پایگاه خبری تحلیلی فرقه نیوز: در روزگار پرتلاطم امروز، جامعه ایرانی با پدیدههایی روبهروست که از فرقهگرایی تا ناسیونالیسم افراطی، از مهاجرت فرهنگی تا بحران هویت را در بر میگیرد. در چنین شرایطی، واکاوی ریشههای فکری و تاریخی این مسائل، بدون نگاهی فلسفی و کلنگر ممکن نیست. دکتر بیژن عبدالکریمی، فیلسوف معاصر و دانشیار گروه فلسفه دانشگاه آزاد اسلامی تهران، در گفتوگویی صریح و بیپرده به تحلیل زمینههای این بحرانها پرداخته است؛ از انقطاع تاریخی و فقر تئوریک گرفته تا ضعف ساختارهای فرهنگی و رسانهای. آنچه میخوانید حاصل این گفتوگوست.
با توجه به خرافی بودن فرقهها، دلیل این حجم از استقبال برخی از افراد تحصیلکرده از این جریانها به نظر شما چیست؟
بنده دو دلیل اصلی برای این پدیده در نظر دارم. نخست اینکه ما در دوران گسست و انقطاع تاریخی از سنت تاریخی، فکری، و نظری خودمان قرار داریم. به یک معنا، روند انحطاط ما از قرون ۱۱ و ۱۲ هجری آغاز شده و زمانی با مدرنیته مواجه شدیم که در اوج انحطاط بودیم. در دوره مدرن با نوعی فروپاشی عقلانیت تاریخی خود مواجه شدیم و همین، بستر رشد خرافهها و گرایشهای فرقهگرایانه را فراهم کرده است.
دلیل دوم هم اقتصادی است. برخی خرافات بهویژه در حوزههایی چون انرژیدرمانی، چاکرا، یا روانشناسی زرد، منافع مالی قابل توجهی دارند. همچنین، باید توجه داشت که جامعه ایران در حال پوستاندازی است؛ آنتولوژیها و متافیزیکهای سنتی متزلزل شدهاند اما هیچ نظام فلسفی و هستیشناختی جایگزینی ارائه نشده است. این خلأ، فضا را برای رشد اندیشههای خرافی و فرقهگرایانه باز میکند.
در روزگار ما، شاهد شکلگیری جریان ناسیونالیسم افراطی عربستیزانه هستیم. بهنظر شما این رویکرد با هویت ملی ایرانی چه نسبتی دارد؟
این نوع ناسیونالیسم بیمارگونه، همچون بسیاری از پدیدههای دیگر ما، از فقر تئوریک شدید رنج میبرد. حتی گفتمان انقلاب، با همه جانفشانیها و شهدایی که تقدیم کرده، از فقدان نظریهپردازی درباره نسبت ملیت و مذهب آسیب دیده است. پس از انتشار کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران، متأسفانه کار تئوریک برجستهای در این زمینه انجام نشده است.
در چنین خلأیی، بهدلیل واکنشهای سیاسی و اجتماعی نسبت به حاکمیت، بستر برای رشد ایدههای ناسیونالیستی افراطی فراهم میشود. ضمن اینکه نباید از نقش رسانهها و اتاقهای فکر بیگانه که چنین رویکردهایی را پمپاژ میکنند غافل شد. آنها بهوسیله فضای مجازی، این ایدهها را در جامعه تزریق میکنند.
یکی از مسائل امروز، میل روزافزون نوجوانان به مهاجرت است، که تحت تأثیر موجهای فرهنگی از کشورهایی چون کره جنوبی قرار دارد. این میل از کجا ناشی میشود و راه مقابله با آن چیست؟
بهنظر من، گفتمان انقلاب و ساختار حاکمیت ما بهقدری درگیر مسائل ژئوپولیتیک و امنیتی شدهاند که مسائل فرهنگی و داخلی را از یاد بردهاند. نکته مهمتر این است که فرهنگ، زبان و قواعد خاص خود را دارد. ما از فقر چهرههای اصیل فرهنگی بهشدت رنج میبریم.
منظورم از چهره فرهنگی کسانی نیست که مدرک فرهنگی دارند یا پستهای فرهنگی را اشغال کردهاند؛ بلکه کسانی است که با اگزیستانس نسل جدید، با وجدان تاریخی و درونی آنان، مواجهه دارند. شریعتی، مطهری، اینها چهره فرهنگیاند؛ چون توانستند با جوانان ارتباط بگیرند. اما بسیاری از مدیران فرهنگی امروز، صرفاً کارمند اداراتاند.
از سوی دیگر، رسانههای ما هم میدان را باختهاند و صحنه را به رسانههای بیگانه واگذار کردهاند. خطای دیگر، تلاش برای یکدستسازی جامعه بود؛ بسیاری از نیروهای اصیل که میتوانستند با جوانان ارتباط برقرار کنند، حذف شدند. صحنه تهی شد و جوانان بهراحتی جذب رسانههایی شدند که واقعیتی غیرواقعی از دنیای دیگر برایشان ساختند.