در منابع و آموزههای عرفان حلقه تعریف و تفسیری انحرافی و کاملاً غلط از «توحید» بیانشده است. در این فرقه اینگونه ادعا میشود که این دنیا، برزخ، قیامت، بهشت و جهنم و مراحل دیگر هستی همگی به جهان دوقطبی و آفریده ابلیس مربوط میشود! در واقع دوباره به مبحث غلط و انحرافی نقش شیطان برای تولید حلقه منفی که از نگاه این گروه باعث آزمایش و پختگی و درنهایت کمال انسان است، اشاره میشود.
بر این اساس، ابلیس به عنوان ملک خالق تضاد یا جاریکننده قانون تضاد در حیات دنیوی و سیر انسان بهسوی کمال نقش دارد. در عرفان حلقه ادعا میشود که بدون حضور ابلیس اساساً انسان به این دنیا نمیآمد و در بهشت ناآگاهی میماند و به کمال نمیرسید. بنابراین، نه تنها به لحاظ مادی و ظاهری ابلیس خالق و رب است بلکه به لحاظ معنوی و کمالگرایی نیز او راهنما و پیش برنده انسان است.
همچنین در اساسنامه این فرقه نیز ذکرشده است که شعور کیهانی به عنوان زیربنای زندگی انسان کامل بوده و به دنبال آن هدف تسلیم شدن در برابر خدا نیست، بلکه هدف تسلیم در حلقه است!
در مورد دین هم در این فرقه انحرافی ادعا میشود که دین از سوی خدا نازل نشده، بلکه دین همان تعالیمی است که شعور کیهانی به انسان نازل میکند. طاهری بعد از این فرض نتیجه میگیرد که همگان در دریافت وحی باهم برابر هستند و اگر غیرازاین بود، عدالت خدا زیر سوال میرفت!
هرچند بسیاری از گفتههای طاهری در مورد توحید به دلیل پیچیدگی در طرح مطلب و همچنین بیسر و ته بودن بسیاری از ادعاهایش، کاملاً قابل فهم نیست، اما مجموع نظرات غلط و منحرفکننده این فرقه در باره مفهوم توحید، به نتایجی در مبحث «معاد» میرسد که انحرافات حلقه را ملموستر نشان میدهد.
در نظر عرفان حلقه برپاکننده معاد و روز داوری، ابلیس است. در عرفان حلقه او را آفریدگار و مالک قیامت و بهشت و دوزخ میدانند؛ زیرا از نظر حلقه همه این مراحل در جهان دوقطبی بوده که در قلمرو ابلیس است و خداوند یکتا حاکم مطلق جهان تک قطبی و هیچ قطبی است!
در عرفان حلقه گفته میشود که انسان پس از مرگ به برزخ و بعدازآن بهسوی قیامت نمیرود، مگر اینکه اتصال به شبکه شعور کیهانی را دریافت کرده باشد! حال راه حل این مسئله اینطور بیان میشود که ارواح مردگان پس از مرگ بهجای کالبد جسمی، کالبد ذهنی پیدا میکنند و در افراد زنده رسوخ پیدا می کنند و توسط آنها عمل نموده و در دنیا باقی میمانند. این تحلیل درواقع نوعی تناسخ است که در قرن شانزدهم توسط «اسحاق لوریا» در اندیشههای عرفانی یهود (کابالا) مطرح شد و مبانی و نتایج ضد قرآنی دارد.
کابالیست ها که پیروان عرفان یهودی هستند، معتقدند که تناسخ در همه ادیان وجود دارد. اما در اندیشه اسلامی تناسخ پذیرفتهشده نیست و انسان پس از مرگ بهسوی عالم برزخ و سپس عالم قیامت رهسپار میشود؛ شاید در هیچ فرقه و آیینی بهاندازه کابالا (عرفان یهود) موضوع تناسخ جدی گرفته نشده است و در عرفان حلقه نیز بحثهای مربوط به تناسخ از کابالا گرفتهشده است.
اما دلایل بطلان این عقیده در اسلام را میتوان به دو گروه دلایل عقلی و دلایل نقلی یعنی دلایلی که در قرآن و روایات مطرحشده دستهبندی کنیم؛ در اینجا از هر کدام این دلایل نمونهای را ذکر میکنیم و سپس دیدگاه عرفان حلقه را دربارۀ تناسخ بررسی مینماییم.
