پایگاه خبری تحلیلی فرقه نیوز: نویسنده در یادداشتی با عنوان «یهود و منع قیام و تشکیل حکومت تا قبل از ظهور مسیح در سرزمین مقدس»* تلاش کرده است با مقایسه دیدگاه برخی یهودیان ارتدکس مخالفِ صهیونیسم با آموزههای ولایت فقیه در فقه شیعه، این دو را از حیث مخالفت اقلیت دینی با تشکیل حکومت، در یک سطح قرار دهد. این قیاس، اگرچه در ظاهر مبتنی بر مشابهتِ اعتقادی به ظهور منجی پیش از تأسیس حکومت الهی است، اما در واقع دچار مغالطه قیاس معالفارق و تحریف مفهومی است. چرا که تفاوت بنیادینی در مبنا، هدف، مشروعیت و روش تأسیس میان دو نگاه وجود دارد.
نخست، ولایت فقیه در اندیشه شیعی، نه صرفاً یک نظریه سیاسی، بلکه تجلی عقلانیت فقهی در دوران غیبت کبراست که بر اساس اصول مسلم دین اسلام همچون لزوم اقامه عدالت، حفظ دین، اجرای حدود الهی و صیانت از امت، از سوی فقهای امامیه استخراج شده است. ولایت فقیه راهکاری دینی برای استمرار حضور دین در عرصه مدیریت جامعه در عصر غیبت است، نه دخالت در امور غیبی. مشروعیت آن، متکی بر نصب عام معصومین (علیهمالسلام) برای فقیه جامعالشرایط و مقبولیت مردمی در چارچوب جمهوریت اسلامی است. امام خمینی (ره) در اینباره میگوید: «وقتی میگوییم ولایتی را که رسولالله و ائمه داشتند، بعد از غیبت، فقیه عادل دارد، برای هیچکس این توهم نباید پیدا شود که مقام فقها همان مقام ائمه و رسول اکرم است؛ زیرا اینجا صحبت از مقام نیست، بلکه صحبت از وظیفه است. ولایت یعنی حکومت و اداره کشور و اجرای قوانین شرع مقدس؛ یک وظیفه سنگین و مهم است، نه اینکه برای کسی شأن و مقام غیرعادی به وجود بیاورد و او را از حدّ انسان عادی بالاتر ببرد. به عبارت دیگر، ولایت مورد بحث، یعنی حکومت و اجرا و اداره، برخلاف تصوری که خیلی از افراد دارند، امتیاز نیست، بلکه وظیفهای خطیر است. ولایت فقیه از امور اعتبار عقلانی است و واقعیتی جز جعل ندارد. [۱]در مقابل، تشکیل دولت اسرائیل نهتنها برخاسته از سنت اصیل دینی یهود نیست، بلکه از رهگذر ائتلاف میان صهیونیسم یهودی و صهیونیسم مسیحی شکل گرفته است. این دو جریان با توسل ابزاری به متون دینی، در پی اهداف سیاسی، نژادی و استعماری بودهاند. دولت اسرائیل با پشتیبانی قدرتهای استعماری همچون بریتانیا (اعلامیه بالفور) و سپس آمریکا، بر پایه اشغال سرزمین فلسطین و آوارگی میلیونها فلسطینی تأسیس شده است [۲].
از سوی دیگر، نگاه شیعه به عصر غیبت ناظر به انتظار فعال و زمینهسازی برای ظهور است؛ انتظاری که از جنس آمادگی، تربیت اجتماعی، و اقامه عدالت است، نه سکوت و انفعال. چنانکه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: «أفضلُ أعمالِ اُمّتی انتظارُ الفَرَجِ مِن اللّه ِ عزّ و جلّ» [۳]. در این چارچوب، نهتنها تشکیل حکومت دینی جایز است، بلکه در نبود آن، جامعه در معرض سلطه طاغوت قرار میگیرد. به همین دلیل، امام خمینی با اجتهادی ریشهدار، نظریه ولایت فقیه را بهمثابه بدیل عقلانی-فقهیِ غیبت ارائه داد و آن را در قالب جمهوری اسلامی تحقق بخشید.
در مقابل، مخالفت یهودیان «ناتوری کارتا» با تشکیل دولت اسرائیل، برخاسته از تفسیری عرفانی از تلمود است که دخالت انسان در بازگشت به سرزمین مقدس را ناقض عهد الهی میداند. اما باید توجه داشت که این نگاه، در اقلیت است و حتی بهشدت توسط صهیونیستها سرکوب شده است. بنابراین، اشاره نویسنده به اقلیت بودن قائلان به منع قیام در هر دو دین اسلام و یهودیت ارتدوکس، تنها برای تضعیف مشروعیت جمهوری اسلامی ایران است، نه در راستای فهم تاریخی دقیق [۴].
در پایان، باید تأکید کرد که مقایسه ولایت فقیه با صهیونیسم، قیاسی ناروا و تحریفکنندهی حقیقت است. ولایت فقیه، ادامه سنت نبوی در عصر غیبت و زمینهساز ظهور است؛ اما صهیونیسم، محصول پروژه سکولار، استعماری و نژادپرستانهای است که به قیمت آوارگی و جنایت، شکل گرفته است. هر دو ممکن است از «کتاب آسمانی» سخن بگویند، اما یکی در مسیر توحید، عدالت و فلاح، و دیگری در مسیر سلطه، تبعیض و فساد حرکت کرده است.