ایشان هم اکنون سرپرست علمی و سر ویراستار دانشنامه فرهنگ معاصر قرآن کریم و مشاور عالی امور بینالملل دبیر کل مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی است.
متن پیش روی، مشروح گفتگوی مکتوب معارف با دکتر صفوی درباره نوغالیان سیاستزده شیعی موسوم به «تشیع انگلیسی/لندنی» است که اگر چه به ظاهر دغدغه مذهب و اعتقادات دینی دارند، اما در پنهان و حتی پیدای عملکرد خود، ابایی از این ندارند که با ردای یک فرقه سیاسی پرهیاهو در منظر همگان حضور یابند!
از نظر شما تعریف «تشیـع لندنی/ انگلیسی» و مؤلفههای این نوع مذهبداری چیست؟
فرقهای که نام مقدس تشیع را مستمسک تفرقه بین پیروان مذاهب مختلف اسلامی در چارچوب اهداف استعمار غربی قرار داده، ملقب به تشیـع لندنی یا انگلیسی شده که مؤلفههای آن عبارتند از:۱. اهانت به نمادهای برادران اهل تسنن از جمله اتهامزدن به همسر پیامبر اسلام(ص)؛ در حالیکه مقام معظم رهبری فتوا دادهاند: «اهانت به نمادهای برادران اهل سنت از جمله اتهامزدن به همسر پیامبر اسلام(ص) حرام است». 2. سب و لعن اهل تسنن و مقدسات آنها و تأکید بر برائت از ایشان.
3. ترویج قمهزنی و امثال آن در ایام عزاداری نظیر راه رفتن بر روی شیشه، آتش و تیغ زدن بر پشت. ۴. مخالفت صریح با انقلاب اسلامی به بهانه طاغوتی بودن هر حکومت دینی قبل از ظهور امام مهدی؟عج؟ و اهانت به ساحت امام خمینی(ره) و رهبرمعظم انقلاب. 55. تکفیر و توهین علما و اولیاءالله اهل عرفان و فلسفه از قبیل توهین و مخالفت با ملاصدرا، محیالدین عربی و جلالالدین محمد مولوی که امام خمینی در نامه تاریخی خود به گورباچف مؤیـد آنها بودند و اخیراً نیز توهین به ساحت آیتاللهالعظمی بهجت(ره) ۶. اجتناب از مبارزه با استکبار جهانی به سرکردگی آمریکا.
پیشینه تاریخی و سرچشمه این گرایش تندروانه مذهبی کجاست؟ آیا «تشیـع انگلیسی» میتواند مصداقی از «تشیـع غالی» باشد؟
تشیـع انگلیسی تقریبا پس از فتوای تاریخی تنباکو علیه استعمار اقتصادی انگلستان در ایران متولد شد و در ایران و عراق با حمایت سرویس اطلاعاتی انگلستان بسط یافت. پیشینه تاریخی تشیـع انگلیسی به چهار فاز یا دوره تاریخی قابل تقسیم است که در سؤال بعدی توضیح میدهیم. تشیـع انگلیسی یک پروژه سیاسی است؛ تا اعتقادی. اعتقادات، سرپوش اهداف سیاسی آنهاست. بدنه این جریان افراد متدینی هستند که از اهداف رؤسای خود غافلند و در بخش اعتقادات، رابطه آنها با تشیـع غالی، عموم و خصوص من وجه است.
تشیـع غالی در مقابل مرام مراجع عظام و ولیفقیه نبود، اما سردمداران این جریان اینگونـهاند. البته در غلـوّ پیرامون ائمهاطهار(ع)، نادیده گرفتن مصالح عالیه اسلام و غفلت از اهمیت حیاتی وحدت مذاهب اسلامی با هم مشترکند. امروز که تشیع اثنیعشری پس از قرنها بالفعــل دارای ولایتفقیه است، عناد لجوجانه با مصداق و مفهوم آن بیشتر از ضرباتی است که تشیـع غالـی به اسلام وارد کرده است؛ زیرا ولایتفقیه در ایران، دژ استواری است که با اقتدار از منافع جهان تشیـع و جهان اسلام دفاع میکند. تضعیف این دژ استوار در راستای منافع استعمار غربی و وهابیهاست.