عقلی:
۱٫امتناع تبدیل فعلیت
به قوه: نفسی که به فعلیت رسیده و با یک جسم زندگی کرده و اعمال و افکاری
داشته و تجربههایی اندوخته، محال است که دوباره در نقطه سفر قرار بگیرد و
در قالب جنینی خالی از هر تجربه و عمل و اندیشهای متولد شود. در فلسفه به
این میگویند بازگشت از فعلیت به قوه که محال است. (صدرالمتأهلین اسفار جلد
۹ ص ۶۵)
آیات:
در قرآن کریم
آیات متعددی است که پندار تناسخ و باقی ماندن و بازگشتن روح پس از مرگ در
جسم دیگر را رد میکند. از جمله آنها آیات ۹۹-۱۰۰ سوره مومنون است.
حَتّی إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلّی
أَعْمَلُ صالِحًا فیما تَرَکتُ کلاّ إِنَّها کلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ
وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلی یوْمِ یبْعَثُونَ
[کافران همچنان از مرگ
غافلند] تا این که وقتی مرگ یکی از آنها فرارسد میگوید: ای پروردگارم!
مرا بازگردانید تا شاید اعمال نیکی که ترک نمودهام جبران نمایم [جواب
میآید:] هرگز! این سخنی است که او میگوید و پیش رویش برزخ است تا روز
قیامت.
از این آیه ها فهمیده میشود که کسانی پس از مرگ متوجه از دست
دادن فرصتهای زندگی میشوند و از خدا میخواهند که به آنها باز هم فرصت
داده شود، ولی این امکان وجود ندارد و وارد عالم برزخ میشوند و تا
فرارسیدن قیامت همانجا هستند.
روایات:
مأمون به امام رضا
عرض کرد درباره کسانی که قائل به تناسخ هستند چه میفرمایید؟ امام فرمود :
کسی که تناسخ را بپذیرد و به آن عقیده داشته باشد به خدای تعالی کفر آورده و
بهشت و دوزخ را غیر واقعی تلقی کرده است. (احتجاج طبرسی ج ۲ ص ۸۹)
بررسی دقیقتر نظریات محمدعلی طاهری نشان میدهد که تناسخ به معنای عام را رد میکند و به ظاهر میگوید که تناسخ را قبول ندارد. (موجودات غیر ارگانیک ص ۵۶) اما با برسی کتاب هایش روشن می شود که معنا و مفهوم تناسخ را قبول دارد، گویا این مفهوم را با لفظ تناسخ نمیپسندد و الفاظ و تعابیر دیگر را به کار میبرد، که نشان می دهد به تناسخ اعتقاد دارد نه به معنای عام آن مثل اعتقاد هندوها (که مسخ و فسخ و رسخ را هم قبول دارند) بلکه قسمتی از آنکه انتقال روح از کالبد انسانی به انسان دیگر است را قبول دارد (نسخ را قبول دارد) و اعتقاد به تناسخ را با الفاظی غیر از لفظ تناسخ ارائه میدهد و بهجای انتقال روح میگوید انتقال کالبد ذهنی، در حالی که اذعان مینماید که کالبد ذهنی همان روح است:
«اگر فردی را پس از مرگ از این دنیا با حاکمیت بخش"کالبد ذهنی" خود ادامه حیات میدهد در همان شرایط پس از مرگ ما کالبد ذهنی بنامیم می توان گفت که این اصطلاح معادل اصطلاح روح در نظر اغلب مردم است که فرد درگذشته را با این نام میشناسند.» (موجودات غیر ارگانیک ص۳۹) بنابراین کالبد ذهنی در ادبیات طاهری و عرفان حلقه همان چیزی است که عموم مردم به آن روح میگویند و انتقال کالبد ذهنی مردگان به جسم افراد زنده، در حقیقت همان انتقال روح مردگان به کالبد افراد زنده است. تغییر نام تناسخ به کالبد ذهنی هم درواقع مانند همان تغییر نام جن به موجودان غیر ارگانیک است که به دلیل بار منفی عنوان جن و ترس عموم مردم از این مفهوم بیانشده است.
