(( ما كانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِكُمْ وَ لكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِيِّينَ وَ كانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَليماً. الأحزاب / 40))
((محمّد، پدر هيچ يك از مردان شما نيست، ولى فرستاده خدا و خاتم پيامبران است؛ و خدا به هر چيزى داناست.))
کیفیت استدلال
نویسندگان بابی و بهائی همانند ابوالفضل گلپایگانی در کتاب " فرائد " می خواستند که رهبر خود را به عنوان یک پیامبر الهی جلوه دهند. لذا سعی کردند در دلالت این آیه بر خاتمیت رسول خدا خدشه و شبهه ایجاد کنند. اما گفتار آنها به قدری پوچ و سست و متزلزل است که اصلا شایسته طرح و رد نیست. اما در عین حال برای اینکه بی پایگی سخن آنان به خوبی روشن شود نظر آنان را نقل می کنیم و بعد بدان پاسخ خواهیم داد.
گفته اند :"چون خاتم در لغت به معنای زینت انگشت آمده است ممکن است منظور از خاتم النبیین این باشد که رسول اکرم از حیث کمالات و مقامات به جایی رسیده است که زینت سایر پیامبران می باشد همان طور که انگشتری زینت انگشت انسان است".
و نیز گفته اند:"چون خاتم برای تصدیق کردن مضمون نامه به کار می رفته است یعنی صاحب نامه به مهر کردن آخر آن مضمون نامه را تصدیق می کرده است ممکن است خاتم النبیین هم به معنای تصدیق کننده پیامبران باشد. همان طور که خاتم وسیله تصدیق مضمون نامه است".
نقد وبررسی
خاتم النبیین به عقیده تمام مفسران و دانشمندان علم لغت به معنای آخرین پیامبر و ختم کننده آنان است و اصلا دیده و شنیده نشده است که خاتم را بر انسانی اطلاق کنند و از آن زینت یا تصدیق کننده اراده نمایند.
اگر گوینده ای بخواهد لفظی را در غیر معنای حقیقی خود به کار برد لازم است استعمال آن لفظ در آن معنا رایج و متعارف و یا لااقل مورد پسند طبع و ذوق سلیم باشد و در اینجا هیچ کدام نیست.
گذشته از این برای استعمال کلمه ای در غیر معنای رایج آن لازم است قرینه و نشانه ای باشد که شنونده و خواننده به وسیله آن قرینه و نشانه ای باشد که شنونده و خواننده به وسیله آن قرینه مقصود گوینده و نویسنده را تشخیص دهد و در اینجا هیچ قرینه و نشانه ای در کار نیست تا دلیل بر این باشد که معنای حقیقی خاتم النبیین منظور نبوده و از آن معنای حقیقی به طور مجاز اراده شده است.
این اشکال به اندازه ای سست است که هیچ یک از دشمنان اسلام حتی رهبر خود فرقه بهائیت را به خود جلب نکرده است زیرا وی در کتاب اشراقات می گوید: "والصلوة والسلام علی سید العالم و مربی الامم الذی به انتهت الرسالة و النبوه و علی آله و اصحابه دائما ابدا سرمدا. "
او در این عبارت به طور صریح به خاتمیت پیامبر گرامی اعتراف نموده و موضوع نبوت و رسالت را با آمدن او پایان یافته دانسته است. اگر مقصود از خاتم النبیین این باشد که پیامبر اعظم تصدیق کننده پیامبران گذشته است چرا کلمه((مصدق)) که صریح در این مطلب است به کار برده نشده و به جای آن کلمه ((خاتم)) که معنای حقیقی آن پیز دیگری است به کار برده شده است؟
مگر قرآن مجید در موارد دیگر که می خواسته این معنا را بگوید از همان کلمه ((مصدق)) استفاده نکرده است؟ پس چرا اینجا از کلمه صریح صرف نظر نموده و کلمه ای که اصلا در این معنا استعمال نشده به کار برده است مانند:
(( وَ إِذْ قالَ عيسَى ابْنُ مَرْيَمَ يا بَني إِسْرائيلَ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَي...صف/ 6 ))
((و [ياد كن] هنگامى را كه عيسى پسر مريم گفت: اى بنىاسرائيل! به يقين من فرستاده خدا به سوى شمايم، تورات را كه پيش از من بوده تصديق مىكنم...))
(( وَ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْراة...آل عمران / 50))
((وآنچه را از تورات پيش از من بوده تصديق دارم...))
