فرقه نیوز-بخش تصوف_سجاد تنها: یکی از شعارهای اصلی صوفیه سازش با تمام ادیان، مذاهب و فرق است و به اعتراف بزرگان صوفیه و مخالفین این امر باعث التقاطی شدن این سلوک پوشالی شده است و از این موضوع به عنوان صلح کل یا نشانه دوستی و سازش یاد میکنند تا در خرقه هزار رنگ خود به نام عرفان و اهلبیت اعتقادات شخصی خود را به نمایش بگذارند. نکته جالب این موضوع آن است که به خاطر این امر اختلاف شدیدی بین خود صوفیه وجود دارد تا از لفظ «فرقه» یا «سلسله» استفاده شود.
عبدالحسین زرین کوب با اعتقاد به این موضوع در کتاب جستجو در تصوف ایران بیان میکند: در خصوص اینکه طرق تصوف را سلسله بنامیم و یا فرقه، اختلاف نظر عمیق و مسکوتی وجود دارد (۱) استاد شهید مرتضی مطهری هم در کتاب آشنایی با علوم اسلامی معتقد است که باید این طرق مختلف را فرقه خواند (۲)
در ابتدا به معنای فرقه میپردازیم تا ماهیت جدیدی از صوفیه به نمایش گذاشته شود و در ادامه به صورت مختصر به معرفی فرقههای صوفیه خواهیم پرداخت و در پایان علت این گستردگی را بیان خواهیم کرد.
مایکل لانگون روانشناس و مدیر اجرایی انجمن بین المللی مطالعات فرقهای نکته قابل تاملی در تعریف فرقه اظهار میکند که امروزه به وضوح در بعضی از فرقههای سیاسی صوفیه مشاهده میشود: گروهی که به میزان زیادی اقدام به دستکاری ذهن میکنند تا منجر به سوء استفاده از اعضا شود و این امر گاهی باعث ایجاد صدمات روانی به اعضای فرقه میشود. (۳)
بنجامین زابلوکی استاد دانشگاه روتگرز هم در تعریف فرقه به سوء استفاده از اعضا اشاره و بیان میکند: در فرقهها پتانسیل بالایی وجود دارد تا از اعضای خود سوء استفاده کنند و بخشی از این اتفاق به دلیل چاپلوسی اعضا نسبت به رهبران است، در واقع فرقه سازمانی ایدئولوژیک است که اعضا ازطریق روابط کاریزماتیک و انتظار وفاداری مطلق در کنار هم باقی میمانند. (۴)
در ادامه به صورت مختصر تعدادی از فرقههای صوفیه را از کتاب میراث صوفیه و طرائق الحقایق به شما مخاطبین فرهیخته معرفی میکنیم:
فرقه قادریه
منسوب به عبد القادر گیلانی (متوفی ۵۶۲ ه.) ملقب به قطب الاعظم. پیروان این مکتب وحدت وجودی هستند. و به محبت و خدمت شهرت دارند. اگرچه در اصل از بین حنابله برخاستهاند، اما تا حدود زیادی اهل تسامح و مسامحه بودند. در این طریقت به حفظ سنت و شعائر تاکید میشود و این طریقت در سراسر بلاد اسلامی منتشر شده است.
فرقه رفاعیه
منسوب به ابو العباس سیدی احمد رفاعی بصری (متوفی ۵۷۸) است که سلسله شیوخ آن به معروف کرخی میرسد. پیروان این طریقت جهانگرد و خانه به دوش و در کار ریاضت و تربیت و ترتیب ذکر، تندروتر از قادریهاند.
فرقه بدویه
منسوب است به سیدی احمد البدوی (متوفی ۶۷۵) که آنان را احمدیه نیز مینامند. سلسله بدوی در مصر انتشار زیادی پیدا کرد. در یکی از جنگهای صلیبی که سن لوئی به مصر حمله کرد پیروان این سلسله مسلمین را به جنگ با مسیحیان تشویق میکردند. اما بیبند و باری و میگساری آنها بعدها از اسباب عدم توجه عامه مسلمین به آنها شد.
