قسمت دوم گفتگو با بهزاد جهانگیری متبری از فرقه بهائیت:
شما که بطلان فرقه بهائيت برايتان ثابت شده، اين بطلان را براي بهائياني که هنوز اسير فرقه هستند چگونه ثابت ميکنيد؟
دلايل بطلان بهائيت بسيار زياد است و در اين مصاحبه كوتاه قابل بيان نيست اما به چند نکته اساسي و راهگشا اشاره ميکنم:
اما يک توصيه براي کساني که به بطلان بهائيت پي بردهاند دارم و آن اينکه از حصار خرافاتي که تشکيلات ايجاد كرده، خارج شوند و بدانند که سکوت آنها خيانتي به حقيقت است و آنها ميتوانند با شکستن سکوت خود عاقبت خود و خانواده خود را چه در اين دنيا و چه در آخرت نجات بخشند و مطمئن باشند که هيچگونه آسيبي اعم از روحي، جسمي و عاطفي برخلاف القائات تشکيلات بهائيت براي آنها بهوجود نميآيد. خلاصه بگويم اين دوستان بدانند خرافات القايي از سوي تشکيلات بهائيت فقط يک ابزار است در دست سران فرقه و ما به راحتي آن را پشت سر گذاشتيم، شما هم نترسيد و حرکت کنيد.
خیلی از بهائیها که مسلمان میشوند به زندگی عادی خود میپردازند و کمتر تمایل دارند كه خود را درگیر این مسائل کنند، چه عاملی باعث شد شما خاطراتتان را بنویسید و مصاحبه کنید؟
من از دنیای محدود و محصور تشکیلات و فرقه بهائیت و از اعتقادات کاملاً خرافی و مصنوعی آن خلاص شدم و دوست دارم تجربه و مزه زندگی آزادانه در دین اسلام را به دیگران بچشانم و از همه مهمتر اینکه با اقدامات روشنگرانهام به ملت مسلمان ایران اعلام کنم که در پس وابستگی و سرسپردگی به فرقه بهائیت چه فجایعی نهفته است تا فريب بهائیان را نخورند و اينكه بیان خاطراتم موجب آگاهی دیگر فریبخوردگان فرقه بهائیت شود و آنها هم راه نجات پیش گیرند و بخش سوم حرفهایم خطاب به متبریان بهائیت است که آنها نیز با مشاهده حرکت من بر ترس و فشار روحی تشکیلات بهائیت غلبه و به افشاگری علیه فرقه بهائیت اقدام کنند. من به اين واقعیت رسیدهام که اینها باطل هستند و میخواهم به کسانی که دوستشان دارم و با آنها زندگی کردهام بگویم راهتان اشتباه است. يكي از برادرانم الآن در نروژ است، خیلی دوستش دارم او هم مرا خیلی دوست داشت ولي با او مکاتبه و تماسی ندارم چون نمیگذارند و نشانیاش را به من نمیدهند. قبلاً با او مکاتبه میکردم، دوست دارم او این مصاحبه را ببیند و بفهمد که چقدر دوستش دارم.
واكنش محافل بهائی نسبت به چاپ خاطرات خانم رئوفی چه بود؟
آنها سعی میکنند هیچ مطلبی از مهناز رئوفی، بهزاد جهانگیری و يا هر بهائی مسلمانشده دیگری که حقيقت را ميگويند، نخوانند. به هیچوجه به جامعه بهائیان اجازه نمیدهند سراغ کتابهای ما بروند. این کتابی هم که اخیراً از خانم رئوفی چاپ شده به نظر من بسیار خوب بود. اینگونه اقدامات خالی از تأثیر نیست اگرچه ممکن است نياز به زمان داشته باشد، همانطور كه بخشی از آگاهیهای ما نسبت به بطلان بهائیت با مطالعه کتب کشفالحیل عبدالحسین آیتی و پیام پدر صبحی بود که هر دو از متبریان در زمانهای گذشته بودند. تشکیلات بهائیت خواندن کتب آنها را منع کرده بود و حال میبینید که پس از سالها اثر خود را گذاشته است و قطعاً کتابهاي خانم رئوفی نیز علیرغم دستورات تشکیلات بهائیت از سوی جوانان بهائی مورد استقبال قرار خواهد گرفت .