((وَ قَفَّيْنا عَلى آثارِهِمْ بِعيسَى ابْنِ مَرْيَمَ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ التَّوْراةِ وَ آتَيْناهُ الْإِنْجيلَ فيهِ هُدىً وَ نُورٌ وَ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ التَّوْراة)) سوره مائده / 46
((و بدنبال آنها [پيامبران پيشين]، عيسى بن مريم را فرستاديم در حالى كه كتاب تورات را كه پيش از او فرستاده شده بود تصديق داشت...))
در اینجا لازم است بحث خاتمیت را که در آیه شریفه بیشتر مورد بحث بابیان و بهائیان است به طور جامع و کامل از دید گاه عقل و قرآن مورد بررسی قرار داده تا هیچ شک و شبهه ای باقی نماند.
خاتمیت از دیدگاه قرآن
کمتر مسئله ای در اسلام از نظر وضوح و روشنی به پایه موضوع خاتمیت می رسد یعنی همانطور که وجود یک رشته وظایف مذهبی مانند نماز و روزه در اسلام از مسلمات و بدیهیلت این دین می باشد ودر تمام جهان مسلمانی پیدا نمی شود که از وجوب نماز و روزه آگاهی نداشته باشد همچنین است مسئله خاتمیت پیامبر اعظم و اینکه او آخرین پیامبر الهی است و کتاب و شریعت او خاتم کتابها و شرایع آسمانی می باشد. از این جهت همه مسلمانان می دانند که یکی از القاب پیامبر اعظم خاتم پیامبران است.
همه مسلمانان به اتفاق کلمه می گویند: دین اسلام دین ابدی و قرآن کتاب جاودان الهی است و خداوند اساس ترقی وسعادت و خوشبختی جاودانی بشر را در این دین و کتاب پی ریزی نموده وبا فرستادن این پیامبر شرایع و کتابهای آسمانی را تکمیل و ختم کرده است.قرآن کریم بحث خاتمیت را به قدری صریح و روشن بیان کرده که جای شک و تردید برای کسی باقی نگذارده است. اگر کسی به آیات مربوط به این موضوع مراجعه کند دلالت آیات را بر خاتمیت پیامبر اعظم به روشنی خواهد دید.
خاتمیت از دیدگاه روایات
با وجود اینکه قرآن با صراحت هرچه کامل تر به خاتمیت پیامبر اعظم و دین و کتاب او سخن گفته و از این طریق بر مفاد صریح قرآن تاکید و آنها را تایید نموده اند که به جهت پرهیز از اطاله کلام تنها به چند مورد از این احادیث اشاره می شود.
1. حدیث منزلت
هنگامی که رسول گرامی با عده ای از مسلمانان به غزوهتبوک می رفتند امیرمومنان درخواست کرد که در رکاب پیامبر شرکت کند. رسول گرامی اسلام فرمود:نه.امیر مومنان در این موقع به گریه افتاد و گفت: دوست دارم که خدمت شما باشم.پیامبر گرامی فرمودند:(( اما ترضی ان تکون منی بمنزلة هارون من موس الا انه لا نبی بعدی)) آیا راضی نیستی که نسبت به من مانند هارون نسبت به موسی باشی؟ و همان منزلتی که هارون نسبت به موسی داشت تو نسبت به من داشته باشی؟
یعنی همان طور که وقتی موسی در میان بنی اسرائیل نبود و هارون جانشین و خلیفه او بود تو هم خلیفه و جانشین من هستی فقط یک فرق بین تو و هارون می باشد و آن اینکه هارون پیامبر بود و تو پیامبر نیستی زیرا پس از من پیامبر دیگری نخواهد بود.این حدیث مورد قبول تمام مسلمانان است و هیچ کس در اسناد آن به پیامبر تردید ندارد.
2. حدیث تمثیل
پیامبر گرامی فرمود: مثل من و مثل پیامبران قبل از من مانند این است که شخصی خانه ای زیبا و کامل بسازد اما آجر یک گوشه آن را کار نگذارد هر کس که وارد آن خانه می شود از هر جهت آن خانه نظرش را جلب می کند فقط می پرسد که چرا آن آجر کار گذاشته نشده است. همانطور که آن آجر آخرین تکمیل کننده آن خانه است من هم آخرین پیامبر الهی هستم که نبوت به وسیله من تکمیل و ختم می شود.
ادامه دارد...