در اين نوشتار برآنيم تا مستنداً آشکار سازيم که از جمله منابع اصلي حکيم طوس در اين ديباجه، کتاب الکافي مرحـوم ثقةالاسلام کلينی است.
ديباجه شاهنامه، سندی است، گويا بر عقائد و باورها، اهداف و انگيزهها و نيز منابع فردوسی در سـرايش شـاهنامه. در اين نوشتار برآنيم تا مستنداً آشکار سازيم که از جمله منابع اصلي حکيم طوس در اين ديباجه، کتاب الکافي مرحـوم ثقةالاسلام کليني (م۳۲۹: ق) است. مشابهتها و در واقع يگانگیها ميان مضامين دو کتاب به اندازهای است که احتمال هر فرضی جز تأثّری آگاهانه و عامدانه را به يکسو مینهد و نشان میدهد که فردوسی اين حکـيم شـيعی متألّـه چگونـه از نخستين و مهمترين مجموعه حديثی شيعه، به نحوی هنری، عميق و آگاهی بخش سود بـرده و در عـين حـال هويـت فرهنگی خويش و کتابش را معين ساخته است. و البته اين تأثّر که چنانکه خواهيم ديد نه از سر اتفاق و توارد که کاملاً آگاهانه و عامدانه بوده است، به مخاطبان اين پيام را میرساند که غرض از نظم شاهنامه نـه احيـای داسـتانهای کهـن و فرهنگ فسرده گذشتگان؛ بلکه ريختن فرهنگ ناب اسلامی در ظرف اين روايات و انتقال اين مظروف اصيل به مردمـی است که در روزگار غلبه نامردمیها امکان آشکار و مستقيم سخن گفتن با ايشان نبود. و ظاهراً همين، سـبک و سـياقی شد که بعدها ديگر نويسندگان و شاعران بدان تأسی جسـتند و دانـه معنـا و حقـايق مطلـوب را در ظـرف قصـههـا و حکايتها آوردند و البته مخاطبان را تحذير دادند که اسير صورت داستانها نگردند و مظروف را متوجه باشند.
نویسنده: مهدي دشتی