فرقه سهروردیه
منسوب به شهاب الدین عمر بن عبد الله سهروردی (متوفی ۶۳۲ ه.) است که در تصوف طریقهای معتدل داشت. وی عمل به فرایض دین را مقدمه وصول به حقیقت میشمرد. سلسلههای جلالیه، جمالیه، زینبیه، خلوتیه و شعبههای متعدد و مختلف آن در آسیای صغیر، روشنیه در افغانستان از طریق سهروردیه نشات یافتهاند. زکریای مولتانی، این طریقت را در هند رواج داد و پیروانی یافت.
سلسله شاذلیه
منسوب به ابو الحسن شاذلی (متوفی ۶۵۶ ه.) است. رعایت پنج اصل خوف ظاهری و باطنی، پیروی از سنت، عدم اعتنا به خلق، تسلیم و رضا، توکل در شادی و محنت، پایه اعتقادی این طریقت است. این سلسله در مصر و مغرب و بلاد عثمانی قدیم اعتبار تمام را کسب کرده است. سلسلههای: جوهریه، وفائیه، مکیه، هاشمیه، عفیفیه، و قاسمیه، خواتریه در مصر و سلسلههایی مثل شیخیه، ناصریه، حبیبیه، و یوسفیه در مغرب، از آن منشعب شدهاند.
فرقه نقشبندیه
منسوب به خواجه بهاء الدین محمد نقشبند (متوفی ۷۹۲ ه.). نقش بندیه خود شاخه یی بودهاند منشعب از سلسله خواجگان که منسوب بوده است به خواجه احمد عطاسیوی معروف به حضرت ترکستان. بعدها این سلسله در هند، مخصوصا در دوره اقتدار مغول هند، نفوذ داشت. پیروان این طریقت در آغاز، طرفدار زهد و فقر و سادگی بودند و اندیشه وحدت وجودی داشتند، اما بعدها برخی از آنان به مدح گویی و مال اندوزی روی آوردند.
فرقه چشتیه
این سلسله را معین الدین چشتی (۶۳۳) به وجود آورد. که شیخ فرید الدین شکر گنج (متوفی ۶۷۰ ه.) و شیخ نظام الدین اولیاء (متوفی ۷۲۵ ه.) از اخلاف وی هستند.
فرقه شطاریه
منسوب به عبد الله شطار (متوفی بین ۸۱۸ و ۸۳۲ ه.) است سخنان او یادآور سخنان بایزید و حلاج است. این طریقه در سوماترا و جاوه نیز پیروانی دارد.
فرقه مولویه
منسوب به جلال الدین محمد بلخی رومی معروف به مولوی (متوفی ۶۷۲) که دو فرقه پوست نشینان و ارشادیه از آن برخاستهاند. پیروان این طریقت، معتقد به وحدت وجود هستند و توجه به وجد و سماع، قول و ترانه از مختصات این طریقت است. مولویه در عهد دولت عثمانیها کسب نفوذ کردند و بعد از روی کار آمدن جمهوری ترکیه نفوذ خود را از دست دادند و اکنون فقط در حلب و بعضی بلاد کوچک باقی ماندند.
فرقه بکتاشیه
منسوب به حاجی بکتاش ولی (متوفی ۷۳۸ ه.) این طریقت در حدود قرن هشتم هجری پیدا شد و در ترکیه در روزگار سلاطین عثمانی رواج یافت. در آداب و عقاید این فرقه، هم صبغه تشیع است و هم نوعی گرایش به تاویل و مسامحه. بعضی آداب و رسوم هم از تاثیر و تقلید نصارا در بین آنها رواج یافته است. کلاه سفید، احترام به ادیان، مبارزه با ظلم، از خصوصیات آنان است.
فرقه نعمت اللهیه(صوفیه گنابادی)
منسوب به شاه نعمت الله ولی (متوفی ۸۳۵ ه.) عقیده به وحدت وجود افراطی از مختصات این طریقت است. چند طریقه از این سلسله منشعب شده است که در ایران پیروانی دارد.
