۱. ایمان دینی؛ انتخابی مشروع یا خطایی فکری؟
اگرچه ویلیام جیمز علاقهای به مذهب و دین نداشت، اما ایمان و آرامشی که مذهب به همراه آورد را دوست داشت. وی ایمان را نه تنها انتخابی مجاز، بلکه در بسیاری از موارد، انتخابی ضروری برای انسان میدانست. او در رسالهٔ معروف خود «اراده معطوف به ایمان»، تأکید میکند که در شرایطی که شواهد عقلانی برای تصمیمگیری کافی نیستند و انسان ناگزیر از انتخاب است، ایمان میتواند انتخابی مشروع و عقلانی باشد.
«ما در مواردی که انتخاب اجتنابناپذیر است و شواهد عقلانی کفایت نمیکنند، مجاز به باور هستیم.» [۱]
ملحدان عملگرا مانند ریچارد داوکینز، سام هریس و کریستوفر هیچنز، ایمان را اساساً غیرعقلانی میدانند. از دیدگاه آنان، پذیرش هر باوری بدون پشتوانهٔ شواهد تجربی و علمی، نه تنها خطا بلکه خطرناک است؛ زیرا راه را بر تفکر انتقادی و رشد عقلانی میبندد.
«ایمان، یعنی باور بدون شواهد؛ و این دقیقاً همان چیزی است که باید از آن پرهیز کرد.» [۲]
«هیچ باوری- اگرچه نتایجی مثبت در پی داشته باشد- نباید بدون شواهد پذیرفته شود.» [۳]
در این نگاه، حتی اگر ایمان به خداوند یا دین، منجر به آرامش فردی یا انسجام اخلاقی شود، این نتایج نمیتوانند دلیلی برای توجیه صدق آن باور باشند.
۲. دین؛ تجربهای وجودی یا منبع خرافه و آسیب اجتماعی؟
ویلیام جیمز در کتاب ماندگار «گونههای تجربهٔ دینی»، دین را نه صرفاً یک نهاد بیرونی، بلکه تجربهای درونی، فردی و ژرف در زندگی انسان معرفی میکند. او به بررسی حالات روانشناختی مؤمنان، همچون احساس گناه، تولد دوباره، تسلیم، و صلح درونی پرداخت و نشان داد که چگونه دین میتواند برای فرد، سرچشمهٔ معنا، اخلاق و تحول شخصی باشد.
«دین، پاسخی درونی به ژرفترین نیازهای روح انسان است؛ تجربهای که در دل میجوشد، نه صرفاً نهادی بیرونی.» [۴]
به نظر جیمز، دین میتواند نقشی بنیادین در ساختن شخصیت انسانی، مقابله با اضطراب وجودی و ایجاد انسجام روانی ایفا کند، اگر شواهدی عینی برای اثبات باورهای دینی وجود نداشته باشد.
ملحدان عملگرا، اما بر آناند که دین- در صورت کارکردهای مثبت ظاهری- در مجموع پدیدهای مضر برای بشریت است. آنان به جنبههایی چون جنگهای مذهبی، سرکوب آزادی اندیشه، تبعیض، و تحمیلهای اخلاقی و اجتماعی ناشی از دین اشاره میکنند و بر این باورند که نقش دین در تاریخ، بیشتر مسبب رنج و جهل بوده است تا رهایی و تعالی.
«اینکه مردم با باور به افسانهای آرامش یابند، آن را به حقیقت تبدیل نمیکند.» [۵]
در این نگاه، هرگونه ارزیابی از دین باید بر پایهٔ واقعیتهای تاریخی و علمی صورت گیرد، نه احساسات شخصی یا تأثیرات روانی مثبت آن بر افراد.
[1]. William James, The Will to Believe, 1896.
[2]. Richard Dawkins, The God Delusion, 2006, p. 306.
[3]. Sam Harris, The End of Faith, 2004.
[4]. William James, The Varieties of Religious Experience, 1902, Lecture I.
[5]. Christopher Hitchens, God Is Not Great: How Religion Poisons Everything, 2007.