فرقه نیوز-بخش صوفیه و دراویش، یکی از شخصیتهای بزرگ عرفانی که از نظر عرفان علمى و عملى در درجه بالایی قرار دارد علامه سید محمدحسین طباطبایی است. این عارف بزرگ با توجه به اینکه زیر نظر حاج میرزا على آقاى قاضى به سیر و سلوک پرداخته به مباحث قرآنی اهمیت ویژهای میدادند و با نوشتن کتاب شریف تفسیرالمیزان اعتبار شگرفی به جایگاه عرفان ناب اسلامی دادند و افراد زیادی را جذب سلوک قرآنی خود کردند. در ادامه به بررسی نظرات این عارف بزرگ نسبت به عرفان التقاطی صوفیه می پردازیم:
با توجه به اینکه علامه طباطبایی بر مبنای قرآن و اهلبیت طی طریق عرفانی خود را پشت سر گذاشته است شدیدا با فرقه گرایی و جدایی شریعت از طریقت مخالف بود و در کتابهای خود علت اصلی این موضوع را التقاطی شدن اعتقادات میدانست که باعث انحراف سالک میشود.(1)
علامه طباطبایی جدا کردن طریقت و شریعت را توسط صوفیان عارف نما ناصحیح میداند و آن را از ریشه باطل دانسته و در این زمینه میگوید: «اگر دعوای آنان در تقسیم دین به شریعت و طریقت و حقیقت درست باشد یعنی آنچه آنان میگویند مغز و لب حقیقت بوده و ظواهر دینی به منزلهی پوسته و رویی آن باشد و نیز اگر اظهار و علنی کردن آن مغز و دور ریختن آن پوسته کار صحیحی بود؛ خوب بود آورندهی شرع، خود این کار را میکرد و مـانند این صـوفیـان به هـمهی مـردم اعـلام مـینمود تا همه به پوسته اکتفا نکنند و از مغز محروم نشوند و اگر این کار صحیح نیست بایدبدانند که بعد از حق چیزی جز ضلالت نمیتواند باشد»(2)
علامه طباطبایی در ردّ این عقیدهٔ باطل فرقه سیاسی صوفیه خاطرنشان می کند: «اکثریت متصوفه این بدعت را پذیرفتند و همین معنا به آنها اجازه داد که برای سیر و سلوک، رسمهایی و آدابی که در شریعت نامی و نشانی از آنها نیست، باب کنند و این سخن تراشی همواره ادامه داشت، آداب و رسومی تعطیل میشد و آداب و رسومی جدید باب میشد تا کار به آنجا کشید که شریعت در یک طرف و طریقت در طرف دیگر، و برگشت این وضعیت بالمآل به این بود که حرمت محرمات از بین رفت و اهمیت واجبات از میان رفت. شعائر دین تعطیل و تکالیف ملغی گردید. یک مسلمان صوفی جایز دانست هر حرامی را مرتکب شود و هر واجبی را ترک کند.»(3)
امام خمینی (ره) هم به بطلان این موضوع توسط صوفیان عارف نما اشاره میکند و می فرمایند: طریقت و حقیقت جز از طریق شریعت حاصل نمیشود. هرکس بخواهد جز از طریق ظاهر به باطن دست یابد، از نورانیت الهی بهرهای نبرده، همچون بعضی از عوام صوفیه.(4)
باتحقیق در منابع اصلی صوفیه و بررسی جلسات برگزاری صوفیه به اهمیت این موضوع پی خواهیم برد و به وضوح مشاهده میکنیم افرادی که قائل به جدایی طریقت از شریعت هستند دچار انحرافات شدیدی میشوند.
این عارف بزرگ با توجه به اینکه فرقههای مختلف صوفیه با ایجاد خانقاه عملا راه خود را با پایگاه اساسی اسلام که همان مسجد است جدا کردند و راههای جدیدی برای خود ترسیم کردند به بیان آخرین حالت تصوف میپردازد و بیان میکند: صوفیه براى سیر و سلوک آداب و رسوم خاصى را که در شریعت وجود نداشت به وجود آوردند و راههاى جدیدى را پیوسته به آن افزوده و شرع را کنار گذاشتند. تا اینکه به جایى رسیدند که شریعت را در یک طرف دیگر قرار دادند و کارشان به جایى رسید که در محرمات غوطهور شدند و و اجبات را ترک کردند و در آخر منتهى به تکدى و استعمال بنگ و افیون شدند که این حالت، آخرین حالت تصوف است که مقام فنا نامیده مىشود.(5)
رد ادعای صوفیان عارف نما مبنی بر جدایی حقیقت از شریعت توسط علامه طباطبایی در تفسیرالمیزان و امام خمینی (ره) به وضوح مشاهده میشود و این بزرگواران در چندین نوبت مهر بطلان به تفکرات انحرافی صوفیه زدهاند.