در این چند سالی که مسلمان شدهاید آیا موفق شدهايد کسانی را از بهائیت به اسلام دعوت کنيد؟
بله، پدرم در سال77 مسلمان شد ولی به دلیل فشار تشکیلات بهائیت و اعضاي بهائی خانواده مجبور است اعتقاد قلبی خود را کتمان کند چراکه تمام جوانی و انرژی خود را صرف تشکیلات بهائیت کرده است. برادرم هم مسلمان شد و زن مسلمان گرفت، بچه هم دارد و با تشکیلات درگیر نمیشود، زندگی آرامی دارد. مادرم و بقیه اعضای بهائی خانواده تلاش ميكنند با تأمین معايشت او مجدداً وي را جذب تشکیلات کنند. افراد ديگري هم هستند ولي شاید تمایلی نداشته باشند كه نامشان ذکر شود.
چه عاملی باعث شد كه پدرتان از بهائیت برگردد؟
علاوه بر اينكه او قلباً مايل به اسلام بود، نسبت به حرکات و رفتارهای چندگانه سران بهائیت نيز دچار تناقض شده بود؛ اينكه چرا سران به ما میگویند كه به خارج از کشور نروید ولی بچههای خودشان و خادمین، جزء اولین نفراتي هستند که به خارج میروند. یا قبل از انقلاب که همه باید برای دعا و مناجات در حضیرهالقدس جمع میشدند(الآن چند خانواده در یک خانه جمع میشوند) افراد به ترتیب تمکن مالی در جلو مینشستند یعنی اول پولدارها، پشت سرشان افراد متوسط و در آخر فقرا بودند که سرپا میایستادند، این درحالی است که ادعا میکنند تبعیض نداریم. در پایان مراسم آن فرد پولدار که جزء محفل ٩نفره همدان و یا شهرهای دیگر بود، با خانمش سوارماشین میشد و با اینکه میدید افرادی در سرما پیاده میروند، اعتنايي نمیکرد. به خاطر همين مسائل بود که بعد از انقلاب اگر به بهائیان میگفتند بیائید مسلمان شوید به راحتی قبول میکردند چون میدیدند در جامعه اسلامي بین سران و پولدارها و افراد فقیر که کارهای نیستند تبعیض وجود ندارد لذا تشكيلات دستور داد كه هوای یکدیگر را داشته باشيد، به هیچ عنوان فکر نکنید شما پولدارها از آنها بالاترید، وقتی به مجلس میروید، به عکس قبل از انقلاب، شما پايین مجلس بنشینید، البته این سیاست خيلي جواب نداد و بعد از مدتی دوباره بهائیان پولدار جزء هیئات مشاغل ميشدند و کسی که فقیر یا بیسواد بود عضو هیئات گلستان جاوید ميشد یعنی کارش دفن کردن مردهها بود. به هر حال خيلي تبعيض قائل ميشدند و وقتي دراينباره از آنها سؤال ميپرسيديم با سیاست و دروغ جواب ما را میدادند.
چطور ميتوان يک بهائي را از غيربهائي تشخيص داد؟ آيا مشخصهاي دارند که آنها را از سايرين متمايز کند؟
اگر در يک جمعي باشند نميتوان تشخيص داد چون در ظاهر هيچ فرقي با سايرين ندارند ولي اگر مثلاً کاسب باشند سعي ميكنند برخوردي بسيار عالي داشته باشند و در معاملات خوب ظاهر شوند. مثلاً شما اگر به او بگوييد من به عينکسازي ديگري رفتم اما همين جنس را گرانتر از قيمت شما ميداد و دليل آن را بپرسيد که چرا ارزان ميدهيد؟ آن موقع از فرصت سوءاستفاده کرده و بسيار مرموزانه ميگويد براي اينکه ما بهائي هستيم و منصفيم. آن موقع خريدار به خاطر چندهزار تومان پيش خود ميگويد اينها آدمهاي خوبي هستند و ديگر از باطن مسموم و نقشههاي شومشان خبر ندارند و فقط ظاهر قضيه را ميبيند که چطور خوب معامله ميكنند و چگونه خوب حرف ميزنند. ديگر نميداند همه اينها سياست است و ناخواسته جذب آنها ميشود و اين نيز از حقههاي فريب و جذب نيرو در فرقه بهائيت است .
