چالش‌های هویت ملی ایرانی؛ نقدی بر بزرگداشت کوروش و تاریخ‌نگاری ناسیونالیستی

چالش‌های هویت ملی ایرانی؛ نقدی بر بزرگداشت کوروش و تاریخ‌نگاری ناسیونالیستی
اصطلاح «تاریخ دو هزار و پانصد ساله» از زمان حکومت پهلوی شایع شد و به نظر می‌رسد که این موضوع تحت تأثیر رسانه‌های استعماری بوده است. به ویژه اینکه یهودیان به صراحت اعلام می‌کنند که در ایران، 2500 سال تاریخ دارند. این عبارت در واقع بیشتر به تاریخ یهودیان ایران اشاره دارد تا تاریخ ایران.
کد خبر: ۱۸۲۵۶

حجت‌الاسلام مهدی رستمی، نویسنده و پژوهشگر عرصه تاریخ ایران باستان در گفت‌وگو با فرقه نیوز، به بررسی ابعاد تاریخی و فرهنگی بزرگداشت کوروش پرداخت. او با انتقاد از اصطلاح "تاریخ دو هزار و پانصد ساله"، این عبارت را ظلمی به تاریخ غنی ایران دانسته و تأکید کرد که تمدن‌های پیش از هخامنشیان باید در تاریخ‌نگاری مورد توجه قرار گیرند. رستمی همچنین به نقش رسانه‌های صهیونیستی در مدیریت افکار عمومی و بزرگ‌نمایی پیرامون کوروش به عنوان نماد هویت ملی پرداخته و بخشی از راهبرد استعمار فرانو برای در هم شکستن مقاومت جوامع توصیف کرد. متن این گفت‌وگو را در ادامه بخوانید.


برخی از گروه‌های ناسیونالیستی در ایران تاریخ کشور را به ۲۵۰۰ سال قبل و زمان کوروش محدود می‌کنند. به نظر شما این رویکرد چه پیامدهایی برای درک تاریخ و فرهنگ ایرانی دارد؟

بسم الله الرحمن الرحیم ، عرض سلام و احترام خدمت شما. در مورد تاریخ دو هزار و پانصد ساله ، دو نکته قابل توجه وجود دارد.

نکته اول این است که اصطلاح «تاریخ دو هزار و پانصد ساله» ظلمی به تاریخ ایران است. چرا که ما قبل از دو هزار و پانصد سال، تمدن‌های بزرگی داشته‌ایم. به عنوان مثال، حکومت عیلامی‌ها و تمدن باشکوهی که در شوش وجود داشت، بسیار کهن تر از هخامنشیان است.

 آثار بسیار زیادی از این تمدن‌ها پیدا شده است، از جمله تمدن شهر سوخته و جیرفت، که همگی نشان‌دهنده وجود تمدن‌های بزرگ و پیشرفته‌ای هستند که هزاران سال قبل از هخامنشیان وجود داشته‌اند. بنابراین، وقتی می‌گوییم «تاریخ دو هزار و پانصد ساله»، تمام این تمدن‌ها را نادیده می‌گیریم و این ستم به تاریخ این سرزمین است.

نکته دوم بحث مدیریت افکار عمومی جامعه توسط رسانه‌های صهیونیستی است. اصطلاح «تاریخ دو هزار و پانصد ساله» از زمان حکومت پهلوی شایع شد و به نظر می‌رسد که این موضوع تحت تأثیر رسانه‌های استعماری بوده است. به ویژه اینکه یهودیان به صراحت اعلام می‌کنند که در ایران، 2500 سال تاریخ دارند. این عبارت در واقع بیشتر به تاریخ یهودیان ایران اشاره دارد تا تاریخ ایران.