با تحقیق و بررسی منابع اصلی فرقه سیاسی صوفیه به وضوح مشاهده میشود که بزرگان این فرقه به جدایی طریقت و شریعتاعتقاد دارند. منابعی که اصرار بر جدایی طریقت از شریعت دارد فراوان است و این ادعا دقیقا خلاف نظر علامه طباطبایی و امام خمینی (ره) میباشد.
در یادنامه صالح فرقه سیاسی صوفیه آمده است:
علما دستور آداب و احکام ظاهری دینی را به مسلمانان میدهند و ما دستور پاکیزگی دل و اصلاح باطن را در راه جان و ملکوت ایمان و خدا را به پیروان میدهیم و میگوییم که هر کدام بایست دستور و قوانین ظاهری اسلام را از آنها میگیریم و آنها باید دستور اصلاح باطن را از ما بگیرند.(6)
در جای دیگر این کتاب نقل شده است که: «در تهران برای بازدید مرحوم آیت الله حاج میرزا حسن سنگچی بزرگ رفتم. مذاکرات کشید به اینجا که مردم به طور عموم در عقایدشان متزلزل شده و به بیدینی سوق داده میشوند. گویندگان هم یا در کلامشان اثر نیست که در وضع و اخلاق مردم اثر گذارد و یا اینکه از حوصلهشان خارج است و خلاصه به وظیفه خود عمل نمینمایند. آقای سنگچی به من گفتند کوتاهی از شماست. گفتم به چه دلیل؟ زیرا شما عرفا مربی معنوی مردم هستید و کلام شما موثر است. در جواب گفتم بیلطفی کردید و مسئولیت خود را به من تحمیل نموید. مکتب عرفان حکم کلاس عالی را دارد. شما باید اول آنها را تربیت کرده و متدین و معتقد نمایید آن وقت تحویل ما داده شدند و آمادگی داشتند هدایت شده و مراتب سلوک را طی نمایند و اگر زیر بنا درست و محکم نباشد نمیشود روی آن ساختمان ساخت و اگر بشود موقتی و بیفایده است. عرفان و طریقت بدون شریعت مفید نیست بلکه لازمه و وسیله وصول به کمال، در ابتدا تکمیل شریعت و ظاهر دیانت است والا فایدهای نخواهد داشت.»(7)
نورعلی تابنده قطب فعلی این فرقه هم اعتقاد به جدایی طریقت از شریعت دارد و بیان میکند: یکی از مبانی سلسله نعمت اللهی این است که شخص باید در شریعت از احکام مجتهد جامع شرایط تقلید کند و احکام طریقت را از عارف بزرگ وقت اخذ کند(8)
نکته جالب و قابل تامل دیدگاه عرفانی علامه طباطبایی و امام خمینی (ره) نسبت به صوفیان عارف نما تفاوت نگاه این دو گروه در بحث طریقت و شریعت است که ملاک این دو عارف بزرگ در تحقق عرفان ناب محمدی است ولی صوفیان عارف نما برای توجیه رفتارهای غیرمتعارف خود و فرار از بیداری فقرا ادعای جدایی طریقت و شریعت دارند و اصرار عجیبی در تایید سلوک پوشالی خود از سوی بزرگانی همچون علامه طباطبایی و امام خمینی (ره) در کتب آنها مشاهده میشود! لازم به ذکر است با انکار انفکاک شریعت از طریقت، اساس تصوف متزلزل میشود زیرا اقطاب صوفیه خود را صاحبان طریقت میشمارند و تصریح میکنند که مردم در شریعت باید به یکی از علمای اعلام مراجعه نمایند و این امر امروزه با توجه به سیاسی شدن بعضی از فرقههای صوفیه مورد قبول اقطاب نیست همانطور که چندی قبل نورعلی تابنده طی نامهای به یکی از فقرا ادعا کرد مرجع تقلید لازم نیست!
امروز سدهاى عظیمى در نقاط مختلف جهان برپا شده که مبداء تولید بزرگترین نیروهاى صنعتى است و سرزمین هاى وسیعى را زیر پوشش آبیارى و روشنائى خود قرار داده است، اگر درست فکر کنیم مى بینیم این قدرت عظیم چیزى جز نتیجه بهم پیوستن قدرتهاى ناچیز دانه هاى باران نیست و آنگاه به اهمیت اتحاد و کوشش هاى دسته جمعى انسانها واقف مى شویم و به مخرب بودن تفکرات فرقه گرایی پی خواهیم برد.
