بارا: سؤال زيبايي است. من در مورد زندگي و حركت حسين«ع» بيشتر به بعد انقلابي شخصيت ايشان شيفته شده ام. آن حضرت در مرامنامه قيام خود اعلام مي كند «اني لم اخرج اشراً ولا بطراً و لامفسداً و لا ظالماً انما خرجت لطلب الاصلاح في امه جدي» من از روي هوسراني و خوشگذراني و براي افساد و ستمگري قيام نكرده ام بلكه قيام من براي اصلاح در امت جدم و براي امر به معروف و نهي از منكر و حركت براساس سيره جد و پدرم است. اين روح انقلابي مي تواند كار معجزه آسا بكند اگر هر انساني در هر زمان و مكان از آن برخوردار باشد و ما در سالهاي پيروزي انقلاب و عزت و افتخارات اخير در ايران شاهد بوديم مردم و رهبران اين كشور براساس اين فلسفه حركت خود را آغاز و با ظلم و استكبار مخالفت كردند و با تمام قدرت در برابر آن قيام نمودند.
بعد ديگر شخصيت امام حسين«ع» كه مرا شيفته خود كرده، تواضع ايشان در كنار روح انقلابي است اين دو خصيصه نمي تواند در يك شخص جمع شود. تواضع از صفات و ويژگي هاي برگزيدگان خداست او در عين احساس عزت و آزادگي و سرافرازي در برابر دشمنان، تواضع خاص خود را دارد. اين بعد عظيمي است كه از ويژگي امام بشمار مي رود.
نظر شما در مورد شعاير حسيني و نحوه عزاداري ها و بزرگداشت ها براي امام حسين(ع) و آداب ومراسمي كه در اين رابطه صورت مي گيرد از قبيل سينه زني، زنجيرزني، تعزيه گرداني و غيره چيست؟
بارا: انجام اينگونه مراسم و كارها درست و ضروري است زيرا حادثه كربلا را يادآوري مي كند و به مسلمان اجازه مي دهد كه به درون خود مراجعه كند تا از خويشتن بپرسد آيا درس ها و آموزه هاي حسين در من تاثيرگذاشته است؟ آيا خون او و اهل بيتش ريخته شده تا فقط من يك سري اعمال ظاهري انجام دهم و يا اينكه اهداف ديگري وراي اين مساله بوده است؟
بنظر من اين عزاداري ها، سينه زني ها و حركت دستجات و يادآوري حادثه كربلا همگي كاري مناسب و صحيح براي زنده نگه داشتن و يادآوري حادثه است و اين البته مخصوص مسلمانان نيست و مسيحيان هم در عيد فصح (عيد مختص مسيحيان) برنامه عزاداري دارند اما عزاداري براي حسين در نزد شيعيان چيز ديگري است زيرا فاجعه اي كه براي رهبر آنان حسين بن علي(ع) پيش آمد فاجعه اي بود كه در تاريخ نظير نداشت. درست است كه از نظر ما مسيحيان، عيسي توسط يهود مصلوب شد و آن جنايت در حق او صورت گرفت و صرف نظر از اختلاف ميان انجيل و قرآن در اين مورد، آنچه در سرزمين كربلا براي حسين (ع) پيش آمد در حق هيچ پيامبر و شهيدي اتفاق نيافتاد و وحشي گري هايي كه عده اي وحشي منسوب به اسلام نسبت به پيكر مطهر او انجام دادند اهانت و ظلم و جنايت بود و اگر مسلمانان خود را اصلاح نكنند و به خويشتن مراجعه نكنند اين حادثه ممكن است در هر زمان و مكاني براي آنان اتفاق افتد.
شما آيا در مراسم و عزاداري هاي حسيني هم شركت كرده ايد؟
بارا: بله تاكنون در مراسم هاي مختلف كه توسط شيعيان كشورهاي عربي در محرم برپا مي شود شركت نموده و براي عزاداران سخنراني كرده ام.
