پایگاه خبری تحلیلی فرقه نیوز: در عصر معاصر، جریان باستانگرایی در ایران، هرچند ریشههایی در دوران قاجار دارد، اما با رویکردی کاملاً متفاوت نسبت به گذشته، خود را در تقاطع با اهداف و منافع صهیونیسم بینالملل یافته است. حجت الاسلام دکتر علی مصلح، پژوهشگر و نویسنده برجسته در حوزه نقد زرتشت و باستانگرایی و مسئول میز نقد زرتشت و باستانگرایی در حوزه علمیه قم، در مصاحبهای به تشریح این پیوند وثیق پرداخته و ابعاد مختلف آن را مورد واکاوی قرار داده است.
تغییر پارادایم تاریخنگاری و تولد باستانگرایی نوین
دکتر مصلح با اشاره به دگرگونی تاریخنگاری در عصر پهلوی، نقطه عطف این تحول را تغییر محوریت تاریخ باستان ایران از پیشدادیان و کیانیان به دوران هخامنشیان میداند. این تغییر، دریچهای را به سوی همسویی با صهیونیسم گشود و ابزاری برای ایجاد شکاف اجتماعی و پیشبرد اهداف توسعهطلبانه فراهم آورد. به گفته ایشان، سیاستمداران باید در درک خود از گفتمان با صهیونیسم دقیقتر باشند؛ زمانی که نتانیاهو از کوروش سخن میگوید، این سخنان بر پایه همان تاریخنگاری مدرنی بنا شده که ما نیز پذیرفتهایم. در چنین شرایطی، باستانگرایی به کمک او میآید و سیاستمداران داخلی نیز به اشتباه تصور میکنند که باید با توسل به همین گفتمان، در برابر نتانیاهو ایستادگی کنند، در حالی که ابزارهای قدرتمندتری برای مقابله با صهیونیسم در اختیار دارند.
کوروش، مهره سوخته در زمین بازی صهیونیسم
اشاره نتانیاهو به کوروش به عنوان آزادکننده یهودیان و اعطاکننده سرزمین به آنان، و همچنین تاکید او بر تاریخ کوروش، نشاندهنده استفاده ابزاری صهیونیسم از این نماد تاریخی است. دکتر مصلح معتقد است که سیاستمداران ایرانی نباید به سراغ مهرههای چیده شده توسط صهیونیسم در عصر پهلوی بروند و سعی در مصادره آنها داشته باشند، بلکه باید از مفاهیم و ظرفیتهای درونی انقلاب اسلامی که بسیار قدرتمندترند، بهره گیرند. او تاکید میکند که در جنگ ۱۲ روزه، سلطنتطلبان و باستانگرایان همعصر، چهره واقعی خود را نشان دادند؛ زمانی که رضاشاه پهلوی، به جای ایستادن در کنار مردم ایران، در کنار اسرائیل قرار گرفت. این مهرهها سوختهاند و باستانگرایی دیگر نمیتواند و نباید علم اتحاد ملی را بر دوش کشد.
اتحاد ملی؛ جایگاهی فراتر از باستانگرایی
دکتر مصلح با انتقاد از رویکرد برخی افراد که برای ایجاد انسجام و اتحاد ملی به باستانگرایی تمسک میجویند، این امر را یک کجراهه میخواند. او بر این باور است که محوریت باستانگرایی برای اتحاد ملی، بستری است که طی صد سال توسط استعمار و صهیونیسم با عنوان باستانگرایی چیده شده و از طریق کتب درسی ترویج یافته است. استفاده مجدد از این مهرههای سوخته برای ایجاد اتحاد، راه به جایی نخواهد برد.
هویت ایرانی؛ پیوند اسلام و ایران در مقابل روایت صهیونیستی
در بازخوانی تاریخی روایتهای شکل گرفته در عصر پهلوی بر محور هخامنشیان، پیوندهای مختلفی میان اسرائیل، صهیونیسم و تاریخ باستان هخامنشی قابل مشاهده است. برگزاری جشنهای ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی، یکی از جلوههای همگونی و همراهی نظام صهیونیسم و حکومت پهلوی در راستای باستانگرایی کوروشمحور بود. شیمون پرز، کوروش را به عنوان اولین صهیونیست جهان معرفی میکند و نتانیاهو نیز در سازمان ملل، ادعا میکند که ایران، سرزمین را به یهودیان داده است.
در مقابل این روایت تاریخی تحریفشده، هویت ایرانی که انقلاب اسلامی مطرح کرده، پیوندی عمیق با دین و اسلام دارد. ایرانیت در ذیل مفهوم اسلام درک میشود و ایران و اسلام از یکدیگر جدا نیستند. انقلاب اسلامی برای هویتبخشی به نسل جوان، نیازی به استفاده از دادههای باستانگرایانه و قرار دادن آنها به عنوان محور هویتبخشی نمیبیند، بلکه هویت اصیل ایرانی-اسلامی را به عنوان سرمایهای سترگ معرفی میکند.