به عنوان مثال، موشه کاتساو، رئیس جمهور پیشین رژیم صهیونیستی، در مصاحبه‌ای با شبکه فارسی اینترنشنال به صراحت گفت: «ما یهودیان دو هزار و پانصد سال در ایران تاریخ داریم.». یهودیان خود را منشأ و سرآغاز تمدن در ایران می‌دانند .آن‌ها بر این باورند که از زمانی که پایشان به خاک ایران رسید، این کشور متمدن شد.این نکته بسیار مهمی است که باید به آن توجه داشته باشیم.

 

چه عواملی باعث شده است که برخی افراد در ایران به بزرگ‌نمایی شخصیت‌هایی مانند کوروش بپردازند و این موضوع تا چه حد با هویت ملی و فرهنگی ما ارتباط دارد؟

لازم است مقدمه‌ای را بیان کنم. در سرتاسر متون زرتشتی، هیچ اشاره‌ای به کوروش وجود ندارد. چه در اوستا و چه در متون پهلوی از شاهان و پهلوانان دیگر نام برده شده، اما هیچ اشاره‌ای به کوروش نیست.

در کتیبه‌های اشکانی و ساسانی نیز هیچ نامی از کوروش وجود ندارد. تنها در یکی دو کتیبه هخامنشی و چند کتیبه بابلی، نام کوروش آمده است که ترجمه این کتیبه‌ها نیز توسط مستشرقین غربی انجام شده است. بنابراین، ما در روایات ایرانی هیچ نامی از کوروش نمی‌یابیم. حتی طبری که در تاریخ خود به کوروش اشاره می‌کند، این نام را بر اساس روایات یهودی ذکر کرده و نه بر اساس منابع ایرانی.

جالب است که برخی از جمله همین طبری می‌گوید کوروش یهودی‌زاده بوده است. به هر حال، کوروش هرگز در تاریخ ایران نماد هویت ملی نبوده است. تکرار می‌کنم که هیچ اسمی از کوروش به عنوان نماد هویت ملی وجود ندارد. اگر هم جایی نامی از او آمده، بسیار گذرا و بدون تأکید بر هویت ملی ماست. از حدود دو قرن پیش، ما شاهد این هستیم که نام کوروش به عنوان نماد هویت ملی به ایرانیان القا می‌شود. این القا عمدتاً توسط رسانه‌ها و افرادی که تحت تأثیر فرهنگ غربی تربیت شده‌اند، صورت گرفته است.

این پروژه بزرگ کردن کوروش و معرفی او به عنوان نماد هویت ملی، کاملاً وابسته به جریان استعمار نوین است. من این اصطلاح را در جاهای مختلف به کار می‌برم؛ نوعی شستشوی مغزی که علیه مردم ایران رخ می‌دهد. شخصیتی که هرگز نماد هویت ملی نبوده، ناگهان از دل تاریخ بیرون کشیده شده و در صدر تاریخ قرار داده می‌شود. از او به عنوان بزرگترین شخصیت تاریخی یاد می‌شود و حتی تا حد پیغمبری بالا برده می‌شود.

همان‌طور که اشاره کردم، بنده این قضیه را یک پروژه استعماری صهیونیستی می‌بینم. متأسفانه برخی علما نیز فریب خورده اند. آن‌ها به سخنانی استناد می‌کنند که حقیقت ندارد. البته سخنان این دست علما از سر بدخواهی نبوده بلکه ناشی از اطلاعات نادرستی است که به آن‌ها رسیده است. آن‌ها معتقدند که کوروش همان ذوالقرنین است. در حالی که انصافاً کوروش یکی از دورترین شخصیت‌های تاریخی نسبت به ذوالقرنین‌هاست.

 

در نظر شما، چرا برخی از محافل غربی به ترویج تصویر مثبتی از کوروش و امپراتوری هخامنشی پرداخته‌اند؟ این موضوع چه تأثیری بر روابط ایران و غرب دارد؟

اما در پاسخ به پرسش سوم شما که چرا غرب به تصویرسازی از کوروش پرداخته و او را بزرگ کرده است، باید بگویم که مدیریت افکار عمومی شیعیان در بعد مذهبی هیچ‌گاه در دست غرب نبوده و این‌ها نمی‌توانند به‌طور جدی در این عرصه ورود کنند. یعنی نمی‌توانند مرجع تقلید تربیت کنند و به جامعه شیعه تحویل دهند. بله، ممکن است در برخی موارد برخی علما را فریب دهند یا نفوذی‌هایی را وارد حوزه علمیه کنند، اما اینکه بخواهند مرجعیت تشیع را به دست بگیرند، هیچ‌گاه برای آن‌ها شدنی نبوده و نیست.

