زمانی که در دبیرستان بودم به کمپ وامی ملحق شدم. کمپ وامی مانند کمپ کلیسا در کره است. درواقع یک اردوی۳ روز و دو شبه تابستانی است که توسط مسلمانان کره برای یادگیری بیشتر اسلام و مسلمانان برگزار می شود. آن ها همچنان این کار را انجام می دهند. بنابراین اگر بخواهید می توانید به کمپ آن ها به طور رایگان ملحق شوید.
و من به آن کمپ رفتم. علی رغم اینکه در مورد اسلام، اعراب و خاورمیانه بسیار می دانستم، اما باید اعتراف کنم که بسیار ترسیده ونگران بودم. چرا که تصویر اسلام در کره بسیار بد بود. تنها موضوع ترور نبود. بلکه موضوع جرم هایی بود که توسط مسلمانان در کره انجام شده وهمینطور شرایط بد زندگی کشورهای مسلمان نشین بود.
والدینم زمانی که به من گقتند : اگر افراد بسیار عجیب و غریبی در کمپ دیدی، فورا با ما تماس بگیر!! مرا بیشتر نگران کردند!
در طول کمپ وامی، شانس این را داشتم تا مساجد اسلامی را در کره ببینم. زمانی ک اتاق کنفرانس را باز کردم، خواهر واقعا زیبایی در اتاق دیدم! او آن زمان مسئول انجمن دانش آموزان مسلمان در کره بود. من آنجا به خودم گفتم:….. اوه… این دیگر چیست؟…!!من همان کسی هستم که همیشه نسبت به اسلام متعصب بود؟ هیچ کس اینجا عجیب نیست! هیچ کس لباس سرتاپا پوشیده سیاه ندارد! کمپ وامی بسیار خوب تمام شد و امتحان دادم و چیزهای زیادی در مورد اسلام یاد گرفتم. همینطور ایام بسیار خوبی با همه داشتم. در آن زمان بود که احساس کردم میخواهم بیشتر در مورد اسلام بدانم. بنابراین هر هفته در برنامه ای که در مسجد سلام نوری برگزار می شد شرکت کردم و مربی ام عمو امین را آنجا ملاقات کردم و درس های زیادی از او گرفتم. تا هنگامی که یک مسلمان کره ای شدم. یک سال قبل از آن که مسلمان شوم به شدت در مورد اسلام مطالعه داشتم. چیزی که همیشه ورد زبانم بود این بود که : من مسلمان نخواهم شد، من نمی توانم مسلمان شوم. چطور می توانم هر روز حجاب داشته باشم؟ حتی زمانی که پدر از من می خواهد در روزهای آفتابی کلاه بگذارم، من این کار را نمی کنم.
من واقعا همه چیز را در مورد خاورمیانه و اعراب دوست داشتم، اما از اسلام متنفر بودم و هر قدر بیشتر در مورد آن خواندم بیشتر عاشقش می شدم تا زمانی که به یک مسلمان تبدیل شدم.
منبع: رهیافته