بهائيان بيشتر در چه زمينههاي اقتصادي فعاليت ميكنند؟
بهائيان بيشتر در مشاغل صنعتي، تجاري و خدماتي و کشاورزي فعالاند. اخيراً در کار عينکسازي زياد وارد شدهاند، فکر ميکنم الآن 50 درصد اين کار در ايران از پخشکننده تا عينکساز دست آنهاست، چون من خودم تا سال 75 پخش عينک داشتم.
شما بعد از مسلمان شدن، منبع درآمدتان را از دست دادید، در حال حاضر چه شغلی دارید؟
کمکم به اعتبار دوستان مسلمانم کتابهايی خریدم و در حال حاضر به کتابفروشی مشغولم ولی معیشتم به سختی میگذرد.
پس برخلاف تبلیغاتی كه بهائيان ميكنند و با وجود مضيقه مالي، انتخابتان همان است؟
بله من به علت قطع یکی از پاهایم مانند افراد سالم فعاليت فیزیکی ندارم و مقصر این جریان را هم خانواده و تشکیلات میدانم. زمانی که من با موتور بودم و اتومبیلی به من زد، پدرم همان لحظهای که من بیهوش بودم رضایت داد و خوشحال بودند که من پایم را از دست دادم و حالا به خیال خودشان به درستی حرف جمال مبارک میرسم که "هر کس از من ببرد همه چیزش را از دست میدهد"، منتظر بودند پایم را از دست بدهم، پولم را هم از دست بدهم و برگردم ولی من پایم را از دست دادم و در مشقت هم زندگی میکنم ولی از اعتقاد اسلامی خودم دست برنمیدارم.
یعنی هر حادثهای را که برای متبری پیش بیاید، به حساب جمال مبارک میگذارند؟
بله کلیه بهائیان بر اساس تعالیم درونفرقهای، سیهروزی، فلاکت و بدبختی هر متبری از بهائیت را که علیه اعتقادات آن فرقه مخصوصاً بانیان و مؤسسان آن حرفی بزند به حساب جمال مبارك ميگذارند که این یک اعتقاد کاملاً خرافی است.
چه چشماندازی به شما کمک کرد تا با وجودي که از تجارت و رفاه محروم شدید و زندگی متوسطی دارید از انتخابتان راضی باشيد؟
من قلب و روحیه آرامی دارم و اگر قلب انسان مطمئن باشد چیز دیگری نمیخواهد. اگر پول داشته باشد ولی فکر و قلب آرام نباشد فایدهای ندارد. من قبلاً پول داشتم، چند شاگرد داشتم و در سال69-68 ماهانه150 الی200 هزار تومان درآمد داشتم اگر پول سه ماه را جمع میکردم میتوانستم یک پیکان بخرم ولی از بهائیت زده شده بودم حتی قبل از مسلمان شدنم، پولهایم به من آرامش نمیداد. اما الآن با وجودی که زندگی نسبتاً سختی دارم اما قلبم راحت و آرام است مادیات به دست نیاوردم ولی به آرامش رسیدم. دوستان و همسايگان مسلمان هم از این حرکت من خیلی استقبال میکنند و من از لطف آنها سپاسگزارم.
