به گزارش فرقه نیوز؛
اخلاق و معنویت از مهمترین موضوعات قابل بحث در نظام فکری بشر امروز است او همواره در تلاش بوده است یا از طریق اخلاق یا معنویت خلائ های روحی خود را تأمین نماید. اخلاق یکی از مهمترین اهداف بعث انبیا به خصوص حضرت محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله) بوده است «إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکَارِمَ الْأَخْلَاقِ»
همین امر باعث شده است تا جریانات انحرافی و عرفان های نوظهور از همین طریق وارد شده و شعار اخلاق مداری و ارائه معنویت نوین سر دهند به همین مناسبت گفتگویی کرده ایم با حجت الاسلام مهدی سالاری کارشناس فرق و ادیان و مدرس حوزه و دانشگاه
فرقه نیوز: استاد جایگاه اخلاق در اسلام و سایر ادیان چگونه است؟
سالاری: بسم الله الرحمن الرحیم یکی از نکات اساسی و تأکید شده در ادیان، بهویژه اسلام، رعایت اخلاق است. در بسیاری از آیات قرآن و احادیث اشاره شده است که واقعيّت امر اخلاقى در خوب بودن یا بد بودن فعل نهفته است و اصولاً مسئله امربهمعروف و نهىازمنکر که وظیفهای اسلامى است، دعوت به زنجیرهای از امور اخلاقى است که واقعيّت آنها را «معروف» یا «منکر» بودنشان تشکیل مىدهد. اخلاقِ متّکى به مذهب، به گونهای که عقاید مذهبى و اعتقاد به پاداش و کیفرهاى روز بازپسین، مَجرا و پشتوانه اصول اخلاقى باشند، راهى است که آیینهاى آسمانى و بالاخص آیین مقدّس اسلام آن را انتخاب کردهاند و در طیّ چهارده قرن، نتایجی درخشان داشته است.
در نظام اخلاقى و اعتقادی اسلام به گرایشهای فطری و غریزی توجّه شده و در سایه تعدیل، از همه آنها بهره گرفته شده است و آنان که محور ارزش را لذایذ نفسانى مىدانند، به گونهاى در این تعدیل تحقّق مىپذیرند.
نظام اخلاقیاعتقادی اسلام، مطلق و پایدار، جهانشمول و فراگیر است، زیرا محور آن، کششهاى درونى انسان و وحى است که هر دو فراگیرند. این نظام، با ضمانت اجرایی همراه بوده و از مقوله توصیه خالى و از هر نوع تحریک پیراسته است.
فرقه نیوز: اخلاق و معنویت در نگاه غرب چگونه است؟
سالاری: اخلاق و معنویت در نگاه غربی و غیردینی، صورتی دیگر پیدا میکند. در غرب امروز، نظامهاى اخلاقى متعدّدى پىریزى شده که بهوسیله پایهگذاران آنها معرّفى شده است.
بیشتر این نظامها مربوط به دوران پس از رنسانس است. در این دوره، شیوه بحث و بررسى در علوم دگرگون شد و سرانجام، پدیدهاى به نام «سکولاریزم» و تفکیک دین از حکومت یا به تعبیر صحیحتر «دینزدایى» مطرح شد.
از سال 1970م در آمریکا و اروپا، زمزمههای بازگشت به معنویّت و اخلاق، آرامآرام شروع شد و همين امر، متفکّرین غرب را بر آن داشت تا براساس نظرِ «کشور برای قیصر، کلیسا برای پاپ»، معنویّاتی تازه به جامعه تزریق کنند تا با اين كار تشنگان حقیقت را بهنحوی سیراب کنند. بر همین مبنا، به دنبال معنویتی جایگزین گشتند تا در راستای هدفشان باشد و چه معنویتی بهتر از معنویت سکولار که اساس و بنیان آن، جدایی دین از سیاست است.
ازهمینرو، کشورهای غربی، بهویژه انگلیس که سابقه چهارصدساله در فرقهسازی دارند، شروع به وامگیری از معنویّات شرق کردند تا پس از بازسازی، دوباره آن را به شرق صادر کنند. این مکاتب شرقی با لعاب غربی، دو ویژگی دارند: نخست اینکه خاستگاه آنها نظامی سکولار است. دوم آنکه اخلاق در آن، اخلاقی زمینی و گسسته از عالم بالا است؛ اخلاقی که در آن لذّت، شهوت و خشنودی فرد بر همهچیز، حتّی خداوند مقدّم میشود.
فرقه نیوز: با این وجود جایگاه خدا در چنین معنویت هایی کجاست؟
سالاری: مسئله «خدامحوری» از مهمترین مسائلی است که قرآن کریم بر آن بسیار تأکید ورزیده است (وَ إِذْ أَخَذْنا ميثاقَ بَني إِسْرائيلَ لا تَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ) (بقره/83)؛ (إِنَّ الَّذينَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لا يَمْلِكُونَ لَكُمْ رِزْقاً فَابْتَغُوا عِنْدَ اللَّهِ الرِّزْقَ وَ اعْبُدُوهُ وَ اشْكُرُوا لَهُ إِلَيْهِ تُرْجَعُون) (عنکبوت/17) و در فرمودههای پیشوایان دین نیز، شواهدی فراوان دارد.
خدامحوری یعنی خداوند و رضای او در طیّ عمر و در تمام مراحل زندگی انسان، اولویت اوّل باشد.
