بحثهایی که امروزه بهائیان مدعی آن هستند و خود را در شمار اقلیت جامعه ایران میشمارند؛ ادعای نادیده گرفتن حقوق جمعی و فردی و ایجاد محدودیت های سیاسی، اداری و آموزشی برای خود هستند تا چه حد با واقعیت های خارجی مطابقت دارد؟
وقتی که در مورد یک جامعه و یک نظام اجتماعی صحبت میکنیم، اصل را بر سه چیز می گذاریم: ۱- قانون اساسی که حقوق شهروندی را مطرح می کند. ۲- جایگاه آنها در متن جامعه. ۳– رعایت مسائل امنیتی به معنای حفظ اقتدار ملی، وحدت ملی، منافع ملی، اقتصاد ملی.
فرض کنیم در جامعه اقلیت های مسیحی، یهودی و زرتشتی داریم که در قانون اساسی کشور ما به عنوان اقلیت مذهبی پذیرفته شده اند. پس به آن چیزی که تکیه میکنیم قانون اساسی است؛ چه مشروطه، چه انقلاب اسلامی.
پس افرادی که جزء اقلیت هستند، مثل سه دینی که نام بردیم باید مقید به اجرای قانون باشند و مسائل اقتدار جامعه مانند وحدت ملی، اقتدار ملی را حفظ کنند و هیچ گونه ارتباطی با دشمنان ملت نداشته باشند و تا کنون هم این گونه بوده حتی اگر اکثریت جامعه که مسلمانند، امنیت ملی، وحدت جامعه و منافع ملی را رعایت نکنند وبا دشمنان ملت مرتبط باشند، آنها هم به مجازات میرسند و در قانون مجازات و حقوق شهروندی تفاوتی نمی کنند.
ما این جا مواجهیم با جریاناتی که جزء اقلیت هم نمیشوند. مثلاً ما اهل حق و دراویش را داریم، جزء اقلیت هم نمی شوند ولی کسی به آن ها کاری ندارد. تا زمانی که اعتقادات شخصی در چهارچوب چهار دیواری خانه افراد یا در قلوب وفکرشان است، هیچ کس با آنها کاری ندارد اما اگر از آن تعدی و خلاف قانون عمل کرد، مجازات می شود.
جریاناتی داریم که در جامعه مانند کمونیستها حزب توده افرادی دارند. حزب توده به صرف اینکه کمونیست است در جمهوری اسلامی منحل نشد.در حقیقت حزب توده، امنیت ملی و اقتدار ملی ما را خدشه دار کرده بود که با آن برخورد کردند. سازمان مجاهدین خلق در قانون اساسی ما نبود ولی به عنوان یک گروه آمد. کسی هم با آن کاری نداشت و فعالیت می کردند حتی در دانشگاه ها شعبات زدند. وقتی وارد فاز نظامی شدند با آنها برخورد کردند. سازمان علاوه بر ارتباط با دشمنان مملکت با عراق که در حال جنگ بودیم و آمریکا که علیه ما توطئه می کرد، همکاری میکرد. این مثال ها را زدیم برای ورود به بحث بهائیت.
بهائیت که اولاً به عنوان یک فرقه رسمی در جامعه ما نیست و این برطبق افکار عمومی جامعه ما است. هنوز صحبت حق بودن یا ایدئولوژیک آن را نمی کنیم، صحبت واقعیت اجتماعی را میکنیم. پس هیچ وقت بهائیت به عنوان یک اقلیت در جامعه ما شناخته نشد. اقلیت باید به افکار اکثریت احترام بگذارد، وقتی که قبول نشده مورد تائید نیست. تا این وضعیت وجود دارد باید احترام بگذارد باید اطاعت کند چون از واقعیت های حقوق شهروندی است. ثانیاً پیدایی و رشد آن ها بر طبق نوشته های خود بهائی ها و اسناد خارجی ها و اسناد ساواک و شواهد و قرائن سی ساله گذشته ما وابسته به استعمار غرب و صهیونیسم بین المللی است. برای نمونه اسنادی داریم که خود بهائی ها ادعا می کنند ما اخبارمان را به غرب می فرستیم و در اختیار انگلیسی ها قرار می دهیم که این با امنیت و اقتدار ملی تعارض دارد.
ساواک گزارش می دهد که سرویس اطلاعاتی اسرائیل از بهائی ها برای جمع آوری اخبار استفاده می کند و همین طور اسنادی داریم که خود این ها وابسته به لژهای فراماسونری و هیچ گاه بهائیان نیامدند این مطالب را انکار کنند. کلی گفته اند ما یک دینی هستیم آئین صلح و وحدت جهانی هستیم ولی پاسخ به اسناد و حرف های خودشان هم ندادند که ما نمی خواهیم اشاره کنیم که افرادی از بهائیت نظیر عبدالحسین آیتی و صبحی تبری جستند چه مطالبی را عنوان کردند که این مطالب بماند برای بعد.