شما در كتاب خود، امام حسين(ع) را تكميل كننده رسالت پيغمبران دانسته ايد و مقام او را از مقام تمام انبياء برتر و تا حد مقام نبوت حضرت محمد(ص) بالا برده ايد دليل اين نگرش چيست؟
بارا: هنگامي كه دين اسلام بر حضرت محمد مصطفي(ص) نازل شد، او در راه ترويج آن، رنجها و اذيت هاي فراواني متحمل شد و كفار و ثروتمندان قريش در برابر دعوت او مانع تراشي كردند، چنان كه حضرت فرمود هيچ پيامبري به اندازه من آزار و اذيت نشد. پس از ايشان هم جانشين او يعني امام علي(ع) نيز مسئوليت تفسير و تأويل و تداوم ابلاغ پيام قرآن را برعهده گرفت و در اين راه سختي هاي فراوان ديد و راحتي و آسايش خود را بخاطر اسلام فدا كرد و با دشمنان جنگيد. زماني كه مسئوليت تداوم رسالت پيامبر(ص) به نواده ايشان يعني حسين(ع) رسيد او به خطرات تهديدكننده دين كه موجب تحريف و مسخ آن مي شد، پي برد و دريافت كه تحريف دين تمام فداكاريها و زحمات جد و پدرش را بر باد خواهد داد و در صورت تداوم اين وضع، آئين راستين اسلام از مسير اصلي خود خارج و دچار انحراف خواهد شد. او بايد دست به حركتي مي زد تا احياگري مجدد در دين مي شد، احياگري اي كه اهميت آن نه در حد نزول قرآن بلكه در حد اقدامات پدرش پس از پيغمبر(ص) بود.
البته اهميت اين احياگري كمتر از نبوت نيست بلكه تكميل كننده آن است و او به عنوان شهيد، داراي رسالت انبياء بود و همان كاري را كرد كه انبياء انجام دادند و با اينكه به او ويژگي هاي انبياء داده نشده بود اما تمام دردها و رنجها و سختي هاي آنان به او هم واگذار شده بود و او مي بايست دست به حركت و جنبش مي زد تا دين را احيا كند و به نظر من اگر جنبش و حماسه كربلا اتفاق نمي افتاد، تداوم اسلام و ارزشهاي متعالي آن تضمين نمي شد.
شما جمله معروفي داريد با اين عنوان كه اسلام سرآغازش محمدي و استمرارش حسيني است در اين مورد بيشتر توضيح دهيد.
بارا: البته اين سخن، خود به تنهايي يك تحليل است و اين همان ادامه پاسخ سؤال پيشين است كه دين اسلام بقا و تداوم پيدا نمي كرد اگر حركت حسيني نبود و لذا تداوم رسالت محمد(ص) منوط به قيام حسين(ع) بود و او بود كه با زلزله اي روحي اركان وجودي امت را به لرزه درآورد و زمينه گمراهي آنان را از ميان برداشت و توانست ارزشهاي دين را مجددا احيا كند و در اثر اين تكان روحي، آئين اسلام توانست درخشان و فروزان به راه خود ادامه دهد. اما يك حقيقت ديگر نيز وجود دارد و آن اينكه قيام كربلا سرآغازش حسيني و تداومش زينبي بود و حضرت زينب(س) نقشي بزرگ را ايفا كرد كه مكمل نقش برادرش بود.
ارزيابي شما از نقش حضرت زينب(س) در واقعه كربلا و پس از آن چيست؟
بارا: نقش زينب(س) الهامي از جانب خدا و مطابق با خواست و اراده خدا بود و به هيچ وجه تصادفي و اتفاقي نبود. هدف حسين(ع) از همراه بردن اهل بيت و زنان بني هاشم، جنبه تاثيرگذاري و ابلاغ اهداف اين حركت به مردم بود و زينب آن زن فصيح و بليغ و آن دختر صاحب نهج البلاغه، توانست در راه اسارت، مردم شهرهاي مختلف را بيدار كند و آنان را نسبت به آنچه اتفاق افتاده آگاه سازد و تبليغات مسمومي را كه معاويه و يزيد بر ضد حسين به راه انداخته بودند، خنثي سازد. آنان چنين وانمود كرده بودند كه حسين(ع) مسلماني منحرف است كه از دين خارج شده و بر ضد ولي امر زمان شوريده و به دنبال قدرت و حكومت است.