در طول تاریخ علمای بزرگ تشیـع به ویژه در دوره صفویه از قبیل محقق کرکی، به خاطر مصالح اسلام و تشیع از سلاطین صفوی حمایت همه جانبه میکردند؛ حال چگونه ممکن است فرد یا جریانی به جای همکاری با ولـیفقیـه، عامدانه در صدد تضعیف آن برآیند؟! مباحث طلبگی جای خود دارد؛ کشورداری و حکومتدارای قواعد و ضوابطی است که عقل سلیم، قرآن حکیم و روایات حدود آن را معین کردهاند. لذا همه باید با وجود اختلافات و تفاوتهای فکری درون خانواده، متحد و تحت امر رهبر واحد برای سربلندی اسلام فعالیت کنند.
چنانکه مستحضرید حضرت امام خمینی(ره) در مذمت «اسـلام آمریکایی» بیاناتی دارند. نقاط اشتراک و افتراق «اسـلام آمریکایی» با «تشیـع انگلیسی» چیست؟
امام خمینی(ره) در دو سال پایانی عمر پر برکت خویش در معرفی اسلام حقیقی؛ اصطلاح «اسلام ناب محمدی(ص)» و در معرفی اسلام متحجرین، مقدس مآبان و التقاطیها؛ اصطلاح «اسـلام آمریکایی» را وضع کردند. مرجع ضمیر «اسـلام آمریکایی» غالباً روحانیونی هستند که منکر ابعاد اجتماعی – سیاسی اسلام در دوره غیبتند؛ فهم ظاهری و قرون وسطایی از دین دارند و علیرغم اطلاعات فربـه فقهی، نسبت به فقـه حکومتی، اجتهاد عصری، مقتضیات زمان و مکان و اهمیت آنها در استنباط احکام شرعی به خصوص در ابعاد اقتصادی – اجتماعی متفطن نیستند.
نقطه اشتراک «تشیـع انگلیسی» با «اسـلام آمریکایی»، فهم ارتجاعی آنها از فقـه، قرآن حکیم و روایات است. نقطه افتراق آنها نیز وزن علمی روحانیون «اسـلام آمریکایی» است که به مراتب بیش از مروّجان «تشیـع انگلیسی» است.
روحانیون «اسـلام آمریکایی» (حداقل جماعتی که در ایران بودند)، افرادی مؤمن اما کـج فهم و بیشتر یک جریان فکری ریشهدار در حوزههای علمیه قـم، مشهد و نجف بودند در حالیکه «تشیـع انگلیسی» بیشتر یک پروژه سیاسی – استعماری با لعاب دینی و تقدّس است.
از نظر شما پروژه استعماری «تشیـع انگلیسی» در چند دوره تاریخی محقق شده است؟
نفوذ انگلستان در جریانات مذهبی تشیـع از زمان قاجار و به ویژه پس از ضربه خوردن از حکم آیتالله میرزای شیرازی در جریان تحریم تنباکو آغاز شد. پس از انقلاب اسلامی ایران، طرح جریان «تشیـع انفعالی» در مقابل «تشیـع انقـلابی» کلیـد خورد که برخی اضلاع آن بیوت برخی مراجع در نجف و ضلع دیگر آن جریان اسماعیلیه بود. فاز سوم دوره بحران منازعه غرب با حکومت صـدام بود.
در دوره تهاجم نظامی آمریکا و انگلستان به حکومت صـدام، انگلستان فرزند یکی از مراجع متوفای نجف را محور جریان تشیع انگلیسی قرار داد و با فضاسازی تبلیغاتی بسیار، تونـی بلــر نخستوزیر وقت بریتانیا نیز با آنها دیدار کرد. انگلستان فکر میکرد جریان سکولار شیعه عراق را با چلبی که با آمریکا هماهنگ بود، جذب و مدیریت میکند، اما با بروز برخی اتفاقات و جذب چلبی از سوی ایران، پروژه آنها در عراق با شکست نسبی مواجـه شد.
فاز چهارم از مقطع بهار عربی/ بیداری اسلامی کلید خورد تا با ایجاد تفرقه بین شیعـه و اهل تسنن از سوار شدن ایران بر موج بیداری در جهان عرب در راستای مصالح «امت جهانی اسلام» جلوگیری شود. مرکز جهتدهی و حمایت از این فعالیتهای تفرقه برانگیز در لباس روحانیت و تقدس، لنـدن است.