فرقه ذهبیه
منسوب به میر عبد الله برزش آبادی که طریقه او از طریقت کبرویه جدا شده است و تا حدی رنگ غلو دارد و مانند سلسله نعمت اللهیه به تشیع منسوب است.
بدون شک مهمترین عامل به وجود آمدن فرقههای صوفیه در ایران تحرکات استکبار جهانی در فضای داخلی برای ایجاد تفرقه و تضعیف اسلام ناب محمدی است.
اقطاب و شیوخی که برای بدست آوردن شهرت و مقام بازیچه دشمن شدند و از نام عرفان و اهلبیت برای جذب مریدان استفاده کردند و دائما شعار «جدایی دین از سیاست» سر دادند ولی این شعار را در زمانهایی به کار میبردند که برای شاه ملعون پهلوی و طاغوتهای زمان فایده داشته باشد و در زمان برپایی حکومت اسلامی در مقابل انقلاب مردمی ایستادند و از طریق سایتها و رسانههای معاند خود همسو با جریان استکبار مواضعی سیاسی اتخاذ کرده و با ایجاد تشنج و برجسته کردن بعضی از مشکلات اقتصادی و فرهنگی به مبارزه عملی پرداخته تا خوراک رسانههای غربی را تامین کنند و چند صباحی به حیات خود ادامه دهند.
باتوجه به شخصیت عرفانی امام خمینی (ره) تمام فرقههای صوفیه فعال داخلی سعی در تایید سلوک پوشالی خود توسط امام خمینی (ره) دارند ولی فراموش کردند که اقطاب به ظاهر روحانی صوفیه در زمان پهلوی همراه با فقرای این فرقه شعار جاوید شاه سر دادند و مقابل انقلاب مردمی با محوریت امام خمینی ایستادند تا جای که امام فرمود: «در شروع مبارزات اسلامی اگر میخواستی بگویی شاه خائن است، بلافاصله جواب میشنیدی که شاه شیعه است! … خون دلی که پدر پیرتان از این دسته متحجر خورده است هرگز از فشارها و سختیهای دیگران نخورده است. وقتی شعار جدایی دین از سیاست جا افتاد و فقاهت در منطق ناآگاهان غرق شدن در احکام فردی و عبادی شد و قهراً فقیه هم مجاز نبود که از این دایره و حصار بیرون رود و در سیاست [و] حکومت دخالت نماید، حماقت روحانی در معاشرت با مردم فضیلت شد. به زعم بعض افراد، روحانیت زمانی قابل احترام و تکریم بود که حماقت از سراپای وجودش ببارد و الّا عالم سیّاس و روحانی کاردان و زیرک، کاسهای زیر نیمکاسه داشت و این از مسائل رایج حوزهها بود که هر کس کج راه میرفت متدینتر بود … ترویج تفکر «شاه سایه خداست» و یا با گوشت و پوست نمیتوان در مقابل توپ و تانک ایستاد و اینکه ما مکلف به جهاد و مبارزه نیستیم و یا جواب خون مقتولین را چه کسی میدهد و از همه شکنندهتر، شعار گمراهکننده حکومت قبل از ظهور امام زمان (علیه السلام) باطل است و هزاران «إن قُلت» دیگر، مشکلات بزرگ و جانفرسایی بودند که نمیشد با نصیحت و مبارزه منفی و تبلیغات جلوی آنها را گرفت.» (۵)
پی نوشت:
۱- جستجو در تصوف ایران، عبدالحسین زرینکوب، نشر امیرکبیر، ۱۳۸۵، صفحهٔ ۱۱۰
۲- آشنایی با علوم اسلامی، ج ۲، استاد شهید مرتضی مطهری، مشاهیر صوفیه، ناشر حوزه، صفحه۳
۳- برگرفته از مقاله دکتر سید رضا موسوی، نگاهی نو به عرفان و تصوف
۴- همان
۵- صحیفه امام خمینی، جلد۲۱، صفحه ۲۸۲