زينب(س) حتي در مقابل يزيد -كه انساني نادان بود- خروشيد و با فصاحت و كلام شيواي روشنگرانه خود، او را شديدا خرد كرد. دراثر روشنگري هاي فراوان زينب چه در شام و چه در راه بازگشت به مدينه، مسلمانان با عمق فاجعه و عظمت فداكاري برادرش آشنا شدند از اينرو مي توان ادعا كرد كه نقش زينب، كم اهميت تر از نقش برادرش نبوده است.
صحبت هاي شما مرا به ياد يك بيت شعر از استاد شهريار انداخت كه بسيار شيرين و شيوا و پرمغز گفته است:بردن اهل حرم دستور بود و سرّ غيب ورنه اين بي حرمتيها كي روا دارد حسين
بارا: بله من هم روي همين معني تاكيد كرده ام و در كتابي با همين مضمون، اين مسائل را آورده ام.
مظلوميت را در فرهنگ و مكتب حسين(ع) چگونه تحليل و تفسير مي كنيد؟
بارا: سؤال زيبايي است. مظلوميت چهارچوبي است كه حركت حسين(ع) در آن جاي مي گيرد و لذا به او مي گويند حسين مظلوم و هيچ كس جز او مظلوم خوانده نشده است. بايد ديد چرا حسين در زبانها به حسين مظلوم ناميده شده است. دليل آن اين است كه ظلمي كه از ناحيه دوستان يادشمنانش در حق او شد ظلمي عظيم بود. چه آن زمان كه دوستانش از او خواستند به كوفه بيايد و وقتي آمد با انبوهي بي شمار از سپاهيان مسلح و شمشيرهاي آنان مواجه شد و در عمل نسبت به او بي وفائي نشان دادند و تنهايش گذاشتند و چه آن هنگام كه دشمنانش در ميدان نبرد در حق او جفاها كردند و تا مرز كشتن او پيش رفتند و اما كشتن او كشتن يك انسان معمولي نبود. كشتن مظلومانه بود. آنچه آنان در حق او مرتكب شدند و نسبت به پيكر مباركش آن جسارتها را كردند و با اسبها بر روي آن تاختند و سرش را بريدند و لباسش را تكه تكه كردند ، باعث شد كه مظلوميت حسين براثر اين جنايت فجيع شكل بگيرد.
مظلوميت او بخاطر بي حرمتي به پيكر مطهرش بيشتر از مظلوميت او در اثر بي وفائي دوستانش است. مظلوميت او در روي شنهاي دشت كربلا بزرگترين مظلوميت است. دشمنان چرا به كشتن او بسنده نكردند و جسدش را تكه تكه كردند. مگر مثله كردن جسد در تمام اديان آسماني جنايتي بدتر از كشتن نيست؟ اين مظلوميت كه در دلها و ذهنهاي مردم رسوخ كرده به آنان يادآوري مي كند كه چگونه ياران و دوستانش او را دعوت كردند و از نظر مادي و معنوي در حق او ظلم روا داشتند و چگونه دشمنان هم در ميدان كارزار آن جنايتها را در حق او روا داشتند و سر مباركش را بريدند و بدنش را به خاكها ماليدند. جنايتي كه حتي در حق بدترين جانيان صورت نمي گيرد و اين همان مظلوميتي است كه با هيچ بياني قابل توصيف نيست.