موضع «تشیـع انگلیسی» در مقابل استکبار جهانی به رهبری آمریکا و صهیونیسم جهانی به عنوان دشمنان اصلی اسلام چیست؟
تا کنون اقدامی از این جریان در مقابله با استکبار جهانی دیده نشده است. البته آنها یهودی ستیزند، اما در مقابل اسرائیل خاموشند! یهودیستیزی این فرقه نیز در راستای مظلوم نشان داده شدن اسراییلیهاست.
دیدگاه و عملکرد نوغالیان سیاستزده شیعی موسوم به «تشیـع انگلیسی» در مقابل گروههای سلفی _ تکفیری جهان تسنن (طالبان، القاعده، داعش، جبههالنصره و…) چیست؟ نقاط اشتراک گروههای تکفیری شیـعی و تکفیری اهل تسنن چیست؟
جریان تکفیری، وجه مشترک افراطیون مذاهب اسلامی است. وجه مشترک جریان تکفیری، فقر علمی و آلت دست بودن قدرتهای سیاسی است. همانطور که «الازهـر» عقاید و رفتار تکفیریهای اهل تسنن را به مثابه قطب فتوا و مرجعیت دینی عالم تسنن تأیید نمیکند و همواره شدیداً آنها را تکذیب و انکار کرده است، جریان تکفیری شیعه نیز توسط هیچیک از مراجع عظام حمایت نمیشود و اعمال و عقاید آنها در مقابل فرامین مذهبی ولیفقیه است.
چه تهدیداتی ممکن است از سوی این جریان سیاسی _ شبه عقیدتی، متوجه «تشیـع نـاب» گردد؟ به نظر شما این جریان مخرّب چه تمهیداتی برای ضربه زدن به «تمدن نوین اسلامی- شیعی» اندیشیده است؟ برای مقابله با «تشیـع انگلیسی» و دیگر جریانهای انحرافی شیعی چه باید کرد؟
جریان تکفیری، سـمِّ مهلک فرهنگ و تمدن اسلامی است. متاسفانه نطفه اولیه فکری جریان تکفیری شیعی، در برخی از کلاسها و هیئتهای مذهبی در حوزههای نجف، کربلا، کاظمین و قـم منعقد میشود.
اگر علما و اساتید حوزوی از آغازِ تربیت طلاب، با منش تکفیری مخالفت کنند، روش مجادله را به نحو احسن و زبان استدلال و برهان به آنها بیاموزند، تفاوت فکری را یک امر ذاتی معرفی کنند و تاریخ اندیشه دینی را در فقه و فلسفه نشان دهند که سرشار از اختلاف عقاید علما با حفظ احترام است؛ ریشه تکفیریسم تضعیف میشود.
آیتالله العظمی محمدحسن شریف اصفهانی ملقب به «صاصب جواهر» در چهل و سه مجلّد کتاب گرانسنگ «جواهـرالکلام فی شرح شرایع الاسلام» کراراً میفرمایند: «اِختـَلَفَ الفُقَهَاء». جناب ملاصدرا نیز در مجلدات نـُهگانـه «اسفار اربعـه» در هر موضوع فلسفی، ضمن تبیین اختلاف حکما، از همگان با احترام یاد کرده و بین آرای متفاوت جمع کردهاند. لذا اگر طلاب از آغاز با تنوع فکری، آزاداندیشی و احترام به عقاید متفاوت تربیت شوند، بعداً دشمن در جهت منافع استعماری – سیاسی خود موفق به سربازگیری از بین آنها نمیشود. ضعف آزاداندیشی، تربیت دگماتیسم مذهبی در برخی از حوزهها، جلسات خرافهگویی و غلو مدّاحان در برخی از مجالس مذهبـی، زمینهساز تکفیرگرایی است.
به خاطر میآورم بین سالهای ۱۳۶۳-۱۳۶۵ در دروس اجتهادی و اختصاصی فقه اقتصادی مرحوم آیتالله موسوی اردبیلی(زمان ریاست ایشان بر قوه قضاییه که هر هفته دو روز در قم تشکیل میشد) شرکت میکردم. روزی بحث تراضی مطرح شد و بنده عرض کردم با نظر شیخ انصاری(ره) مخالفــم. یکی از اعضای فقید شورایعالی قضایی کشور که در درس شرکت داشت، گفت: «شما که هستید که با نظر شیخ مخالفت کنید؟!»