در دوره جمهوری اسلامی با سه جریان درگیر هستیم؛ اول با انگلستان به دلیل خیانت ها، جنایات دو قرن واپسین، شیطنت ها و سوابق استعماری و توطئه ها. دوم با آمریکا به دلیل جنایات و تعدی و تجاوز و توطئه ها. سوم با اسرائیل به دلیل اینکه یک پایگاه نظامی، سیاسی غرب در منطقه است و این درگیری بالاخص با اسرائیل می باشد. در این ۳۵ سال بهائیت به هر سه اینها متصل بود. اسرائیل هم که با بهائیت متحدند به طوری که شوقی افندی در سال ۱۳۳۰ بعد از تاسیس حکومت صهیونیستی با رئیس جمهور اسرائیل دیدار و وفاداری خود را اعلام می کند. اینها با دشمنان ملت ما متفقند. عادی است که ما نسبت به این ها حساسیت بیشتری داشته باشیم. موضوع آخر این که دراین مدت در این مملکت جنگ شده، در این مملکت مبارزه شده، درگیری شده، بهائیت چه کار می کرد؟ که این مباحث نیاز به تفضیل دارد. من مسائل را کلی می گویم و در زمان خاص با اسناد صحبت می کنیم.
آخرین موضوع هم اگر قرار باشد که به این موضوع با دید تفسیری نگاه کرد در یک مملکت که اکثریت آن مسلمانند. قانون اساسی مشروطه اصل احترام به اسلام و تشیع را قید کرده است و هر چه برخلاف اسلام و قرآن باشد باید با آن مبارزه کرد. چرا نخست وزیرش بهائی میشود؟ ما طبق اسناد، حکومت را بر آمده از سازمان سیا می دانیم که موساد هم با آنها همکاری می کرده است. ماهیت آن حکومت، حکومت خیانت و وابستگی بود..
در یک حکومت اکثریت مسلمان چگونه اکثریت وزیرانش بهائی می شوند؟ 9 وزیر در یک کابینه بهائی هستند که اینها شک و تردید ما را تشدید می کند و کارنامه اینها در دوران پهلوی، غارت اموال مسلمین، ارتباط با آمریکا، انگلیس و اسرائیل، شکنجه و زندان و درگیری می باشد به طوری که رئیس اداره ی سوم ساواک یک بهائی است. جنایاتی که ساواک دراین دوره کرده به دست بهائی ها انجام داده است. هرگونه دستگیری، شکنجه و ممنوع شدن کتب اسلامی حداقل از سال ۵۰ تا ۵۷ زیر نظر ساواک انجام شده است که مجری این کار شخص آقای پرویز ثابتی است. چرا همین الان بهائیت اعلام نمیکند که ایادی از ما نبوده، راسخ از ما نبوده، هوشنگ نهاوندی از ما نبوده است!!
مسلماً سه جریان صهیونیست، فراماسونری و بهائیت در دوران پهلوی بعنوان ابزار آمریکا، اسرائیل و انگلیس در این مملکت خیانت و جنایت کرد. اسدالله صنیعی رئیس ارتش است. قرار داد کاپیتولاسیون را سه نفر امضا کرده اند که دو نفرشان بهائی هستند، یکی اسدالله صنیعی و دیگری غلام عباس آرام. بهائیت بیاید و بگوید این ها از ما نیستند. چرا سکوت می کند. این ها که همه اسناد عصر پهلوی است!
اتفاقا در دوره پهلوی، مسلمان ستیزی توسط حکومت پهلوی به دلیل وابستگی حکومت به استعمار انگلیس و آمریکا بود و این که ایادی استعمار سه عنصر بهائیت، فراماسونری و صهیونیزیم به خصوص بعد از کودتای آمریکایی ۲۸ مرداد در رأس کار آمدند. بیایند این مسائل را رد کنند، بگویند در مورد رجال پهلوی بالاتفاق همه را محکوم می کنیم. چرا نیامندند بگویند، اگر خود را مبرا می دانند. لذا اینها شعارجدایی دین از سیاست دادند که بهائیت در سیاست دخالت نمی کند. قبل از اینکه ما به عنوان حقیقت بخواهیم بیان کنیم بهائیت فرقه ضاله، مضله منحرف و مرتد است که آن در جای خود باید بحث ایدئولوژیکی شود اما ما با بهائیت به عنوان اعتقاد دینی در متن جامعه صحبت نمی کنیم و درباره مسئله اقتدار ملی، وحدت ملی و منافع ملی که اینها خدشه دار می کنند، صحبت میکنیم.