خبری تحلیلی فرقه نیوز

کد خبر: ۳۸۶۱
تاریخ انتشار: 26 دی - 1394 13:21
دکتر عبدالوهاب فراتی

دانش آموزان بی خیال ته کلاس؛ بررسی اندیشه سیاسی انجمن حجتیه

انجمنی‌ها، همان افرادی هستند که در آخر آن کلاس نشسته‌اند و نسبت به وقایعی که سرنوشت این کلاس را رقم می‌زند، بی‌تفاوت هستند
66

به گزارش فرقه نیوز،  شیعیان لندنی به اندازه وهابی ها خطرناک هستند و در قم و اصفهان و نجف مدرسه علمیه دارند. این جمله حسن رحیم پور در خطبه های پیش از نمار جمعه تهران یکی از آخرین هشدارهای صریح در رابطه با جریانی بود که پیش از این رهبری با عنوان «شیعه لندنی» از آنان یاد کرده بود و امام نیز با تعابیری چون «روحانیون فاسد و جاهل و یک بعدی»، «افعی های خوش خط و خال حوزه» و «مقدس نمایان متحجر و بی شعور» آنان را جماعتی خوانده بود که از ساواک و شاه بیشتر خون به دلش کرده بودند. در نوشتارهای «اسلام منهای اسلام» به بررسی بخشی از این تفکر که در قالب جریان «انجمن حجتبه» تعریف می شود، پرداخته ایم.

به گزارش خبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران»؛  دکتر فراتی، دانش آموخته حوزه علمیه قم، دارای مدرک دکترای علوم سیاسی و عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی است. وی علاوه بر تدریس در مقاطع مختلف حوزه و دانشگاه، تألیفاتی نیز داشته است که از آن جمله می‌توان به کتاب «اندیشه سیاسی روحانیت و سیاست» اشاره کرد. دکتر فراتی معتقد است که اندیشه سیاسی انجمن حجتیه و نگاه تحلیلی پیرامون آن، مطلبی است که می‌بایست با حساسیت بیشتری مورد توجه قرار گیرد. وی بدون آن که شخص یا جریان یا جمعی را منتسب به این جریان بداند، این نکته را متذکر می‌شود که امروزه تفکری در میان برخی از محافل مذهبی در حال رواج یافتن است که مبانی و رویکرد آن نسبت به زندگی سیاسی شیعیان در عصر غیبت امام عصر(عج) شباهت زیادی با تفکر انجمن حجتیه دارد. این‌گونه به نظر می‌رسد که انجمن حجتیه بدون تابلو و عنوان خاص، تفکر خود را در خارج از قالب‌های رسمی رواج داده و می‌دهد. تفکری که نتیجه آن، چیزی جز قعود و عدم جریان زندگی سیاسی در عصر غیبت نیست.دکتر فراتی برای تکمیل پژوهش‌های خود درباره انجمن حجتیه، گفتگوهای مفصلی با رهبران حال حاضر این جریان فکری انجام داده است. از این رو سعی نموده تا تحلیلی نزدیک به واقع و فارغ از سلیقه‌های شخصی و جناحی را از این جریان فکری ایران معاصر ارائه دهد.

 انجمن در حال یارگیری از میان نیروهای مستعد حوزه و طلاب علوم دینی و البته بدون نام و عنوان انجمن است

 شاخص کلی تفکر سیاسی انجمن حجتیه چگونه ارزیابی می‌شود؟

تفکر انجمن حجتیه به عنوان نقطه مقابل تفکر مرحوم امام خمینی(ره)، تفکری است که قائل به قعود و عدم جریان زندگی سیاسی در عصر غیبت است. البته این تفکر الزاما محدود به انجمن حجتیه نیست و قابل گسترش است. امروزه به نظر می‌رسد به جای آن که پیگیری خود انجمن حجتیه مورد توجه قرار گیرد، نگاه‌ها می‌بایست معطوف به رواج این رویکرد در محافل و نیروهای مذهبی شود.