عرض کردم ایشان شیخ است و بنده هم سیـّد؛ نقد استدلالی دارم. آیتالله اردبیلی گفتند: «بگذاریم ایشان استدلال خود را مطرح کند؛ نشنیده که نباید تخطئـه کرد.» پس از آنکه بنده نقد خود را بر نظریه تراضی با تکیه بر قاعده اصولی حکومت و قاعده قرآنی عدالت و قسط و مقتضیات زمان و مکان عرض کردم، استاد ما این نقـد را تأیید کردند و از جلسه بعد بنـده را در صـدر مجلس کنار خود نشاندند. این روش تربیتی میتواند طلبه محقق و منـوّرالفکر تربیت کند و با فکر منحط تکفیری مقابله نماید.
تشیع استدلالی و عقلایی باید با تکیه بر منابع معتبر دینی و سنت تاریخیِ فرهنگ تشیـع معرفی شود. معروف است که آیتاللهالعظمی بروجردی در درس فقــه، آرای فقهی علمای اهل تسنن را نقل کرده، آرای فقهی شیعه را در گفتمان با آرای علمای تسنن مطرح میکرد و در عرفان و فلسفه نیز آرای عرفا و فلاسفه اهل تسنن در کتب شیعــی نقل میشده است؛ اما متأسفانه در حال حاضر این روش تا حدودی تضعیف شده است. مقابله با عرفاناسـلامی و فلسفهاسـلامی بخشی از جریان پنهان تکفیری در لعاب تقدس مذهبی است؛ در حالی که امام خمینی(ره) و رهبر معظم انقلاب از مؤیـدان ملاصـدرا، محیالدین عربی و جلالالدین مولوی هستند. مخالفت معانـدانه با این استوانههای فکری اسلامی که برخی از آنها نظیر صدرالمتألهین خود قربانی جریات تکفیری شدند، به چه معناست؟!
مخالفت با عرفان و فلسفهاسـلامی، مخالفت با خطـِّ امام(ره) و نشانه فکر منحط تکفیریسـم است. از طریق مبارزه جدّی با این طرز تفکر در حوزههای علمیه قم و نجف، باید از تفوق فکر انگلیسی در فردای حوزههای علمیه جلوگیری کرد. باید بیدار و هوشیار بـود. تشیـع منهای سنت فکریِ عقلی و معرفت ناب عرفانی، تفاوت فاحشی با وهابیسـم ندارد.
اساس مناظرات امام جعفرصادق و امام رضا(ع) با دهریون، تفکر عقلی آنها بود. أساس تعالیم امام سجاد(ع) عرفان نـاب بود که در «صحیفه سجادیه» تجلی یافته و عرفا از آن سیراب میشوند. شهید اول، شهید ثانی، سهروردی، و… توسط همین جریان تکفیری به شهادت رسیدند. با این فکر خطرناک باید از طریق اصلاح نظام آموزشی به طور سازمان یافته و ریشــهای مبارزه شود.
علت مخالفت جریان «تشیـع انگلیسی» با نظام و سیاستهای جمهوری اسلامی و رهبران آن چیست؟
اسلام سیاسی که در جمهوری اسلامی ایران تجلی کرد، رقیب عمده فکری مکتبهای سیاسی غرب است. سرمایهداری جهانی پس از فروپاشی کمونیسـم به تکاپو افتاد تا اسلام به عنوان آلترناتیو آن مطرح نشود؛ لذا برای مخدوش کردن چهره منـوّر اسلام، پروژههای متعددی دارند. آنها صِرفاً اسلام را دارای ابعاد اخلاقی و معنوی میدانند و معتقدند تشکیل حکومت در دوره غیبت کبری تلاشی بیهوده است و اصولاً فقها را دارای ولایت در ابعاد اجتماعی – سیاسی حتی در حد نظارت و ارشاد نیز نمیدانند!
امروز جمهوری اسلامی مهمترین رقیب فکری- سیاسی استکبار جهانی در خاورمیانه، آسیای مرکزی و قفقاز است؛ لذا تضعیف ایران از سیاستهای کلان راهبردی استکبار جهانی، ارتجاع عرب، وهابیسم و صهیونیسم جهانی است و از آن جهت که سران این جریاناتِ تکفیری و مقدسمآب وابسته به حکومتهای طاغوتی هستند، در چارچوب اهداف آنها با سیاستهای ایران و رهبر معظم انقلاب_ عقل سلیم نظام ایران _ از جنبه فرهنگی و دینی معاندانه مخالفت میکنند.
نویسنده:
در گفتگو با حجت الاسلام والمسلمین دکتر سیدسلمان صفوی
فصلنامه معارف رهبری شماره ۱۱۳