با توجه به تجربهتان در کمک به کسانی که ميخواهند مسلمان شوند ولی نگران فشارها و آینده هستند، نقش مدیران و مسئولان کشور را در تقویت این حرکت چگونه ارزیابی میکنید؟
در پاسخ به این سؤال ذکر چند نکته را لازم میدانم: نکته اول اینکه اگر کسی از بهائیت تبری جسته و به عرصه فعالیت علیه فرقه وارد شود با عکسالعمل منفی تشکیلات بهائیت و کل وابستگان به فرقه مواجه میشود که آثار زیانباری از جمله از دست دادن شغل و پشتوانه مالی و عاطفي و... را براي او به دنبال دارد. نکته بعد عادت روانی یک بهائی به زندگی فرقهای و تشکیلاتی است که پس از خروج از فرقه دچار مشکل شده و در جهت اصلاح و ترمیم ضایعات روحی و روانی نیاز به توجه خواهد داشت. به نظر من دولت میتواند افرادی را در ارتباط با این اشخاص فعال کند که نقش مؤثری در آموزش دینی و زندگی غیرفرقهای اين افراد داشته باشند. سوم جنبه حمایت مالی از اینگونه افراد است که به خاطر عناد تشکیلات بهائیت دچار خسران مالی و معیشتی شدهاند.
گاهي اوقات پيش آمده كه فردي بهائی، مسلمان شده اما دوباره برمیگردد، فکر میکنید چطور ميشد از این اتفاق جلوگيري كرد؟
همانطور كه در جواب سؤال قبل عرض کردم اگر متبریان از بهائیت تحت آموزش و تعالیم اسلامی قرار گرفته و تحت حمايت دولت یا گروههای دینی مردمی قرار بگیرند و در عين حال تبلیغ بهائیت به عنوان جرم و رفتار تشکیلاتي براي جذب مجدد متبریان تحت پیگرد قضايی قرار بگیرد، فکر میکنم متبری برای بار دوم جذب تشکیلات نمیشود. البته به نظر من فردی که از بهائیت خارج میشود در واقع به بطلان بهائیت پی برده و دیگر هرگز گرایشی به آن نخواهد داشت و اگر هم به سوی تشکیلات برگردد بر اثر مشکلات به وجود آمده از سوی تشکیلات است یعنی فرد نبايد در مقابل فشارهای فرقهای یکه و تنها رها شود.
نام چند کتابی را که بهتر توانسته سؤالات شما را جواب دهد و مفید و جامع بوده، برای بهائیانی که میخواهند اسلام را بهتر بشناسند، بفرماييد؟
اول از همه از دید خودم کتابهای حضرت امام(ره) خیلی خوبند منتها از دیدگاه عمومیتر کتابهايی که همهپسند باشند و فلسفی نیز نباشد و در عين حال قابل فهم برای همه باشد کتابهای شهید مطهری است. من آنها را خیلی مطالعه کردهام همچنين کتابهای آقای قرائتی را توصیه میكنم.
مثلاً اگر یک بهائی بخواهد در مورد امام حسین(ع) چیزی بداند میبایست کتاب حماسه حسینی شهید مطهری را مطالعه كند. به بهائیان توصیه اکید میکنم کتابهای ايشان را با عناوین انسان کامل، وحی و نبوت، اخلاق حسنه و... حتماً بخوانند، مخصوصاً کتاب اسلام و مقتضیات زمان را چون بهائیان معتقدند اسلام به مرور زمان کهنه شده و آقای مطهری بسیار جالب به این موضوع پرداخته و به خواننده نشان ميدهد که اسلام میتواند طبق زمان پیش برود و با پیشرفت علم حرکت میكند. اگر یک بهائی همین یک کتاب را بخواند جواب خیلی از سؤالاتش را میگیرد.
سخن پاياني
از اینکه زمینهای فراهم شد تا من قدری از حرفهای دلم را بگويم تشکر میکنم و امیدوارم جوانان بهائی با خواندن کتابهاي رديه یا همین مصاحبهها به خودشان بیایند و جوانان مسلمان هم قدر مسلمانی خود را بدانند. اميدوارم دیگر متبریان نیز برای افشاي ماهيت اين تشكيلات فاسد تلاش كنند.