باید توجه داشت که انجمن حجتیه یک جریان حوزوی نیست. به این معنا که معدود روحانیونی که بعد از مرحوم حلبی در اطراف انجمن حضور داشته‌اند، به جای برخورداری از یک شخصیت علمی برجسته، بیشتر به وعظ و خطابه اشتغال دارند. هر چند شخص مرحوم حلبی علاوه بر این که واعظ و خطیبی توانمند بود، از جایگاه علمی قابل توجهی نیز بهره می‌برد. البته شاید این مسئله هم از شگردهای انجمن حجتیه باشد که با فاصله گرفتن از فضای علمی حوزه، کمتر به فضای نقد علمی مطالب خود ورود پیدا کنند. هر چند امروزه در برخی از مراکز علمی حوزوی، انجمن در حال یارگیری از میان نیروهای مستعد حوزه و طلاب علوم دینی و البته بدون نام و عنوان انجمن است.

 خاستگاه این تفکر و نگرش سیاسی انجمن را در کجا می‌توان جستجو کرد؟

انجمن حجتیه، یک مبنای کلامی دارد که ریشه در برخی عقاید متکلمین شیعی دارد. بر این مبنا، امامان شیعه بجز حضرت امیرالمومنین(ع) و تا حدودی امام حسن(ع) عمدتا از زعامت سیاسی جامعه فاصله داشته و نقشی در حاکمیت سیاسی جامعه نداشته‌اند. این مبنا معتقد است که نقش امام معصوم در جامعه، منحصر به این نیست که در رأس قدرت سیاسی جامعه قرار بگیرد. بلکه هدایت، ارشاد، تفسیر و تبلیغ دین و ساختن بنای فرهنگی شیعه، از وظایف امام(ع) به شمار می‌رود. اینها همان وظایفی هستند که به نواب عام امام(ع) در عصر غیبت نیز منتقل شده است.

بر اساس این مبنای کلامی، امام معصوم(ع) سه گونه ولایت دارد: ولایت تکوینی، ولایت تشریعی و ولایت سیاسی. ولایت تکوینی، تصرف امام  به اذن خدا در امور تکوینی است؛ مثل ردالشمس در مورد امیرالمومنین(ع)، شفا یافتن بیماران در کنار مضجع مطهر ائمه(ع) و... ولایت در تشریع این است که امام بُعد تشریعی اسلام را تداوم بخشد و قول و فعل و تقریر ایشان، بخشی از شریعت اسلام به حساب می‌آید. به عبارت بهتر، امام سنت نبوی را بازتر و قابل فهم می‌سازد. این ولایت تکوینی و تشریعی، صرفا به دلیل دو ویژگی امام است: عصمت و علم. خداوند متعال نیز به دلیل وجود این دو صفت، به امام ولایت مأذون در تکوین و ولایت در تشریع می‌دهد. ولایت سیاسی امام نیز در راستای همین دو ولایت و به دلیل وجود همان دو صفت در امام است. به همین دلیل هنگامی که امام در رأس هرم سرپرستی جامعه قرار گیرد، مصون از خطاست. چون عنصر عصمت، ایشان را از خطا مصون می‌دارد و علم نیز به تکمیل این ولایت سیاسی او می‌پردازد.

تفکر حجتیه بیشتر از اینکه به دنبال «اقامه فقه» باشد، به دنبال «عمل به فقه» است

اما این اندیشه کلامی در ادامه بیان می‌کند که نائبان عام یا خاص امام در عصر غیبت، در چیزی می‌توانند نیابت کنند که نیازی به عصمت و علم نداشته باشد. در نتیجه این پرسش مطرح می‌شود که آیا فقها می‌توانند در عصر غیبت به ولایت سیاسی جامعه بپردازند یا نه؟ پاسخ این جریان منفی است. می‌گویند چون فقها فاقد عنصر عصمت هستند، احتمال خطای آن‌ها هنگام زمامداری بیشتر خواهد بود. در عوض، نیابت فرهنگی از امام(ع) دارند. به این معنا که وظایف امام را در نشر و تبلیغ و ترویج دین به عهده می‌گیرند.

به دیگر سخن، در میان فقها دو رویکرد متفاوت وجود دارد: رویکرد «شریعت محور» و رویکرد «ولایت محور». در رویکرد شریعت محور که فقهای بزرگی از گذشته تا کنون از آن حمایت ورزیده‌اند، چیزی به نام زمامداری و حکومت برای فقیه ثابت نمی‌شود. بر خلاف رویکرد ولایت محور که فلسفه علمی فقه را حکومت می‌داند و از مسیر آن، می‌توان به ولایت فقیه و حکومت دینی رسید.