شما كه سالها عمر خود را صرف تحقيق و مطالعه و نگارش براي حسين(ع) كرده ايد آيا عنايت و بركاتي از اين ناحيه مشاهده كرده ايد؟
بارا: من در اثناي تأليف كتاب «حسين در انديشه مسيحيت»، بركات آن را حس مي كردم. اين بركات عبارت بود از احساس رضا و خشنودي و آرامش و اطمينان روحي و رواني.هر زمان احساس تنگنا و افسردگي و ناراحتي مي كنم فداكاريهاي حسين را بياد مي آورم و در آن حال احساس مي كنم سختي هاي دنيا در برابر آنچه حسين انجام داده و آنچه بر سر او آمده، چيزي نيست. هميشه اين موضوع را بياد مي آورم و شب و روز آموزه هاي كتاب (حسين در انديشه مسيحيت) در برابرم قرار دارد و مدام به آن مراجعه مي كنم و آرامش پيدا مي كنم گويا كه اصلاً من آن را ننوشته ام. هر دفعه كه آن را مي گشايم و بخشي از آن را مي خوانم احساس مي كنم سخن جديدي مي خوانم. بركت، تنها بركت مادي نيست كه در قراردادها و پول و خريد خانه و امور مادي ديگر خلاصه شود اينها همگي چيزهاي زائدي است كه نه حسين(ع) و نه پيامبر(ص) و نه عيسي(ع) به آنها اهميت نمي دادند بركت اصلي، بركت روحي و معنوي و رواني است كه مهمترين سرمايه براي انسان است و من توفيق الهي را حس مي كنم و آن را از بركت كتابي مي دانم كه براي حسين نوشته ام چرا كه مظلوميت حسين را به يادها مي آورد و اين يادآوري از مظلوميت او، ثواب عظيمي در پي دارد و اين همان بركت روحي و معنوي است كه من از آن برخوردارم.
شما به عنوان يك اديب و محقق مسيحي كه مطالعات زيادي در تاريخ اسلام به عمل آورده ايد اين واژه ها را چگونه تفسير مي كنيد: مسيحيت، اسلام، تشيع؟
بارا: مسيحيت بخشي از دين واحد كلي است كه خداوند آن را به بشريت فرستاده و آغاز آن از يهوديت بوده و به مسيحيت رسيده و آنگاه با اسلام خاتمه يافته و محمد(ص) خاتم اديان آسماني بوده است. مسيحيت ديانتي صوفيانه و روحاني است و در زماني پديد آمد كه مردم شديداً به مسائل معنوي و روحاني نياز داشتند و لذا عيسي(ع) پيامبر محبت و روحانيت بود. خداوند به او قدرت انجام كارهاي خارق العاده را داد در حالي كه پيامبران ديگر از چنين قدرتي برخوردار نبودند. وقتي آيه «اليوم اكملت لكم دينكم» نازل شد بدين معني بود كه امروز دين كلي واحد با رسالت اسلام، تكميل شد. هر كدام از اديان مسيحي و يهودي در زمان خود داراي معجزاتي بودند. در زمان موسي(ع) سحر و جادوگري رواج داشت. موسي(ع) با معجزاتي متناسب با آن زمان مبعوث شد و عصاي او تبديل به اژدها شد و از داخل سنگ چشمه ها جوشاند. در زمان عيسي(ع) طب و پزشكي رواج داشت و عيسي(ع) مرده ها را زنده و بيماران لاعلاج را شفا مي داد تا معجزه خود را ثابت كند.
