کرده‌اند.

در چنین شرایط دشواری، کار پژوهشگر تاریخ بابیه به جدل با روایت‌های شکسته و متناقض می‌انجامد. در مواجهه با این وضعیت باید گفت: اگر خود بابی‌ها و بهائی‌ها نتوانسته‌اند تاریخ اولیه دقیق و قابل اعتمادی گردآورند، انتظار نمی‌رود که منابع خارجی تصویری شفاف‌تر ارائه دهند. بنابراین، ایده‌ی شکل‌گیری بابیه به عنوان یک پروژه صرفاً استعماری به شدت قابل تردید است و می‌توان با احتمال بسیار بالا گفت که ریشه‌های این جنبش عمدتاً داخلی، یعنی برآمده از نزاع‌های فکری، فرقه‌ای و بحران‌های اجتماعی دوره‌ی قاجار بوده است.

یک نکته اساسی این است که وقتی سیدعلی‌محمد باب در حدود سال ۱۲۵۹ق ادعا کرد «باب» امام زمان است (یا ابتدا «رکن رابع» میان خلق و امام)، در همان زمان اشخاص دیگری هم از میان شیخیان و خاصه خاندان کرمانی در این ادعا‌ها بودند و بعضاً اجتماع و اقبال مذهبی بیشتری داشتند. نکتۀ مهم ـ و گاهی مغفول ـ تاریخ‌پژوهی بابیه، آن است که گزارش‌های اولیه تا پیش از واقعه بدشت (جایی که طاهره قرةالعین بی‌حجابی کرد و محمدعلی قدوس نیز ظهور یافت)، دلالتی به ادعا‌های فراتر از بابیت ندارد؛ بسیاری از اصحاب اولیهٔ باب هنوز جایگاه او را فراتر از «واسطه ارتباط با امام» نمی‌دانستند.

واقعه بدشت و رفتار‌های طاهره قرةالعین نقطه عطفی در دینامیسم بابیه رقم زد: باب نه تنها دیگر صرفاً «باب امام» نبود، بلکه سیر وقایع سبب شد ادعا‌های گسترده‌تری نیز مطرح و مسیر بابیه به سمت نوعی دین جدید هدایت شود.

پس از عهدنامه ترکمنچای، ایران نه تنها سرزمین‌های شمال ارس را از دست داد، بلکه با یکی از بند‌های مهم این عهدنامه، پای روسیه تزاری به طور نظام‌مند به ساختار سلطنتی ایران باز شد. روس‌ها با ادعای حمایت از جانشینی عباس‌میرزا و فرزندانش بعد از فتحعلی‌شاه، توانستند نفوذ بی‌سابقه‌ای دربار قاجار پیدا کنند و تا انقلاب مشروطه، بار‌ها و بار‌ها ضمن اشاره به همین بند و با تکیه بر اقتدارشان، هر صدای مخالف یا تغییری را سرکوب نمایند. در کنار نفوذ روس‌ها، انگلیس نیز با رویکردی مشابه وارد عرصه شد تا ساختار حکومتی ایران عملاً به میدانی برای رقابت و تأثیرگذاری دو قدرت استعماری بدل شود.

مجموع این فشار‌های سیاسی خارجی، بحران‌های اقتصادی و اجتماعی داخلی را تشدید کرد و بستر ذهنی و روانی جامعه ایرانی را برای پذیرش هر گونه تحول، ادعا و جنبش مذهبی ـ به ویژه جنبش‌هایی با لحن موعودگرایانه و رهایی‌بخش ـ مهیا ساخت. در چنین فضا و شرایطی، شکل‌گیری و رشد بابیه رخ داد؛ پدیده‌ای که نه صرفاً برآمده از یک برنامه استعماری آشکار، بلکه برآمده از آشفتگی ذهنی، فکری و ساختاری جامعه ایران بود، هرچند قدرت‌های خارجی بعد‌ها با مهارت از آن بهره‌برداری کردند.

 
شاید بتوان شکل‌گیری بابیه به مثابه یک جنبش ساختاریافته را عمدتاً در نتیجه کنش‌های چهره‌هایی، چون طاهره قرةالعین دانست که در بدشت با برداشتن برقع و رفتار نمادین دیگر، راه را برای تفسیر‌ها و ادعا‌های جدید گشودند

در این میان، رویکرد ارتباط دادن منشأ بابیه و بهائیت به نیرو‌های خارجی، به ویژه مبتنی بر خاطرات و گزارش‌هایی، چون «خاطرات دالگورکی» (سفیر روسیه)، از جمله نمونه‌هایی است که باید با دقت و تردید بسیار به آن نگریست. بررسی‌های تاریخی نشان می‌دهد بسیاری از این گزارش‌ها از حیث منبع و استناد، مخدوش و غیر قابل اتکا هستند؛ هم‌چنان که در منابع روسی نیز نشانی از نقش‌آفرینی مستقیم چنین افرادی در پدید آوردن بابیه وجود ندارد. حتی پیشگامان پژوهش اروپایی مانند ادوارد براون به آشفتگی و تحریف در نقل و تدوین تاریخ اولیه بابیه اشاره داشته‌اند و بیان می‌کنند که خود متون اولیه بابیه و بهایی، بار‌ها دگرگون و بازنویسی شده‌اند تا روایت مورد نظر گروه‌ها را تثبیت کنند.