انجمن حجتیه و کسانی که با این تفکر هم افق هستند را می‌بایست در امتداد تفکر شریعت محور تعریف و شناسایی کرد. تفاوت مهم میان این دو مکتب آن است که مکتب شریعت محور، بیش از آن که به دنبال «اقامه فقه» باشد، به دنبال «عمل به فقه» است. این دو دیدگاه تفاوت اساسی با هم دارند. «اقامه فقه» در صدد آن است که دین را فراتر از حوزه‌های فردی و معنوی گسترش دهد و آن را به درون مناسبات اجتماعی بکشاند. به این معنا که از دین، برنامه‌ای مطالبه می‌کند که عهده‌دار راهبری مؤمنان در عرصه‌های سیاسی و اجتماعی زندگی باشد. حال آن که عمل به فقه در همین اعمال عبادی روزمره همچون اقامه نماز و حضور در مسجد نیز تحقق یابد.

جامعه‌ای که از منظر تفکرات همسو با انجمن حجتیه در عصر ظهور شکل می‌گیرد، جامعه‌ای است توضیح المسائلی که عمل به واجبات و محرمات فقه در آن کفایت می‌کند. آنگاه هم که به احکامی می‌رسد که می‌تواند وجه اجتماعی داشته باشد، این تفکر به تفسیر جدید و منطبق با نیازهای روز از آن نمی‌رسد. مثلا در باب امر به معروف و نهی از منکر، تذکر به کم‌فروش یا گران‌فروش یا غیبت‌کننده را کافی می‌داند. حال آن که تفکرات ولایت محور، این امور را کمترین مراتب منکر و موضع گیری در برابر آن می‌داند و کار را تا به آنجا گسترش می‌دهد که مثلا اگر در یک قرارداد نفتی، اموال مسلمین غارت شود و به آن بی توجهی شود، به یک منکر بزرگ بی‌توجهی شده است.

به تعبیر مرحوم دکتر شریعتی، حادثه عاشورا و قیام سیدالشهدا(ع) ممکن است برای همه شیعیان مهم باشد؛ اما برداشت‌ها از آن متفاوت است. یکی گریه بر مصائب سیدالشهدا را برای تقرب به خدای متعال و آمرزش گناهان خود می‌داند. اما دیگری به گریه بسنده نمی‌کند و آن را پیامی برای قیام در راه خدا می‌داند. او خود را در نقش صحابی سیدالشهدا(ع) تصور کرده و حاکم جائر را در حکم یزید می‌بیند و از این منظر به یک قیام برای اصلاح جامعه می‌رسد.

 در مقابل انتقادهایی که به این دیدگاه شریعت محور وارد می‌شود، انجمن پاسخ مشخصی دارد؟

انجمن، تفکرات خود را به همان بزرگانی از مراجع دینی که اشاره شد، معطوف می‌دارد و سعی دارد تا در سایه آنان از پاسخگویی طفره برود. البته به نظر می‌رسد که این صرفا یک ادعا است. بین دیدگاه‌های انجمن و این گروه مراجع دینی، تفاوت دیدگاه عمیقی وجود دارد. نوع یارگیری یا جذب افراد توسط انجمن هم بیشتر از همین منظر صورت می‌پذیرد. یعنی انجمن در صدد آن است تا طبقه متوسط جامعه را با این مدل تفکر همراه سازد. هر چند برای آن‌ها، مهم آن است که در گام نخست، صرفا این همراهی صورت پذیرد و در وضعیت حاضر، اصراری بر وجود نام انجمن بر این تفکر ندارند.

 انجمن حجتیه، ادله مربوط به ولایت فقیه را چگونه تفسیر می‌کند؟

تنها مسیر موجود در فقه اسلامی که منجر به حکومت دینی می‌شود ادله مربوط به ولایت فقیه است. انجمن به دو شکل به تحلیل این ادله پرداخته است. نخست آن که نسبت به ادله ولایت فقیه بی تفاوت هستند و مفاد و دلالت آن‌ها را در اثبات ولایت فقیه نمی‌پذیرند. مطلب دوم آن که سعی می‌کنند با تفسیر خاصی از این ادله، به فقیهی برسند که تنها تذکر دهنده باشد نه متولی. در این تعبیر، فقیه فقط بر اجرای احکام فقهی نظارت می‌کند و هنگام انحراف از دیانت اسلامی به موعظه می‌پردازد.

