فرقه نیوز-بخش صوفیه و دراویش، امروزه بزرگان فرقه صوفیه گنابادیه با تفاسیر عجیب خود به رونمایی چهره جدیدی از تصوف سیاسی پرداختهاند.
تفاسیری عجیب که میتوان از آن به عنوان مشخصههای صوفیان عارف نما یاد کرد. حضرت امام خمینی (ره) در کتاب شریف آداب صلاه در باب تفسیر در این مورد میفرمایند: کتاب خدا، کتاب معرفت و اخلاق و دعوت به سعادت و کمال است. کتاب تفسیر نیز باید کتاب عرفانی ـ اخلاقی و مبین جهات عرفانی و اخلاقی و دیگر جهات دعوت به سعادت آن باشد. مفسری که از این جهت غفلت کرده یا صرف نظر نموده یا اهمیت به آن نداده، از مقصود قرآن و منظور اصلی انزال کتب و ارسال رسل غفلت ورزیده....
بیان علمی و عرفانی امام عشق و عرفان در مورد اهمیت قرآن و نحوه تفسیر آن به وضوح در این نوشتار کوتاه مشخص میشود و خوشبختانه با مراجعه به کتب و سخنرانی اقطاب و بزرگان صوفیان عارف نما تفاوت آشکار صوفی و عارف به وضوح مشاهده میشود که در این نوشتار به صورت مختصر به آن میپردازیم.
سخنان و مکتوبات تفسیری نورعلی تابنده قطب سیاسی صوفیه:
۳- در کتاب آشنایی عرفان و تصوف که توسط انتشارات فرقه سیاسی به چاپ رسیده به نقل از نورعلی تابنده آمده است: حضرت ابراهیم (علیه السلام) که میدانست؛ یعنی با فطرت خود درک کرده بود که این جهان خدایی دارد و آن خدا بر همه مسلط است، دارایشناختی بود. چنانچه وقتی ستاره را دید گفت این خدای من است، قالَ هذا رَبِّی گفت: این است پروردگار من. ستارهای که میگویند شعرای یمانی بود. ولی وقتی ستاره افول کرد گفت: لا أُحِبُّ الْآفِلینَ من چیزی را که افول میکند، دوست ندارم. ماه درآمد، حضرت گفت: این خدای من است ولی بعد از غروب آن باز فکر کرد و گفت: این هم که غروب کرد، پس این هم خدای جهان نیست، فَلَمَّا رَأَی الْقَمَرَ بازِغاً قالَ هذا رَبِّی فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لَئِنْ لَمْ یَهْدِنی رَبِّی لَأَکُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّینَ، آنگاه ماه را دید که طلوع میکند، گفت: این است پروردگار من. چون فروشد، گفت: اگر پروردگار من مرا راه ننماید، از گمراهان خواهم بود. یعنی در مرحلهای بود که میدانست خدایی هست و این خدا قدرت و عظمت دارد، ولی برای خدا در تصور بدوی خود جسمیت قائل بود!!!.... این درجات عرفانی است.!! سادهترین درجات عرفان همان اول بود که حضرت نمیدانست خدایی که او را آفریده، جسمانی است، یا نه؟ به چه نحو است؟
و حال برای مشخص شدن ماهیت پوشالی صوفیان عارف نما به کتاب تفسیرالمیزان عارف حقیقی علامه طباطبایی مراجعه می کنیم.
نظر علامه طباطبایی در مورد قائل بودن جسمیت خدا توسط حضرت ابراهیم (ع)
در صفحه ۲۴۶ ترجمه تفسیر المیزان علامه طباطبایی عارف حقیقی تشیع در این مورد بیان میکند: مراد از «رب» در کلام ابراهیم (ع) (هذا رَبِّی)، خداوند آفریدگار هستی نیست. مراد از «رب» در آنجا که گفت: «هذا رَبِّی» همانا مالک چیزهایی است که مربوب آن پروردگارند، و ربّ مدبر امر آنها است، نه پروردگاری که آسمانها و زمین و هر چیز دیگری را از عدم به وجود آورده است، زیرا خدای سبحان، جسم و جسمانی نیست، و در ظرف زمان نمیگنجد، و مورد اشاره واقع نمیشود.
