فرقه نیوز-بخش عرفان های کاذب، طاهری رهبر جریان کیهانی معتقد است که شیطان نافرمانی نکرد بلکه کار او عین فرمانبرداری بود. او در کتاب موجودات غیر ارگانیک چنین می نویسد:
برای به وجود آمدن چرخه جهان دو قطبی، وجود یک عامل تضاد ضرورت داشت و برای این منظور ابلیس به فرمان سجده بر آدم اعتنا نکرد و این وظیفه را انجام داد. پس تبعیت نکردن از فرمان سجده در ظاهر نافرمانی است و اگر نافرمانی نبود تضادی هم نبود، اما در عین حال، فرمان برداری است. چون خداوند آن را از پیش تعیین کرده بود.(موجودات غیر ارگانیک، محمد علی طاهری، شرکت انتشاراتی گریگور تاتواتسی ارمنستان، 2011، ص15)
نکته اول
وجود نواقص و شرور و نيستىها و خلأها، حاصل از نظام و قوانين حاكم بر عالم مادى و جبرى است و اين به دليل قرار گرفتن عالم مادى، در پايينترين مراتب هستى است. اگر عالم طبيعى مىخواهد طبيعت را داشته باشد كه هست و مىخواهد همين عالمى باشد كه هست؛ اينها نيز در آن وجود دارد. امّا اگر بخواهيم بگوييم كه خوبىهاى اين عالم باشد؛ ولى بدىها و نواقص آن نباشد. در اين صورت اصلاً اين عالم، اين عالم نخواهد بود؛ بلكه جهانى همانند عالم فرشتگان بوده و از نظام جامعه انسانى به دور خواهد بود.
بايد توجّه داشت موجودات در مراتب خودشان هستند. مانند مراتب اعداد. مثلاً عدد پنج يك مرتبهاى دارد، بعد از چهار و قبل از شش است. آيا معقول است كه جاى عدد پنج عوض بشود، ولى پنج پنج باشد؟ مثلاً فرض كنيم جاى اين عدد پنج، ميان چهار و شش نباشد، ميان پانزده و هفده باشد و پنج باشد؟ اگر ميان هفده و پانزده قرار گرفت، نه فقط جايش عوض شده؛ بلكه اصلاً ديگر خودش، خودش نيست. آن ديگر پنج نيست، آن همان شانزده است. شانزده بودن شانزده، فقط به اين است كه ميان پانزده و هفده باشد. پنج بودن پنج هم به اين است كه ميان چهار و شش باشد.
اگر تمام خصوصيات عالم مثال را بگوييم و توقّع داشته باشيم در مرتبه عالم مادى باشد و در مرتبه خودش نباشد؛ آن وقت اصلاً عالم مثال نيست و چيز ديگرى است. اين هستى كه در عوالم ما قبل طبيعت و عالم طبيعت، وجود دارد، هر كدام و در هر جا كه هستند، آن جايش با هستىاش يكى است. اگر از جايش بخواهد جدا شود، اصلاً خود آن، خودش نيست.
اين نحوه از هستى، آميخته به نيستى و نواقص و شرور براى موجودات عالم مادى، مقوّم ذاتشان است. تدريج، حركت، تغيير و ... همه از لوازم مرتبه وجودى عالم مادى است.
بنابراين، نواقص موجود، حاصل از نظام و سنن حاكم بر عالم مادى است و منشأ آن نيز مرتبه وجودى عالم مادى در جهان هستى است كه نازلترين و پايينترين آن به شمار مىرود و اين لازمه قانون علت و معلول در سلسله مراتب هستى است.
يكى از نكات بديع خلقت، آفرينش انسان در اين عالم مادى است درست است كه عالم مادى قابليت تبرى جستن از نواقص را ندارد؛ ولى در آفرينش انسان، با توجه به روح او - كه خصيصهاى فرا مادى است - مكانيزمى قرار دارد كه قابليّت تكامل و عوض شدن را دارا بوده و اگر اين قابليت در او وجود نداشت، مؤاخذه او در جهان ديگر بى معنا بود.