این‌ها به این نتیجه رسیدند که باید یک هویت جایگزین داشته باشند و در این هویت جدید، مرجعیت فکری را در دست خود داشته باشند. آن‌ها موفق شدند یک هویت ملی برساخته را جایگزین هویت مذهبی کنند. یعنی هویت میهنی یا ملی را به جای هویت دینی و مذهبی قرار دادند و به این ترتیب، کوروش را بزرگ کردند. امروزه مرجعیت هویت کاذب کاملاً در اختیار انگلیس و صهیونیسم است. هر کسی که بخواهد کتیبه‌های هخامنشی را بخواند، ناچار است زانوی ادب بزند در محضر خاورشناسان و زبان‌شناسان؛ یعنی آن لغت‌نامه‌های زبان باستانی که توسط غرب‌ ها و یهودی‌ها وشته شده است. خوانش کتیبه‌های میخی پارسی نیز توسط یک آلمانی به نام گروتفند انجام شده است. بنابراین، هر کسی که بخواهد کتیبه‌های هخامنشی را بخواند، باید از آلمانی‌ها، انگلیسی‌ها، آمریکایی‌ها و یهودی‌ها یاد بگیرد. حتی مترجمان ایرانی نیز باید شاگردی کنند در محضر اساتید اروپایی.

این وضعیت نشان‌دهنده مرجعیت فکری غرب برای ملی‌گرایان و باستان‌گرایان ایرانی است. تقلیدی که امروز در مسئله هویت ملی وجود دارد، بسیار شدیدتر از توجهی است که ما به مراجع دینی داریم. غرب خود را به عنوان مرجع فهم تاریخ معرفی کرده و موفق هم شده است. هویت ملی که با تاریخ ایران باستان آمیخته شده، جایگزین هویت مذهبی شده است. خلاصه اینکه این‌ها امروز مرجع هستند در بعد هویت ملی و تاریخ.

نکته دوم اینکه چرا این‌ها کوروش را بزرگ کردند، این است که ما در شاهنامه پلورالیسم دینی نداریم یا اگر هم باشد، در حاشیه است. مثلاً داستان کیخسرو به عنوان یکی از بزرگترین پادشاهان شاهنامه، افتخار او این است که بتکده‌ها را خراب کرده و ادیان ناحق را درهم کوبیده است. همچنین اسفندیار، پسر کی‌گشتاسب ، افتخار می‌کند که بت‌پرستان را سر بریده است. این نشان‌دهنده ارزش‌هایی است که ایرانی‌ها در آن زمان داشتند.

جریان استعمار امروز پلورالیسم دینی را به عنوان یک ارزش مطرح کرده و به جامعه القا می‌کند که کوروش به همه ادیان احترام می‌گذاشت. حال آنکه این روایت‌سازی‌ها در راستای اهداف خودشان قرار دارد. پلورالیسم دینی یا تکثرگرایی به عنوان یک ارزش ایرانی مطرح شده، در حالی که این ارزش متعلق به غرب است. آن‌ها جوانان ما را فریب داده‌اند تا گمان کنند کوروش به همه ادیان احترام می‌گذاشت.