از آیه «یا أَبَتِ إِنِّی قَدْ جاءَنِی مِنَ الْعِلْمِ ما لَمْ یَأْتِکَ فَاتَّبِعْنِی أَهْدِکَ صِراطاً سَوِیًّا پدر جان! بهدرستی که مرا از علم بهرههایی دادهاند که به تو ندادهاند، پس مرا پیروی کن تا به صراط مستقیم راهنماییات کنم.» و سایر آیاتی که کلام ابراهیم را حکایت میکند برمیآید که آن جناب این معانی را میدانسته و این مقدار درباره خداوند سبحان معرفت داشته است که بداند ساحت مقدسش منزهتر از آن است که بتوان به او اشاره کرد- و اینکه اشاره به هر چیزی مستلزم تجسم و محدودیت آن است.
علاوه بر اینکه خود بتپرستان و ستارهپرستان هم در مساله خلقت، شریکی برای خدا قائل نبودند، بلکه تنها میگفتند: خدایان ما که خود مخلوق و مصنوع و بالأخره محتاج خدای تعالی هستند، امتیازشان با سایر موجودات، این است که خداوند تدبیر و اداره مخلوقات را به آنها محول و واگذار کرده است، مثلاً زیبایی آنها را به عدهای از آن خدایان و عدالت را به عده دیگر و ارزانی و رواج بازار را به دیگر خدایان تفویض نموده. و بعضی از آن خدایان را تنها مسئول اداره یک نوع و یا یک دسته از مخلوقات خود قرار داده است، مانند اله انسان و یا اله قبیله و یا الهی که مخصوص یک پادشاه و یا یک خان و رئیس قبیله است. آثار باستانی که از بتپرستان و ستارهپرستان قدیم بهدست آمده و همچنین داستانها و اخباری که از آنان در کتابها ضبط گردیده و نیز اخبار بتپرستان و ستارهپرستانی که هماکنون در اطراف دنیا هستند، همه و همه شاهد این مدعا هستند.
و نکته دیگر اینکه ابراهیم (علیه السلام) نخست ستاره و ماه و خورشید را «رب» دانست، از باب محاجه به زبان خصم بوده است. از همه اینها گذشته، آیه «قالَ یا قَوْمِ إِنِّی بَرِیءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ، إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنِیفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ» به خوبی بر این معنا دلالت دارد، زیرا از ظاهر آن پیدا است که آن جناب در مقام اثبات وجود آفریدگار نبوده، بلکه با فرض ربوبیت ستاره و ماه و خورشید و سپس اعراض و انصراف از آن فرض، میخواسته اثبات کند که برای پروردگار شریکی نیست، پس همه این قرائنی که در آیات مورد بحث و سایر آیاتی که کلام آن حضرت را حکایت میکند، وجود دارد، این معنا را میرساند که ابراهیم (علیه السلام) این مسأله را که برای جمیع موجودات، آفریدگار یگانه و بیشریکی هست و آن همان خداوند متعال است، و همچنین این معنا را که ناچار و ناگزیر برای آدمی رب و مدبری است، امر مسلمی میدانسته، و تنها در این جهت بحث میکرده که آیا این رب و مدبر همان آفریدگار یگانه است، و زمام تدبیر امور آدمی نیز مانند ایجاد و خلقتش در دست او است، یا آنکه بعضی از مخلوقات خود را مأمور تدبیر امور انسان کرده و این کار را به او محول نموده است. و لذا همان اجرامی را که آنها میپرستیدهاند مدنظر قرار داده و آنها را مدبر خود فرض کرده و سپس از آنها اعراض نموده است.
تفاوت تفسیر صوفی عارف نما و عارف حقیقی به حدی روشن و واضح است که جای هیچ گونه بحث و گفتگو را باقی نمیگذارد.