به گزارش فرقه نیوز، برای بیگاری بیشتر از زنان فرقه، چند محل با نام کودکستان، پانسیون و مدرسه برای کودکان در شهر کرکوک تهیه دیده بودند. کودکان بیچاره را از نوزاد تا آنهایی که در سن ۱۴ سالگی بودند از خانواده جدا می کردند و به این مراکز می سپردند.
از زنان و مردان کمپ هم تعدادی در این مراکز به عنوان معلم و مربی، سرپرستی و نگهداری بچه ها را بعهده داشتند تا پدران و مادران در طول هفته از بچه های خود دور و در قرارگاه های نظامی باشند.
کودکان معصوم از شنبه تا پنجشنبه ظهر به دور از پدر و مادر بودند و از ظهر پنجشنبه تا صبح شنبه اجازه داشتند نزد خانواده بروند.
این وضعیت حدود چهار سال بیشتر دوام نداشت. رجوی مجبور بود به هر خانواده اتاقی اختصاص دهد که آخر هفته ها بتوانند برای ملاقات و بردن بچه هایشان سرپناهی داشته باشند. علاوه بر هزینه اجاره ساختمان، هزینه لباس، غذا و نگهداری، تردد از کرکوک تا بغداد و سایر قرارگاه ها به صرفه اش نبود و با هر کلکی شده می خواستند برنامه ریزی کنند از خانواده ها و خصوصا بچه ها درعراق خلاص شوند تا بیگاری بیشتری از افراد بکشند.
همزمان با شروع جنگ خلیج فارس در سال ۱۳۷۰ فرصت خوبی به دست آمد و با این بهانه تمام کودکان و نوجوانان زیر ۱۴ سال را از خانواده هایشان جدا کردند. با این ترفند که وضعیت عراق خطرناک و دیگر جای زندگی نیست آنها را به اردن و سپس به اروپا فرستادند. بسیاری از این کودکان در بین خانواده های اروپایی هوادار تقسیم شدند و بعضا سرنوشت های دردناک و غم انگیزی پیدا کردند که در حوصله این گزارش مختصر نیست.
در بین آنها حدود ۳۰ کودک ۱۴ سال به بالا را هم لباس فرم رزمی پوشاندند و به مقرهای نظامی بردند که تعدادی از آنها را هم در عملیات به اصطلاح فروغ قربانی کردند؛ از جمله ندا زنجانی و فریده قیطانی ۱۴ ساله.
پس از چند سال رجوی خیانتکار به فکر برگرداندن و اسارت بقیه آنان افتاد. لذا زمانی که مریم قجر پتیاره در اروپا بود برنامه ها و ضیافت های مختلفی برای جذب و اغفال این نوجوانان نگون بخت ترتیب داد.
شنیده ها حاکی از آن بود که چند ماه برای این کار نقشه کشیدند و مهمانی های مفصلی برگزار می کرد. آنها را به بهانه های مختلف برای ناهار و شام دعوت می کرد و به ایراد سخنرانی های مغزشویی می پرداخت. در این مهمانی ها به دختران گردنبند های طلا و انواع هدیه های خاص به پسران می دادند. مریم قجر با تحریف واقعیات موجود در عراق از آن ها دعوت کرد برای دیدارهای موقت با خانواده و دوره های کوتاه نظامی به کمپ اشرف سفر کنند و اگر تمایلی به ماندن نداشتند دوباره برگردند و با فریب و حقه آنان را فرزندان مجاهدین و میلیشیا نامید.
خوشبختانه اکثریت، فریب حرف های این زنک شیاد را نخوردند و در اروپا ماندند. با این حال سرکردگان و مریم رجوی شیاد توانستد حدود ۲۵۰ تن را به عراق منتقل کنند.
مسعود رجوی خائن که به ندرت از غلط های کرده اش اظهار پشیمانی می کند درباره این تصمیم فرقه تلویحا اظهار پشیمانی نموده و تقصیرها را به گردن مریم پتیاره انداخت که برگرداندن کودکان سرکش تصمیم او بوده است و می گفت اگر به عقب برگردیم هیچگاه اجازه نمیدادم چنین کاری کنند.
البته این چرندیات هم بلوف و یاوه های بی ارزشی بود که فیلم بازی می کرد که بگوید نیازی به آنها نداشتیم در حالی که واقعیات طور دیگری رقم می خورد. بسیاری از نمایشات جوانگرایی را با سو استفاده از این طیف اجرا می کردند.
لذا بسیاری از قدیمی ترین و مطمئن ترین سران تشکیلات را برای اقناع و نگهداشتن همین ۲۵۰ تن گماردند.