خداوند متعال با نزول آیات مختلف پرهیز از تفرقه افکنی و حفظ اتحاد را به مسلمانان گوشزد کرده است تا با فرقه گرایی و جدایی از بدنه اسلام از صراط مستقیم خارج نشوند، همانگونه که خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید:
وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً وَ کُنْتُمْ عَلی شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ.(9)
علامه طباطبایی در تفسیر شریف المیزان ضمن مخالفت با فرقه گرایی و تفرقه در تفسیر آیه فوق بیان میکند: اگر شما را به اعتصام و عدم تفرقه مىخوانیم بى دلیل نیست. دلیل بر اینکه شما را بدان دعوت کرده ایم، همین است که خود به چشم خود ثمرات اتحاد و اجتماع و تلخى عداوت و حلاوت محبت و الفت و برادرى را چشیدید و در اثر تفرقه در لبه پرتگاه آتش رفتید و در اثر اتحاد و الفت از آتش نجات یافتید، و اگر ما این دلیل را به رخ شما مىکشیم، نه از این باب است که بر خود واجب مىدانیم هر چه مىگوئیم، دلیلش را هم ذکر بکنیم... بلکه از این باب است که بدانید این تمسک به حبل اللَّه و اتحاد شما نعمتى است از ناحیه ما و در نتیجه متوجه شوید که تمامى دستوراتى که ما به شما مىدهیم، همه اش مثل این دستور به نفع شما است و سعادت و راحت و رستگارى شما را تامین مى کند(10)
حال میتوان سوالی در اینجا مطرح کرد هدف صوفیه از جدا کردن طریقت از شریعت چیست؟
یکی از مهمترین علل جدایی طریقت از شریعت توسط صوفیان عارف نما فرار از برچسب «فرقه» است زیرا به خاطر التقاطی بودن اعتقادات و نمایش آداب و رسوم خاص فرقههای مختلف همیشه از سوی علما و عموم مردم ترد شدند و به خاطر عدم تکفیر خود ساز جدایی طریقت از شریعت سر دادند تا به نحوی اعتقادات خود را توجیه کنند.
دکتر چاک شاو در مقاله خود در دانشکده فنی گرین ویل به این موضوع اشاره میکند و بیان میکند: اعتقادات و رفتارهای این گروه از نظر عموم مردم غیر عادی و غریب محسوب میشود و استفاده از لفظ فرقه برای آنها از این جهت بوده است که اعتقادات و یا رفتارهایی غیر منطقی دارند.(11)
باتوجه به نظرات علامه طباطبایی و اثبات التقاطی بودن آداب و رسوم صوفیه به راحتی فرقهای بودن این گروه ثابت میشود زیرا آداب و رسوم صوفیه از پیدایش تا کنون همیشه در بین مردم امری غیرعادی بوده است.
بعد از آنکه صوفیه برای سیر و سلوک خود آداب و رسوم خاصی از فرقهای مختلف اخذ کردند به اعتراف غیر اسلامی بودن و التقاطی بودن خود پرداختند به نحوی که تاینده بیان میکند: بحثی که مطرح است این است که آیا میتوان تصوف را مذهب خاصی یا مربوط به مذهب خاصی دانست یا نه؟ حق این است که تصوف مختص به مذهب خاصی نیست و بیان این ادعا که تصوف عین تشیع یا عین اسلام است سخنی سست و بیاساس است (12)
نکته جالب این موضوع شباهت شاخصهای مطرح شده علامه طباطبایی و فرقه سیاسی صوفیه است زیرا علامه طباطبایی هم به التقاطی بودن آن اشاره میکند. علامه طباطبایی در این مورد میفرماید: «طریقهٔ تصوف را نباید مذهب خاصی و در ردیف سایر مذاهب گذاشت مثلا گفته نمیشود که مذاهب تسنن، اشعریت و اعتزال و تصوف و... بلکه هر یک از مذاهب اسلامی صوفی و غیر صوفی دارد»(13)
سپس میفرماید: «بطور کلی میتوان گفت که رابطهٔ مخصوص میان اصل دین و طریقهٔ تصوف موجود است و از همین جهت که متصوفه در میان همهٔ طوائف دینی جهان حتی بودائیان و برهمائیها پیدا میشود»(14)
بررسیهای صورت گرفته نشان از آن دارد که محققان و نویسندگان غربی هم این موضوع را تایید میکنند. برای نمونه میتوان به فون کریمر Alfred von Kremer نویسنده مشهور مطالعات اسلامی در خصوص ریشههای اعتقادی و فکری صوفیه به تایید سخنان علامه طباطبایی میپردازد اشاره کرد: عقاید و افکار برهمایی و بودایی هندوستان در پیدایش تصوف موثر بوده است.(15)
شاید به جرات به توان ادعا کرد که یکی از علل اصلی اصرار علامه طباطبایی بر دوری مسلمانان از فرقه گرایی التقاطی شدن اعتقادات و آداب و رسوم آنها میباشد که همین امر موجب انحراف شدید این گروه جدا شده از بدنه اسلام میباشد. وجود مفاهیم مشترک و اصطلاحات مشترک بین تصوف و ادیان هندی و دیگر فرق و ادیان غیر اسلامی این نظر را بیشتر تایید میکند.
