دکتر علیرضا زادبر:

ناسیونالیسم افراطی، ایران را به دوگانه‌ی دروغین ایران - اسلام کشاند

ناسیونالیسم افراطی، ایران را به دوگانه‌ی دروغین ایران - اسلام کشاند
در ایران، پهلوی‌ها که الگوی شبه‌مدرنیته را پیاده کردند، ناسیونالیسمی کاریکاتوری ارائه دادند؛ ناسیونالیسمی که نه ریشه‌ای عمیق داشت و نه پایبندی واقعی به اصول مدرنیته. دو ویژگی برجسته این جریان یکی نفرت نسبت به اسلام و دیگری حسرت نسبت به گذشته ایران باستان است. این نوع ناسیونالیسم برآمده از یک تاریخ تخیلی و متوهم است؛ تاریخی که واقعیت ندارد اما برای ساختن یک هویت جعلی به آن متوسل می‌شوند.
کد خبر: ۱۸۴۲۸

پایگاه خبری تحلیلی فرقه‌نیوز: در ادامه بررسی جریان‌های فکری و فرهنگی معاصر، این بار به سراغ پدیده ناسیونالیسم افراطی در ایران رفته است؛ جریانی که ریشه در تحولات دوران پهلوی دارد و آثار آن امروز در نظام آموزشی، رسانه و افکار عمومی مشهود است. در همین راستا، گفت‌وگویی تفصیلی با دکتر علیرضا زادبر، پژوهشگر تاریخ معاصر، عضو هیئت علمی دانشگاه، و صاحب‌نظر در حوزه هویت ایرانی - اسلامی ترتیب داده‌ایم. در این مصاحبه، دکتر زادبر با نگاهی انتقادی و تاریخی، به جریان‌شناسی ناسیونالیسم افراطی، ریشه‌های فکری آن و آسیب‌هایی که از رهگذر آن متوجه فرهنگ و هویت ایرانی شده است، می‌پردازد.

 

در این گفت‌وگو در خدمت استاد زادبر هستیم با موضوع «ناسیونالیسم افراطی در ایران». استاد، سلام علیکم. یکی از موضوعاتی که متأسفانه در جامعه، به‌ویژه در آموزش‌وپرورش و فضای دانشگاهی، با آن مواجه هستیم، ناسیونالیسم افراطی است. خواهش می‌کنیم در آغاز، مختصری درباره جریان‌شناسی ناسیونالیسم افراطی در ایران توضیح دهید.

بسم الله الرحمن الرحیم. ممنون از شما. موضوع ناسیونالیسم، به‌ویژه ناسیونالیسم افراطی، بحثی بسیار پیچیده و چندبُعدی است؛ هم از جنبه تاریخی و هم از حیث فکری و نظری. ناسیونالیسم مفهومی متعلق به دنیای مدرن است و در تقسیم‌بندی‌های تاریخی و اندیشه‌ای باید آن را در این چارچوب بررسی کرد.

در ایران، شکل افراطی ناسیونالیسم را به‌ویژه باید ذیل دوره پهلوی تحلیل کرد. البته زمزمه‌های این جریان را پیش از پهلوی نیز می‌توان یافت؛ از میرزا فتحعلی آخوندزاده تا مکتوبات جمال‌الدوله و کمال‌الدوله، تا میرزا آقاخان کرمانی و دیگران. اما آنچه در عالم نظر شکل گرفته بود، در دوره پهلوی اول و دوم وارد ساختار قدرت شد، به قانون و سیاست آموزشی و فرهنگی تبدیل گشت، و در نهایت وارد کتاب‌های درسی شد؛ خصوصاً در کتاب‌های تاریخ و جغرافیا.

نکته مهمی که باید بر آن تأکید کرد، تمایز بین ملی‌گرایی به‌عنوان یک رویکرد فرهنگی و اجتماعی مشروع و محترم با ناسیونالیسم افراطی است. ما با ملی‌گرایی در معنای صحیح و عقلانی آن مشکلی نداریم. اما ناسیونالیسم افراطی، به‌ویژه با الگوهای غربی‌اش مثل نازیسم آلمان و فاشیسم ایتالیا، مسیری خطرناک و بحران‌زا بوده است؛ مسیری که میلیون‌ها انسان را به کام مرگ در جنگ جهانی دوم کشاند.

در ایران، پهلوی‌ها که الگوی شبه‌مدرنیته را پیاده کردند، ناسیونالیسمی کاریکاتوری ارائه دادند؛ ناسیونالیسمی که نه ریشه‌ای عمیق داشت و نه پایبندی واقعی به اصول مدرنیته. دو ویژگی برجسته این جریان یکی نفرت نسبت به اسلام و دیگری حسرت نسبت به گذشته ایران باستان است. این نوع ناسیونالیسم برآمده از یک تاریخ تخیلی و متوهم است؛ تاریخی که واقعیت ندارد اما برای ساختن یک هویت جعلی به آن متوسل می‌شوند.