مرکزی اختصاصی با نام هنگ حنیف برای پسران و مرکزی ویژه برای دختران با امکاناتی خاص تر تشکیل دادند. بسیاری از امکانات و مواهبی که تا آن روز سایر زنان و مردان بیچاره کمپ اشرف به چشم ندیده بودند برای آنها تهیه می کردند.
به خاطر آنها مهمانی ترتیب می دادند و بازار به راه انداختند. ماهانه هدایایی از انواع عطر و ادکلن های گران قیمت و تی شرت و شکلات خارجی می خریدند و به آنها می دادند تا به اصطلاح روحیه سازی کنند و نمایش جوان گرایی برپا دارند.
بهانه خوبی دست داشتند که در هر فرصتی آنها را به سر بقیه اعضا بکوبند و بگویند اینها را ببینید جوانی و اروپا را رها کرده و به صفوف مقدم جبهه آمده اند شما دیگر چه می گویید و صدای اعتراضات را خفه می کردند.
این وضعیت هم زیاد طول نکشید. بسیاری از آنان ناراضی و بلای جان تشکیلات و مریم قجر پتیاره و مسعود رجوی شدند. حتی محمد رجوی پسر مسعود رجوی به تف سربالای او تبدیل شد. اگر چه اقدام به فرارش در دو مورد به شکست انجامید ولی سردمدار پسران ناراضی بود و دیگران را تهییج به فرار و فعالیت علیه فرقه فرا وا می داشت. دومین ناراضی مهم نوید لدنی، خواهرزاده مریم قجر بود که او هم به خوبی این زن و شوهر شیاد را رسوا کرد.
در همان سالها که همه خروج ممنوع بودند و هر کس هم می خواست برود یا جسد او از قرارگاه اشرف خارج می شد یا به زندان ابوغریب منتقل می شد.
با این حال افرادی کمی از همین طیف با اصرار و مقاومت زیادی حتی به جان خریدن مارک دیوانه و روانی توانستند خارج شوند از جمله امیر یغمایی، حنیف پسر زهره صمدی، احمدرضا فیروزیان پسر صدیقه شاهرخی، مهدی فیروزیان، یاسر عزتی و …
اوضاع کم کم رو به سختی می رفت و پس از آن که سازمان سوءاستفاده های کافی از این طیف کرد ناراضیان را هم به انواع و اقسام مختلف مورد شکنجه روحی و جسمی قرار داد.
در سال ۱۳۸۰ به طور مشکوک و نامعلومی آلان محمدی ۱۶ ساله با شلیک گلوله به سرش کشته شد.
در سال ۱۳۸۲ ندا حسنی را قربانی مریم عجوزه کردند و با دستور مستقیم رجوی اقدام به خودسوزی نمود، دخترنگون بخت با مرگ وحشتناکی کشته شد.
در همان سال حمید عرفا را هم مجبور به خودسوزی کردند، علی رغم این که جان سالم به در برد ولی تا آخر عمرش ناقص العضو شده و چهره اش کاملا سوخت و دگرگون شد.
سال ۱۳۸۵ در اثر مغزشویی های فرقه یاسر اکبری نسب، جوان ۲۹ ساله به صورت دردناکی خودسوزی کرد.
در همین سال مرجان اکبریان دخترک مظلوم ۲۹ ساله هم در اثر فشارهای جلسات مهیب فرقه خودکشی نمود.
در سال ۱۳۸۷ یک سری دیگر از جوانان بیچاره را با مغزشویی به درگیری با نیروهای عراقی فرستادند از جمله حنیف امامی، سیاوش نظام الملکی، حنیف کفایی، رحمان منانی، امیر نظری سعید اخوان، یاسرحاجیان، ناصرحبشی، صبا هفت برادران، آسیه رخشانی، ظهیر ذاکری. حدود ۱۲تن از همین جوانان به طرز دردناکی کشته شدند.
درطی دهه ۶۰ تا ۷۰ هم در اثر اشتباهات و اتفاقات درونی تشکیلات تعدادی از همین کودکان بی گناه نیز کشته شدند. از جمله دختر سه ساله فردی به نام بهمن علیزاده بر اثر اشتباه راننده سرویس کودکان به زیر چرخ های ماشین مینی بوس رفت رفته و متاسفانه کشته شد. یا پسر هشت ساله دیگری در حین بازی فوتبال به زمین می خورد و بر اثر اصابت سرش به حیاط آسفالت و غیر استاندارد زمین بازی مدرسه ضربه مغزی شده و در جا فوت کرد. در اتفاق دیگری پای یکی از نوجوانان قطع شده بود.
