هر طریق معرفتی و هر مکتب معنوی دارای مزایا و برجستگی هایی است اما در حدی نیست که بتوان نارساییها و کاستیهای آن را نادیده گرفت. این که تمام مکاتب را با یک چوب برانیم و تمام افکار آنها را باطل بدانیم کار غیر خردمندانه ای است. یکی از همین مکاتب انحرافی عرفان سرخپوستی است که مروج آن در جهان امروز شخصی به نام کارلوس کاستاندا است. این مکتب رمزآلود در کنار امتیازهایی از قبیل خالی بودن از موضوعات جنسی، دارای نقاط ضعفی است که در یک نگاه گذرا می توان چنین بیان کرد:
سردگمیها و ابهامات فراوان، تناقضهای پیدرپی و بیحد و حصر، آمیختن سیر و سلوک معنوی با گیاهان توهم زا و روان گردان به نام گیاهان اقتدار، وارد کردن عنصر جادو به فضای معنویت، عرضه بینشی غیر جامعه و نامنسجم، ارائه اصولی غیر عقلانی بلکه ضد عقلانی، دخالت دادن پاره ای عناصر بی ارتباط با سیر و سلوک مثل رؤیا بینی، جواز دروغ گفتن، همراه داشتن اصطلاحات پیدرپی و نامفهوم، ناسازگاریهای متعدد با عرفان ناب قرآنی و اسلامی. اگر از تمام ضعف های ذکر شده بگذریم، مهمترین کاستی این تفکر، این است که از سه مؤلفه اساسی که شرط هر مسلک عرفانی هستند، خالی است و آن سه مؤلفه: خدا، شریعت آسمانی، آخرت است. اگر مکتبی از این سه عنصر تهی باشد به آن عرفان سکولار(بدون خدا) گفته میشود.[1]