انجمن معتقد است که در عصر غیبت، دو مدعی برای انجام وظایف امام وجود دارد. یک مدعی که حتما دروغگو است و نتیجه آن به بابیت و بهائیت منجر می‌شود که به نوعی سیبل مبارزه انجمن شده‌اند. اما دسته دوم مدعیان راستین نیابت از حضرت یا همان فقها می‌باشند. این مدعیان، بر ادعای خود صداقت دارند و ادعای آن‌ها مستند به ادله محکمی است. اما امام تنها بخشی از اختیارات خود را به آنان واگذار کرده است.

انجمنی‌ها، همان افرادی هستند که در آخر آن کلاس نشسته‌اند و نسبت به وقایعی که سرنوشت این کلاس را رقم می‌زند، بی‌تفاوت هستند

مثلا در یکی از کتاب‌های مستند به انجمن، این‌گونه آمده است: «تفویض اختیارات، آن است که امام معصوم بخشی از اختیارات خویش را واگذار می‌کند و اداره قسمتی از گستره فعالیت‌های خویش را به دیگران می‌سپارد. در این هنگام، امام رهبری مردم را به فقهای خود که نگهدار و با ایمان هستند سپرده و زمام امور شیعیان را در غیبت خویش، به دست با کفایت ایشان داده‌اند.» از عبارت «تفویض اختیارات» نمی‌توان به ولایت فقیه رسید. تفویض اختیارات، به جای رساندن فقیه به ولایت سیاسی او را تنها به مرجعیت دینی می‌رساند. یعنی امام بخشی از اختیارات خود را که عبارت از تفسیر، ابلاغ و گسترش دین در بین مردم بوده به فقها واگذار کرده است، اما ولایت سیاسی به دلیل عدم وجود عصمت که مختص به امام است، قابل تفویض نیست.

از مسیر این‌گونه مرجعیت دینی هم نمی‌توان راهی به سمت زمامداری جامعه باز کرد. این نکته را مرحوم شهید بهشتی در مجلس خبرگان قانون اساسی ایران این‌گونه بیان می‌کند: «ما می‌خواستیم مسئله زمامداری و حکومت را با فرمول‌های مربوط به مرجعیت معمولی حل کنیم و این، محال است. چون فرمول‌های مرجعیت در این باب کافی نیست.»

از سوی دیگر، امام خمینی(ره) معتقد بود که اتفاقا فقیه تمام اختیارات امام را دارد و دیگر بحث تفویض و چندبخشی شدن اختیارات معصوم و انتقال مقداری از آن‌ها به فقیه مطرح نیست. در نتیجه فقیه در زمان غیبت به نیابت عام از امام، همه مناصب او از جمله افتاء، قضاوت و ولایت سیاسی را عهده دار خواهد بود.

 با تمام این توضیحات، انجمن حجتیه وظیفه شیعیان را در عصر غیبت چه می‌داند؟

شاید بتوان این پرسش را با استناد به متن یکی از کتب منتشر شده انجمن در حال حاضر پاسخ گفت. مؤلف در این کتاب این‌گونه بیان می‌کند:

«فرض کنید کلاسی داریم. مدیر مدرسه به شاگردان می‌گوید: بچه‌ها! معلم شما دیرتر به کلاس می‌آید. هر وقت هم که بیاید، کلاس شلوغ و بی‌نظم شما را منظم می‌کند؛ اخلال‌گران کلاس را کتک می‌زند و از مدرسه بیرون می‌کند و کلاس شلوغ شما را پر از سکوت و آرامش و درس می‌کند.

ضمنا، مدیر یکی را هم به عنوان مبصر کلاس انتخاب می‌کند و به او سفارش می‌کند که مواظب نظم کلاس باشد و درس‌های سابق را مجددا برای شاگردان مرور کند. بعد از رفتن مدیر، کلاس ممکن است یکی از این چهار حالت را به خود بگیرد:

در حالت اول، مبصر بی تعهد است و می‌گوید به من چه؟ خود معلم می‌آید و کارها را درست می‌کند. من می‌نشینم و مشق‌هایم را می‌نویسم.

در حالت دوم، مبصر با اخلال گران همکاری می‌کند و می‌گوید کی به کیه؟ من ضرب می‌زنم و شما برقصید.

در حالت سوم، مبصر چوبش را برمی‌دارد تا به کنترل کلاس بپردازد. اما بچه‌ها او را دست انداخته و اذیت می‌کنند.