و اين از عدالت خداوند است كه آدمى را به صورتى بيافريند كه بتواند در همين عالم مادى، جايگاه خود را در عوالم برتر گزينش كرده و به سوى آن حركت كند.
نکته دوم
خداوند در آفرينش انسان، برنامهاى كامل و جامع طراحى كرده است. اين طراحى، لوازمى را در پى دارد كه از جمله آنها، پديده شيطان و همچنين نفس اماره در آدمى است.
اين لوازم، از توابع قهرى يك نظام و برنامه است. وقتى كه در طرح نظام انسانى، موضوع اختيار و قدرت انتخاب مطرح است، در كنار آن بايستى انگيزههاى مختلفى نيز مطرح باشد وگرنه اختيار معنا ندارد.
خداوند متعال نظام انسانى را، نظامى آميخته با اختيار طراحى كرده و به همين جهت عوامل هدايت و گمراهى را نيز مشخص نموده است؛ چنان كه خود مىفرمايد: إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَ إِمَّا كَفُورًا (سوره انسان، آيه 3).
در اين مجموعه، از يك سو شياطين و نفس اماره آدمى قرار دارند و از سوى ديگر تمامى پيامبران، كتابهاى آسمانى و عقل آدمى به صف ايستادهاند و هر دو جبهه، انسان را به سوى خود فرا مىخوانند و آدمى نيز اين توان را دارد كه هر يك از دو دعوت را بپذيرد و ديگرى را طرد كند. حال چنانچه هر كدام از اين دو جبهه وجود نداشت، طراحى خلقت ناقص بود و آنچه كه مىبايست براى تكامل اختيارى بشر فراهم گردد، وجود نداشت.
اساسا خداوند شيطان را براى وسوسه انسان نيافريد، بلكه شيطان از جنس جن مىباشد و مانند انسان موجودى مختار است و هر موجود مختارى مىتواند راههاى خوب و بدى برگزيند و نتيجه آن را نيز دريافت كند. خداوند جن و انس را اساساً براى سعادت و رسيدن به كمال آفريده و آن دو را به راه سعادت هدايت فرموده است. وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ (ذاریات/56) ليكن برخى از انسانها و جنها راه هدايت را پذيرفته و برخى آن را رها ساخته و خود وديگران را به بدىها دعوت مىكنند. شيطان نيز يكى از همينها است و در قرآن مجيد هر انسان يا جن بدكار و دعوت كننده به بدىها را شيطان ناميده است و يكى از اين شياطين همان «ابليس» است كه از سجده بر آدم سر برتافت و راه انحراف و دعوت به انحراف را پيش گرفت. ليكن او بر هيچ كس سلطه ندارد و فقط وسوسهگر مىباشد و خداوند خطر وسوسهگرىهاى او را گوشزد كرده و به مقاومت در برابر آن پاداش بسيارى مىدهد. بنابراين شيطان براى انسانهاى پاك و با ايمان وسيلهاى براى تقرب و پاداش هرچه بيشتر میشود.
هوا وهوس به خودي خود بد نيستند بايد ديد چه چيزي را هوس مي کنيم ضمن اينکه نمي شود انسان مادي وجود داشته باشد و هوا و هوس نباشد اينها لازمه آفرينش انسان با خصوصيت مادي است. جن هم که نوعي از مخلوقات الهي است شر نيست و مزاحمتي براي انسان ايجاد نمي کند.
بدون وجود شيطان نيز امكان گناه وجود دارد؛ زيرا امكان گناه تابع وجود اختيار است. مگر آن كه لفظ شيطان در معناى عامترى به كار رود به طورى كه غريزهها و گرايشهاى مادى انسان نيز شيطان خوانده شود. به اين معنا بدون وجود شيطان (گرايشهاى شهوانى) امكان گناه معنى ندارد.
حجت الاسلام سالاری