یکی از اندیشههای اساسی و توحیدی اسلام، توحید افعالی است، یعنی تمام افعال و رفتار انسان بر اساس و معیار خداوند است. در تفکر اسلامی، مبدأ این نظریه ظواهر قرآن و روایات است. نخستین بار معصومین: آن را دقیق تبیین کردهاند و عترت پیامبر اکرم: عمیقترین بینشها را ارائه دادهاند. نهج البلاغه امام علی علیه السلام، صحیفه سجادیه امام سجاد علیه السلام و ادعیه مبارکه ائمه:، گوياي این معناست. حضرات ائمه:، در طول زندگی با برکت خود، چه با گفتار و چه با رفتار تلاش کرده اند این اصل اساسی را در زندگی انسان ها نهادینه کنند که انسان فقط برای عبادت آفریده شده است. و تنها چیزی که باید به آن بیندیشد خداوند و رضای اوست.
درحقیقت انسان، خود را با عالمی مواجه میبیند که دارای نظم و قانونمندی است. هر معلولی علّتی خاص و معیّن دارد که تا آن نباشد معلول وجود نخواهد داشت و نیز هر موجودی اثر و فایدهای خاص دارد که در موجودی دیگر یافت نمیشود. پرواضح است كه اين امر نميتواند اتفاقي باشد و آفرينندهاي یگانه نداشته باشد. این یگانگی حکم می کند که همه امور باید بر محور واحد و بر اساس مدیریت واحد اداره شود. این همان خدامحوری است که می توان در آن نظم را به خوبی مشاهده کرد.
در نظام احسن الهی همه چیز دارای هدف و مقصد واحدی است و آن قرب الهی است. ما از خداییم و به سوی او باز می گردیم. خدامحوری از اهداف خلقت است و همه چیز مادامی که بر این محور بچرخند در راستای هدف خود حرکت خواهند کرد و اگر از این چرخه خارج شوند، از هدف خود دور شده گرفتار ظلالت و گمراهی خواهند شد.
تمام جریانات انحرافی تلاش می کنند انسان را از محور خداوند دور کرده و انسان را جایگزین خداوند کنند و انسان محوری را ترویج دهند چرا که وقتی انسان محور شود، نیازهای او مورد توجه قرار خواهد گرفت و نیاز، بزرگترین و محکمترین زنجیری است که انسان را به دنیا گره می زند.
اما این خدا باوری و خدا محوری در غرب به گونه دیگری پیش رفت با گسترش مسیحیت در روم و دیگر نقاط اروپا و رونقیافتن کلیسا، بعد از قرون وسطی اوضاع دگرگون شد. کلیسا مدعی شد که یگانه حافظِ حقیقتِ الهی بر روی زمین است و علم و فلسفه خادم الهیات مسیحی است. بنابراین، آموزش در انحصار صومعه درآمد و استقلال فردی در زندگی معنوی (آموزش، تفکر و پژوهش و زندگی مادی و ظاهری) بهکلّی منتفی گردید. بهطوریکه انسانْ ناقص، ضعیف و گناهکار قلمداد میشد. در همین زمینه آگوستین مینویسد:
انسان، بهخودیخود فاسد و شریر است. او محکوم به ذلّت ازلی است که از پدرش، آدم، به ارث برده است. آدم ابوالبشر بالذات خوب و با عقل کامل خلق شده بود، ولی چون قوۀ اختیار و ارادۀ آزادی به او عطا کرده بودند، به همراه حَوّا، براثر آزادی عمل و غرور نفسانی از شجرۀ ممنوعه تناول کرد. بنابراین، آدم، اولاد و اَعقابش مبتلا به معصیت ابدي شدهاند که هیچکس را از معصیت رهایی نیست. تمام بشر، ذاتاً مفتون و مبتلا هستند.
در عصر رنسانس از بسیاری از آموزههای کلیسای کاتولیک قرون وسطایی، شدیداً انتقاد شد. بسیاری از اندیشمندان، مردمان عامی، نویسندگان، ادیبان، شعرا و هنرمندان، همانند فرانچسکو پترارک(شاعر و محقق قرن 14) و آراسموس(شاعر و محقق قرن 16) با علاقهمندی و اهتمام به تحقیقات کلاسیک و فرهنگ یونان باستان، در تلاش بودند، به پندار خویش، عظمت و بلندپروازیهای آن عصر را بازیابند.
دكارت با پايه قرار دادن وجود انسان بهعنوان محور «معرفتهاي يقيني»، سعي نمود از انسان تبيين جديدي ارائه نمايد. اين تبيين، سبب پديدآمدن اندیشهای جديد و مدرن شد كه در آن، انسان مدرن با محور قرار دادن خويش، هر اصلي بهجز «خودش» را انکار نمود. در اين تفكر، محوريت هر امری ديگر بيرون از انسان، مانند دين و سنتهاي ديگر و نيز قدرتهاي سياسي در زمينههاي معرفتي و ارزشي طرد شدند و تجربههای اينجهاني انسان و عقلورزي محور همة حوزههاي معرفتي و ارزشي بشر گرديد.
همین امر باعث گردید خداوند به پستو رانده شود و انسان به عنوان هدف همه چیز محور قرار گیرد و تفکر خدامحوری به خداباوری تبدیل شود بنابراین تمام جریانات انحرافی و عرفان های نوظهور نیز بر محور چنین تفکری شکل گرفتند و امروزه نیز همین اندیشه را ترویج می دهند.