در پایان به دو ویژگی عارف از نگاه علامه طباطبایی اشاره خواهیم کرد
۱-آنان هستند که خود را از همه کنار کشیده و همه چیز را فراموش کرده اند و در اثر اخلاص و بندگى، همه قواى خود را متوجه عالم بالا ساخته، دیده به نور پروردگار پاک روشن کردهاند و با چشم واقعبین حقایق اشیاء و ملکوت آسمان و زمین را دیدهاند. زیرا در اثر اخلاص و بندگى به یقین رسیدهاند و در اثر یقین، ملکوت آسمان و زمین و زندگى جاودانى جهان ابدیت، برایشان مکشوف شده است.(16)
۲-خواهد فهمید که یگانه شاهراهى که هدایتى واقعى و کامل را دربر دارد، همان راه نفس او است و راهنماى حقیقى وى که خداى اوست، او را موظف مىدارد که خود را بشناسد و همه راهها را پشت سر انداخته، راه نفس خود را در پیش گیرد و به خداى خود از دریچه نفس خود نگاه کند که مطلوب واقعى خود را خواهد یافت. از اینرو، پیغمبر اکرم (ص) مىفرماید: هر که خود را شناخت خدا را شناخت. و نیز مىفرماید: کسانى که از شما خدا را بهتر مىشناسد که خود را بهتر بشناسد.(17)
پی نوشت:
1-رجوع شود به تفسیرشریف المیزان جلد 1-3-5
2- محمدحسین طباطبایی، تفسیرالمیزان، جلد۵، صفحه۲۸۷، قم، انتشارات موسسه نشر اسلامی
3- موسوی محمد باقر، ترجمه تقسیر المیزان، ج۵، ص۴۵۸
4- خمینی روح الله، تعلیقات علی شرح (فصوف الحکم) و (مصباح الانس)، ناشر بیتا، قم، ص۲۰۱
5- محمدحسین طباطبایی، تفسیرالمیزان، جلد۵، صفحه ۲۸۲، قم: انتشارات موسسه نشر اسلامی
6- یادنامه صالح، انتشارات حقیقت، تهران، صفحه۵۱
7- همان، صفحه۱۱۱
8- آشنایی با عرفان و تصوف نورعلی تابنده در چاپ اول سال ۱۳۸۰ صفحه ۳۹.
9- آل عمران/آیه ۱۰۳
10- ترجمه تفسیر شریف المیزان، علامه محمد حسین طباطبایی، جلد۳، صفحه ۵۷۲
11- دکتر چاک شاو - مذاهب و فرقهها - دانشکده فنی گرین ویل - برگرفته ۲۰۱۳ مارس ۲۱
12- تشیع و تصوف و عرفان، نشریه عرفان ایران، مجموعه مقالات، دکتر تابنده صفحه ۱۳، تدوین سید مصطفی آزمایش، تهران، ۱۳۷۹
13- کتاب شیعه؛ مذاکرات و مکاتبات پرفسور هانری کربن و علامه طباطبایی، صفحه۱۳،: علی احمدیمیانجی، هاد
14- کتاب شیعه؛ مذاکرات و مکاتبات پرفسور هانری کربن و علامه طباطبایی، صفحه۸۲، علی احمدیمیانجی، هاد
15- رجوع شود به مقاله تصوف و ریشههای افشای آن، دکترمحمد حسین ایراندوست
16- شیعه در اسلام، علامه طباطبایى، کتابخانه بزرگ اسلامى، سال ۵۴، ص۱۰۱
17-. شیعه در اسلام، علامه طباطبایى، کتابخانه بزرگ اسلامى، سال ۵۴، ص ۱۴۶
/ سجادتنها