تاریخ اولیه بابیه سرشار از ضد و نقیض و دشوار برای تحلیل است؛ روایت‌های معدودی مانند «نقطه‌الکاف» (منسوب به میرزا جانی کاشانی) وجود دارند که حتی اصالت بسیاری از آنها مورد تردید قرار گرفته است. خود بابی‌ها و بعد‌ها بهائی‌ها نیز برای ایجاد نوعی هویت تاریخی، ناگزیر به بازسازی و حتی حذف یا تحریف متون قدیمی بوده‌اند. به همین دلیل، پژوهشگر تاریخ بابیه، در بررسی تحولات، باید تا حد امکان از توهمات تاریخی فاصله بگیرد و به داده‌های قابل تأیید تکیه کند.

آن‌چه مسلم است، پیدایش بابیه و دعوی سیدعلی‌محمد شیرازی نه زاییده توطئه مستقیم استعمار، بلکه برآمده از منازعات و بحران‌های شدید اجتماعی، فکری، مذهبی و اقتصادی ایران بود. این ادعا‌ها در سال‌های اوج بحران و سرخوردگی ملی مطرح می‌شوند و جالب آنکه هم‌زمان در میان پیروان شیخیه، افرادی دیگر نیز داعیه رکن رابعه یا نمایندگی امام زمان داشتند. تا پیش از واقعه بدشت، خود باب نیز فراتر از این دعوی نکرد و شاید بتوان شکل‌گیری بابیه به مثابه یک جنبش ساختاریافته را عمدتاً در نتیجه کنش‌های چهره‌هایی، چون طاهره قرةالعین دانست که در بدشت با برداشتن برقع و رفتار نمادین دیگر، راه را برای تفسیر‌ها و ادعا‌های جدید گشودند و باب را به عرصه‌ای راندند که خود اساساً برای آن آماده نبود.

در بطن این جنبش، خاندان مادر باب ـ معروف به افنان ـ نقش اقتصادی چشمگیری داشت. آنان از تجار پرنفوذ شیراز و مناطق دیگر بودند و به ویژه از طریق شبکه تجارت تریاک، ثروت و قدرتی انکارناپذیر کسب کرده بودند. تجارت تریاک، که در نیمه دوم قرن نوزدهم به یکی از مهم‌ترین کالا‌های صادراتی ایران بدل شد و بخش زیادی از تولید خالص ملی کشور را به خود اختصاص داد، توسط خانواده باب به خوبی مدیریت می‌شد. دایی‌های باب از طریق روابط گسترده با مراکز تجاری، چون بوشهر و کمپانی‌های یهودی ـ بریتانیایی (مانند کمپانی ساسون)، ارتباطات اقتصادی و مالی گسترده‌ای شکل داده بودند. حتی حمایت مالی از هسته‌های اولیه بابی، به ویژه اوایل درگیری‌ها و ماجراهایی، چون قلعه طبرسی، با پشتیبانی همین شبکه تجاری برقرار بود.

این قدرت اقتصادی، به بابیه امکانی داد که دیگر جنبش‌های مذهبی رقیب فاقد آن بودند؛ از جمله تأمین هزینه‌های لجستیک، تغذیه، حمایت از پیروان و امکان تجمیع نیرو در نقاط بحرانی. منابع بابیه و حتی بهایی‌ها خود به این نقش پشت‌پرده شبکه تجاری و مالی خاندان باب اذعان دارند.

در مجموع، تحلیل تاریخی نه بر پایه خاطرات نامعتبر دفا‌تر دیپلماتیک، بلکه مبتنی بر مطالعه تحولات داخلی، قدرت و ثروت اقتصادی خاندان باب، و شرایط اجتماعی-سیاسی بحران‌زده ایران، تاریخ دقیق‌تر و واقع‌گرایانه‌تری از چرایی و چگونگی وقوع جنبش بابیه ارائه می‌دهد.

این جنبش نه برساخته استعمار، بلکه پاسخی به نیاز‌های درمانده یک جامعه در حال فروپاشی بود، که بعد‌ها محل تاخت و تاز رقبا، سوءاستفاده‌گران و بازیگران داخلی و خارجی شد.

گزارش خطا
ارسال نظر