حالت چهارم آن است که مبصر بر کلاس مسلط می‌شود و کلاس را مهیای آمدن معلم می‌کند.

در هر چهار حالت مذکور، یکی دو نفر در انتهای کلاس نشسته و معتقدند که ما در کلاس شلوغ نکرده و درسمان را می‌خوانیم. اگر توانستیم بغل‌دستی‌مان را وادار می‌کنیم که مثل ما رفتار کند. این اقدام پسندیده ممکن است مورد استقبال نفر سوم قرار بگیرد یا نگیرد.

معلم کلاس که از دور ناظر بر اتفاقات کلاس است، در حالت اول به مدیر می‌گوید مبصری که انتخاب کردید عجب بچه بی‌عرضه و بی‌تفاوتی است. در عین حال به آن دو نفر آخر کلاس نمره مثبت می‌دهد که آرام مشغول انجام وظائف خود هستند. در حالت دوم می‌گوید عجب مبصر الواتی است که همه را به رقص واداشته است. اما آن دو نفر آخر کلاس توجهی به این وضعیت نمی‌کنند و مشغول درس خواندن خودند. در حالت سوم مبصر علیرغم تلاشش خسته شده و بچه‌ها همچنان شلوغ می‌کنند. تنها آن دو نفر آخر کلاس با او همکاری می‌کنند. در حالت چهارم به مدیر می‌گوید الآن کلاس آماده است و باید بروم.

اگر معلم در سه حالت اول وارد کلاس شود، وقت معلم صرف ساکت کردن و تنبیه کردن شاگردان می‌شود تا آرامش به کلاس باز گردد. در حالی که در حالت چهارم معلم بدون هیچ معطلی به تدریس می‌پردازد.»

از نظر مؤلف، مدیر در این داستان همان رسول‌خدا(ص) است که ما را به آمدن معلم، یعنی حضرت حجت(عج) نوید داده است. همه مسلمانان نیز شاگردان این کلاس و شیعیان برای آنان مبصر، و البته برای خود شیعیان نیز علماء و روحانیون مبصران کلاسند.

بنا به حالت اول، برخی از مؤمنان در عصر غیبت در خانه نشسته و معتقدند که خود حضرت می‌آید و امور جامعه را اصلاح می‌کند. در حالت دوم، برخی به فسق و فجور می‌پردازند. در حالت سوم، برخی از مؤمنان می‌کوشند دیگران را اصلاح و اوضاع را منظم کنند؛ لکن همچون شهید اول، شهید دوم و شیخ فضل‌الله نوری و... از نفس می‌افتند و اعدام می‌شوند. در حالت چهارم نیز برخی از مؤمنان به تکالیف فردی خود مشغول هستند و دیگران را نیز به انجام آن تکالیف دعوت کرده و این‌گونه خود را برای آمدن امام عصر(عج) آماده می‌کنند.

در این مثال، انجمنی‌ها، همان افرادی هستند که در آخر آن کلاس نشسته‌اند و نسبت به وقایعی که سرنوشت این کلاس را رقم می‌زند، بی‌تفاوت هستند. تا آنجا که حتی اگر در حالت‌های مذکور، شخصی از بین برود و یا مجموعه افراد حاضر در کلاس صدمه بینند، عکس‌العملی از سوی آن‌ها دیده نمی‌شود. این افراد تلاش افرادی همچون مرحوم امام خمینی(ره) را نیز تلاشی بی‌ثمر می‌دانند. از نظر آن‌ها اقامه حکومت دینی در سال‌های پیش از ظهور، نه‌تنها مشکل است، بلکه به دلیل فقدان عنصر عصمت در آن، بر لغزش مؤمنان می‌افزاید. به همین دلیل، بی تفاوتی خود را تمجید کرده و آن را مصونیت‌آور می‌دانند؛ و انتظار آن دارند تا در زمان ظهور امام غائب(عج) مورد تشویق و تمجید ایشان قرار گیرند. / خبرنامه دانشجویان ایران

 

ارسال به دوستان
نسخه چاپی
نظر کاربران
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
علی
Iran (Islamic Republic of)
13:55 - 1393/09/11
با همین شعاری عمل کردن ها و تکفیر کردن ها داعش درست شد!! آیا این طور نیست؟؟! از بچه ته کلاسی میترسید؟؟!!
نظرات بینندگان
آخرین اخبار