در واقع، اومانیسم برای غرب یک ارزش است، اما برای ما چنین نیست. ما در متون زرتشتی و شاهنامه تئوکراسی و خداسالاری داریم. حتی پادشاهان برای تثبیت قدرت خود می‌گویند که نژادشان از ایزدان است. اگر پادشاهی می‌خواست قدرتی به دست آورد، بسیاری اوقات می‌گفت من نماینده خدا هستم. بنابراین، ما اومانیسم نداشتیم اما امروز غربی‌ها تاریخ را طوری روایت کرده‌اند که برخلاف هویت ایرانی، جوانان ما را فریب دهند. به گونه‌ای که این جوانان خیال می‌کنند انسان‌سالاری یا انسان‌گرایی، که معادل اومانیسم است با آن مفهوم غربی و ضد دینی اش ریشه‌اش در ایران است. همچنین، آن‌ها تصور می‌کنند که مسائل حقوق بشر (Human rights) نیز سرچشمه‌اش از ایران است.

بله، ما در تاریخ خود حقوق بشر داشته‌ایم، اما تعریفی که غربی‌ها از حقوق بشر دارند و آنچه برای آن‌ها ارزش محسوب می‌شود، با آنچه ما داریم، کاملاً متفاوت است. ما هیچ‌گاه این تعریف غربی از حقوق بشر را قبول نکرده و نخواهیم کرد.

غربی‌ها آنچه را که برای خودشان ارزشمند می‌دانند، به جامعه ما تحمیل کرده‌اند. جوانان ما را فریب داده‌اند تا ارزش‌های غربی را برای خود ارزش تلقی کنند و نه تنها آن‌ها را بپذیرند، بلکه مدعی شوند که این آرمان‌ها و هنجارها از کوروش نشأت می‌گیرد. به این ترتیب، این جوانان در برابر ارزش‌های غربی تسلیم می‌شوند.

این جوانان گمان می‌کنند که با پذیرش این ارزش‌ها در حال ارادت به کوروش هستند، در حالی که باید به آن‌ها گفت: "جوان، تو فریب خورده‌ای! شستشوی مغزی شده‌ای! آنچه تو اکنون پذیرفته‌ای، ارزش‌های کوروش نیست، بلکه ارزش‌های غربی امروز است."

آیا شما معتقدید که بزرگداشت کوروش و تاریخ باستانی ایران می‌تواند به نوعی به تفرقه در جامعه ایرانی منجر شود؟ چرا؟

پاسخ: بله، قطعاً باعث تفرقه می‌شود. برخی افراد معتقدند که بزرگداشت روز کوروش در هفت آبان، هرچند جعلی است، اما می‌تواند باعث وحدت در جامعه ما شود. اما من عرض می‌کنم که قضیه کاملاً بالعکس است. ما یک تجربه تاریخی و یک فهم اجتماعی داریم. 

فهم اجتماعی این است که ببینیم در ایران چند درصد از مردم پیوند قومی و نژادی با کوروش دارند. گمان می‌کنم درصد کمی از جامعه ما، به ویژه فارس‌ها، پیوندی با کوروش احساس می‌کنند. برخی از مردمان قوم فارس، لر و کرد، پیوندی با کوروش احساس می‌کنند در حالی که ترک‌های ایران، عرب‌ها و بلوچ‌ها هیچ پیوندی بین خود و کوروش احساس نمی‌کنند. حتی در میان خود فارس‌ها، لرها و کردها و برخی دیگر از جمله سیستانی‌ها، افرادی که مذهبی هستند و اعتقادات دینی دارند، غالباً هیچ پیوندی با کوروش احساس نمی‌کنند. بنابراین، کوروش از جهت قومیت شاید برای بخش کوچکی از جامعه ما جذابیت داشته باشد.

حال، بقیه چه؟ اگر به رسانه‌های باستان‌گرا نگاه کنید، متوجه می‌شوید که غالباً نسبت به اسلام هتاکی و به ترک‌ها و عرب‌ها جسارت می‌ورزند. به ندرت می‌توانید رسانه‌ای از باستانگرایان پیدا کنید که به عرب‌ها توهین نکند. این وضعیت باعث تفرقه در جامعه ما شده و قهر عاطفی یا طلاق عاطفی را در بین مردم ایجاد کرده است.