 
در ایران، پهلوی‌ها که الگوی شبه‌مدرنیته را پیاده کردند، ناسیونالیسمی کاریکاتوری ارائه دادند؛ ناسیونالیسمی که نه ریشه‌ای عمیق داشت و نه پایبندی واقعی به اصول مدرنیته. دو ویژگی برجسته این جریان یکی نفرت نسبت به اسلام و دیگری حسرت نسبت به گذشته ایران باستان است.

اگر به قله‌های واقعی فرهنگ و تمدن ایرانی نگاه کنیم، مانند حافظ، سعدی، فردوسی، مولوی و دیگران، درمی‌یابیم که بین هویت اسلامی و ایرانی هیچ تعارضی نبوده است. حافظ که حافظ قرآن بود، فردوسی که پسرش قاسم نام داشت و خود را ابوالقاسم می‌نامید، اشعارشان سرشار از مضامین قرآنی و محبت اهل بیت است. این نشان می‌دهد که تعارض «ایرانیت و اسلامیت» در تاریخ کهن ما وجود نداشته، بلکه محصول صد سال اخیر است؛ مشخصاً از دوران مشروطه و با شکل‌گیری حکومت پهلوی.

پهلوی اول که هیچ مبنای فکری برای حکومت نداشت، ناسیونالیسم افراطی را به‌عنوان ایدئولوژی جایگزین اسلام برگزید. این جریان نه‌تنها در سیاست و قانون بلکه در زبان، نام‌گذاری‌ها، و حتی لقب شاهان وارد شد. مثلاً لقب «آریامهر» که برای محمدرضا شاه ساخته شد، هیچ پیشینه‌ای در تاریخ ایران ندارد و از سوی افرادی مثل علی‌اصغر حکمت پیشنهاد و بعداً تصویب شد.

در این دوره، ادبیات، داستان، و رسانه‌ها نیز در راستای ترویج این دوگانه «ایران باستان» در برابر «اسلام» به کار گرفته شدند. کتاب‌هایی از کسانی مثل احمد کسروی و حکمی‌زاده نیز در همین مسیر بود.

 

استاد، امروز هم در فضای آموزش‌وپرورش، نشانه‌های این نگرش دیده می‌شود. مثلاً تا مدتی پیش، در منابع رسمی از کوروش نامی نبود، اما از مقطعی به بعد، هویت‌سازی گسترده‌ای بر اساس افسانه‌های تاریخی، به‌ویژه روایت‌های هرودوت و سفرنامه‌نویسان غربی، شکل گرفت. این فضا چه آسیب‌هایی دارد و چه تحلیلی درباره آن دارید؟

بله، دقیقاً. ما با نوعی تاریخ متوهم روبه‌رو هستیم. یک تاریخ واقعی داریم و یک تاریخ ساختگی و خیالی که خطر اصلی آن در ساختن هویت جعلی است. این تخیل‌گرایی نه‌تنها در آموزش‌وپرورش، بلکه در دانشگاه، رسانه، ادبیات، و حتی سریال‌های شبکه‌های نمایش خانگی وجود دارد.

چند جریان تاریخی در کشور فعال‌اند: جریان اسلامی، جریان چپ، جریان سلطنت‌طلب و طرفداران پهلوی، و البته ترکیبی از این‌ها. هرکدام تصویری از تاریخ ایران ارائه می‌دهند، اما مهم آن است که تصویر دقیق، مستند و قابل دفاع علمی از گذشته ارائه شود.

متأسفانه برخی روایات تاریخی چنان مطلق و مقدس تلقی شده‌اند که امکان نقد آن‌ها از میان رفته است. وقتی کسی این روایت‌ها را نقد می‌کند، با هجمه روبه‌رو می‌شود. در حالی‌که ما باید به شاهنامه، به‌عنوان مهم‌ترین سند هویتی خود، برگردیم. شاهنامه تنها حفظ زبان فارسی نیست، بلکه روایت‌گر تاریخ و فرهنگ ایران است. با این حال، افسانه‌سازی‌هایی که هم‌زمان با تاریخ واقعی شکل گرفته، در یک قرن اخیر عمر کرده‌اند و هنوز در حال بازتولیدند. ما باید در برابر این تاریخ‌نگاری متوهم، کار علمی، ادبی، رسانه‌ای و هنری انجام دهیم تا هویت اصیل و واقعی خود را بازیابی کنیم.

فیلم کامل گفت‌وگو را ببینید

گزارش خطا
ارسال نظر