باقیمانده ها هم حال و روز خوشی نداشتند، زندانی بودن و فریب خوردگی را به خوبی حس می کردند. درک می کردند که چگونه اسیر مطامع و نقشه های شوم رجوی خیانتکار شده اند لذا در تلاش برای جدایی و خروج بودند و فرقه هم با انواع فشارهای وحشتناک روحی و جسمی مانع خروج و جدایی آنان می شد.
افرادی چون نوید لدنی، محمدرجوی، عاصفه جعفرزاده، سمانه طریقت، فائزه سعادت، شیرین معدومی، سارا حسنی و…. از جمله دختران و پسرانی بودند که ماهها زیر فشارهای طاقت فرسای جلسات انتقادی و فشارهای وحشیانه سرکردگان فرقه بودند و به دستور شخص رجوی انواع تحقیرها و تهمت ها را هم به دستور شخص رجوی به آنا ن وارد می کردند تا از جدایی و رفتن صرفنظر کنند.
تا اینکه به لطف خدا و از آنجا که ظلم پایدار نیست با تحولات عراق و سرنگونی صدام ورق برگشت و پس از یک دهه پراز فشار و فریب دیگر، منافقین به آلبانی اخراج شدند و آنجا بود که در برابر موج جدایی جوانان نتوانستد مقاومت کنند.
همچنان که خانواده ها و خوانندگان عزیز تا کنون مطلع شدند بسیاری پس از انتقال به آلبانی توانستند از فرقه جدا شوند و به دنبال زندگی بروند.
اسامی بیش از ۷۰ تن از آنان اخیرا در بین لیست ۲۴۳ نفره منتشر شده از طرف انجمن فراق آمده است که در اینجا نیز مجدد یادآوری می شود.
۱ – زینب حسین نژاد
۲- سمانه طریقت منفرد
۳- فائزه سعادت
۴- سوده تقوایی
۵- الهام گودرزی
۶- عادله گودرزی
۷- سارا حسنی
۸- سمیه محمدی عباسی
۹- عادله (مریم) آقایی
۱۰- شقایق رجبی
۱۱- شیرین معدومی
۱۲- سارا هفت برادران
۱۳- عاصفه جعفرزاده
۱۴- سونا جمالزاده
۱۵- لاله طریقی
۱۶- عاصفه بهزادی
۱۷- آزاده فتاحی
۸۱- فاطمه منصوری
۱۹- الهام کیامنش
۲۰- سارا افسای
۲۱- امیرنیک طالعان
۲۲- مظاهر کلبی
۲۳- علی کلبی
۲۴- پژمان بهزاد
۲۵- حمید بهزاد
۲۶- حسن محمدی
۲۷- داوود غراب
۸۲- محمد اخوان
۲۹- احمد حاج مهدی
۳۰- یاسر حاج مهدی
۳۱- حامد فتحی زاده
۳۲- علیرضا حسنی
۳۳- رضا داعی السلام
۳۴- شهاب داعی السلام
۳۵- سعید داوری
۳۶- عرفان رجبی
۳۷- اشکان رجبی
۳۸- حنیف گل مریمی
۳۹- علیرضا گل مریمی
۴۰- امین گل مریمی
۴۱- محمدرضا ضابطی
۴۲- علی عالمیان
۴۳-بابک شجری
۴۴- حامد فتاحی
۴۵- شریف شاهسوندی
۴۶- موسی عنصری
۴۷- حسین محتسبی
۴۸- حمید قنبری آرا
۴۹- امیر عطا نیک نیا
۵۰- موسی قنبری
۵۱- محمد مسیح
۵۲- بابک نیک طالعان
۵۳- محمد رجوی
۵۴ – محمد درودیان
۵۵- جواد زائریان
۵۶- جهاد عبادی ابوذر
۵۷- مهدی باغبان خطیبی
۵۸- ابوذر چیت ساز
۵۹- حمیدرضا صنوبری
۶۰- پدرام بهزاد
۶۱- محمد حسن زاده محصل
۶۲- محمد حنیف سخایی
۶۳- مسعود سلامی
۶۴- علیرضا قیطانی
۶۵- علی خبازیان
۶۶- رضا جدیدیان
۶۷- مصطفی ضابطی
۶۸- نوید لدنی
۶۹- علیرضا باقری
۷۰- محمدرضا ترابی
۷۱- صادق وشاق
۷۲- موسی اکبری نسب
۷۳- ناجی ایمان نژاد
انتهای پیام/