تجربه تاریخی که می‌خواهم اشاره کنم، به سال ۱۳۲۰ برمی‌گردد، زمانی که در جنگ جهانی دوم، شوروی از شمال و انگلیسی‌ها از جنوب به ایران حمله کردند. آیا رضاشاه توانست ارتش را بر مبنای باورهای ملی‌گرایانه و باستان‌گرایانه بسیج کند؟ آیا این ارتش توانست در برابر روس‌ها و انگلیسی‌ها مقاومت کند؟ نه، نتوانست. در قرارداد ۱۹۷۱ بحرین از ایران جدا شد و حتی حکومت پهلوی جزایر سه‌گانه را هم به امارات بخشید. آیا ارتش پهلوی توانست بحرین را نگه دارد یا جزایر سه‌گانه را حفظ کند؟ نه، نتوانست.

اما در هشت سال دفاع مقدس، هیچ حرفی از کوروش نبود. نام پیغمبر، قرآن، زیارت عاشورا و دعای توسل در میان بود. شعائر دینی و مذهبی بودند که توانستند به جامعه ما وحدت ببخشند و آن را حفظ کنند. در صد سال اخیر، شعائر باستان‌گرایانه و پرستش کوروش هرگز نتوانسته‌اند وحدت ایجاد کنند؛ بلکه همیشه عامل تفرقه و ضعف بوده‌اند.

 

چه راهکارهایی برای ترویج تاریخ و فرهنگ ایران به‌طور جامع‌تر و بدون محدودیت به شخصیت‌های خاص وجود دارد؟

پاسخ: ببینید، ما نمی‌توانیم تاریخ را بدون توجه به شخصیت‌های بزرگ روایت کنیم. شخصیت‌ها در تاریخ نقش کلیدی دارند. ما باور داریم که هم ساختارها در تاریخ اهمیت دارند و هم افراد. به نظر من، بهترین راه این است که این دو رویکرد را تلفیق کنیم. تاریخ بدون شخصیت‌های ممتاز قابل مطالعه نیست. این شخصیت‌های بزرگ هستند که تاریخ را پیش می‌برند.

ما چاره‌ای نداریم جز اینکه به شخصیت‌های خاص بپردازیم. اما کدام شخصیت‌ها؟

به نظر من، چند نکته مهم وجود دارد که باید مد نظر داشته باشیم:

1. تاریخ عیلامیان و دیگر اقوام پیشاآریایی: این تاریخ باید مطرح شود تا جامعه با آن آشنا شود. شناخت این اقوام می‌تواند به ما کمک کند. 

2. تاریخ تشیع: ما باید تاریخ تشیع را به جامعه معرفی کنیم. وقتی مغول‌ها به ایران حمله کردند، زرتشتی‌ها و اهل تسنن نتوانستند مقاومت کنند، اما سربداران بودند که گفتند: "ما پیروان حسین هستیم و سر به دار می‌دهیم، تن به ذلت نمی‌دهیم." این افراد باید شناخته شوند.

3. خدمات آل بویه: خدمات فرهنگی آل بویه به جامعه ما بی‌نظیر بوده است. بسیاری از جوانان ما کوروش را می‌شناسند، اما با روایت غربی‌ها. اما شخصیت‌هایی مانند صاحب بن عباد، ابن عمید و دیگران وزیران لایق آل بویه که بزرگ‌ترین کتابخانه‌های تاریخ بشرتا آن زمان را جمع‌آوری کرد، کمتر شناخته شده‌اند. همچنین خواجه نصیرالدین طوسی، که یکی از بزرگ‌ترین رصدخانه‌های دنیا را تأسیس کرد، باید معرفی شود.

این شخصیت‌ها و دستاوردهایشان باید به جامعه معرفی شوند تا جوانان ما با تاریخ غنی و فرهنگ خود آشنا شوند. من خودم هم احساس می‌کنم که در این زمینه کم‌کاری کرده‌ام.

 

خبرنگار: حسین شاملی

گزارش خطا
ارسال نظر