طاهری در مبحث انسانشناسی نیز میگوید: وجود انسان مجموعهای است از کالبد فیزیکی، کالبد ذهنی، کالبد روان، کالبد اختری…. در هر مقطع مرکب متناسب با همان مقطع وجود دارد که فقط در آن کاربرد دارد و با انتقال نفس به زندگی دیگر بر جای میماند. برای مثال مجموعه کالبد فیزیکی انسان کالبد اختری، کالبد روان و بخشی از کالبد ذهن مرکب مربوط به این جهان است که در اثر مرگ بر جای میماند.(موجودات غیر ارگانیک ص۳۸) با مرگ انسان کالبدهای دیگر حذف میشود اما کالبد ذهن همچنان باقی میماند. (موجودات غیر ارگانیک۳۸) و احضار روح را همان احضار کالبد ذهنی میداند. (موجودات غیر ارگانیک ص۴۱) پس کاملا روشن شد که کالبد ذهنی از نظر عرفان حلقهها همان روح است.
عرفان حلقه در ادامه مبحث معاد مفهوم دوزخ را نیز اینگونه معنی میکند که دوزخ درواقع جایی یا به تعبیر خود طاهری دالانی برای آگاهی است. او میگوید افراد با عبور از این دالان آگاهی آموزش میبینند و مانند دانشآموزانی که برایشان کلاس فوقالعاده گذاشتهشده است، رنج میبرند ولی در مجموع دوزخ برای افراد مفید است و موجب کمال افراد میشود. او در ادامه این تعریف اضافه میکند که دوزخ چندان هم جای وحشتناک و بدی نیست. وی ادامه سیر توضیح معاد را به این مرحله میرساند که افراد پس از گذر از جهان دو قطبی و پشت سر گذاشتن قیامت و بهشت و دوزخ و … با آزمون آخر وارد جهان تک قطبی میشوند. حال اوج انحراف و شرک طاهری در اینجا دیده میشود که وی ادعا میکند خداوند بعد از عبور انسانها از آزمون آخر همه قدرت و خدایی خودش را به انسان میدهد و همگان مانند خدا، خدا میشوند. وی در ادامه ادعا میکند که با شروع آزمون خداوند از انسانها میپرسد که میخواهید به خدایی با من بپردازید و در وحدت با من باشید و یا اینکه خدایی بدون خدا را انتخاب میکنید؟! ازاینجا به بعد کسانی که خدایی بدون خدا را انتخاب میکنند خودشان تبدیل به «رب» میشوند و جهانی موازی را خلق میکنند و چرخه جهان دو قطبی را خلق میکنند و چرخه جهان دو قطبی از سر گرفته میشود. این اندیشه طاهری نیز از آموزههای عرفان «اکنکار» میباشد که اعتقاد دارد انسان سرانجام تبدیل به خدا میشود و به مفهوم انسانخدایی اعتقاد دارد!
به طور کلی میتوان گفت که معنویتهای نوظهور هیچگاه برای غایت زندگی انسان برنامهای ندارند و این حاصل بیاعتقادی آنها به واقعیت معاد است. این معنویتها فقط سعی دارند یا بهتر بگوییم ادعا میکنند قرار است انسان را از بحرانهای روحی و روانی نجات دهند و آرامش نسبی دنیوی برای او فراهم آورند که البته در همین امر هم نه تنها مؤفق نیستند، بلکه در بسیاری موارد مشکلات و مصائب غیر قابل جبرانی برای زندگی دنیوی انسانها نیز تولید میکنند. این عرفانها هیچگاه سلوک برای رسیدن به مقام توحید و رستگاری در دنیای پس از مرگ را دنبال نمیکنند. بنابراین تهی بودن عرفانهای نوظهور از خدامحوری از مشکلات و کاستیهای اساسی عرفانهای نوظهور است. هر چند گاهی از خدا نیز سخن به میان می آید اما واقعیت این است که خدای معرفیشده توسط آنها هیچ شباهتی باخدای ادیان الهی و آسمانی نداشته و ندارد؛ دقیقاً مانند تعریف آنها از معاد، انسان و جهانبینهای مربوط به انسان که در همه موارد تعاریف ارائهشده در فرقهها متفاوت از تعالیم و دستورات آسمانی و مایه انحراف و کج فهمی است.
آنچه به عنوان خدا در عرفانهای نوظهور مشاهده میشود در واقع شکلی ابزاری است که در دستان رهبران فرقهها قرارگرفته و برای رسیدن به اهداف و منافع خود از آن سوءاستفاده میکنند.