در برهه اي ديگر كه زيبائيهاي زبان و فصاحت و بلاغت مقياس عقلي جامعه بود خداوند دين اسلام را فرستاد و قرآن را نازل نمود تا معجزه پيامبر را به آنان اثبات كند. ما اين اديان آسماني را همه از جانب خدا مي دانيم كه در قالب يك دين كلي جاي مي گيرند و در شكل سه رسالت آسماني تجلي يافته اند. اما آنچه اسلام را از آن دوي ديگر متمايز مي سازد اينكه از تعاليمي برخوردار است كه انسان زمان مسيحيت و يهوديت فاقد آنها بود و اسلام آن اديان را با اين تعاليم تكميل كرده است. اسلام استمرار و خاتم و مكمل تمام نواقص اديان ديگر بوده است. در هر حال ما در نهايت، همگي مسلمان هستيم زيرا تسليم يك پروردگاريم و تسليم تورات و انجيل و قرآن هستيم.
اما تشيع، بنظر من عبارت است از بالاترين درجات عشق الهي و طبيعتاً به هر كس كه محب اهل البيت از ذريه محمد و علي عليهما السلام باشد شيعه گفته مي شود و اين مايه مباهات بشريت است و هر شخصي در اين جهان در هر ديني كه باشد بخاطر عظمت پيروي از اهل بيت عليهم السلام و براي محافظت از زيبائيهاي عقيده خود مي تواند يك شيعي باشد.
و جالب است بدانيد كه بخاطر كثرت نوشته ها و مقالات من در مورد شيعه، ديگران مرا مسيحي شيعه مي نامند.
شما كه مي فرمائيد من يك مسيحي شيعه هستم آيا اين تعبير في نفسه پارادوكسيكال (تناقض آميز) نيست؟
بارا: من اين تعبير را در مورد خود نگفته ام اما افتخارم اين است كه يك مسيحي شيعه باشم. و البته افراد بسياري از اديان و مذاهب ديگر با من در اين مورد هم عقيده هستند و اين تناقض نيست. تشيع يعني محبت، پذيرفتن، عشق و شيفتگي و اقتدا و پيروي، اين ماهيت تشيع است. يك بار در دمشق در همايشي محمدالرفاعي شاعر سوري، تعبيري در مورد من بكار برد كه خيلي جالب بود. او در مورد من گفت: او دينش مسيحي، هويتش مسلمان، عشقش تشيع و زبانش عربي است. در مورد نخست خوب معلوم است كه من نسل اندرنسل دين مسيحي داشته ام، هويتم مسلمان است زيرا ما شهروند دولت اسلامي هستيم و با هويت و فرهنگ و ميراث جامعه اسلامي بزرگ شده ايم و جزئي از بافت كهن اسلامي جوامع مسلمان بشمار مي آييم. اين مسئله بطوري است كه اكنون مسيحيان و مسلمانان در كشورهاي اسلامي از همديگر شناخته نمي شوند و آداب و رسوم و راه و روش و طرز لباس و زندگي آنها يكسان و متحد است و لذا من از لحاظ هويت و شهروندي، هويت مسلماني دارم.
عشق شيعي هم بدين معني است كه من نمي خواهم به محمدبن عبدالوهاب (بنيانگذار وهابيت) گرايش پيدا كنم. من به حسين عشق مي ورزم و عشقم فقط اوست و حسين يعني تشيع. در مورد زبان هم كه معلوم است زبان مادري ما عربي است. اين اركان چهارگانه بيانگر سعه صدر و انصاف و رويكرد انفتاحي و عدم تعصب ورزي و عصبيت است اما به اين معني نيست كه عقيده خود را انكار كنيم بلكه در عين حفظ عقيده، عقائد و آيين هاي ديگر را هم تقديس و تكريم مي نمائيم.
ما در مسيحيت هر آنچه را كه زيباست بررسي كرده ايم و دريافته ايم كه همه آن زيبائي ها در شخصيت حسين(ع) و امام علي(ع) و پيامبر اكرم(ص) نهفته است اين واقعيت را هيچ كس جز منكران و معاندان نمي تواند ناديده بگيرد و بنظر من بين اين دو مقوله تضاد و تناقضي نيست و هر دو قابل جمع است.
منبع: روزنامه كيهان تاريخ چهارشنبه و پنجشنبه و شنبه (4و5و7) بهمن ماه سال 1385