نتیجه بحث
استناد بها در تأویلات خویش به آیه هفتم آل عمران باطل است: زیرا: 1. تأویل در آیه مذکور و بقیه آیات ربطی به مقصود بها ندارد. اصلاً مربوط به مبحث الفاظ و معانی آن نبوده، بلکه امور عینی مراد است. 2. مطابق آیات مذکور، جز خدا فقط اهلالبیت(ع) علم به تأویل دارند، آن هم معلوم نیست به همه تأویلات و همیشه علم داشته باشند؛ یعنی از این آیات مورد اشاره نمیتوان اثبات کرد که ائمه(ع)، به همه تأویلات و همیشه علم داشته باشند، بلکه این مطلب از ادله دیگر بهدست میآید.
3. فعل بها در اینمورد را میتوان «اقتباس» نامید، نه تأویل. در اینصورت، اقتباسات وی جعلی و شخصی است و ربطی به مفاهیم اسلامی ندارد؛ زیرا برای مثال در هیچیک از فرق اسلامی معنای قیامت، آنچیزی نیست که بها گفته است. 4. با اینکه سران بهائیت، اعضای فرقه را به شدت از هر گونه تأویل نصوص بهایی منع میکنند، اما بسیاری از ادعاهای ایشان مبتنی بر تأویلات است، آن هم تأویلات بدون پشتوانه عقلی و یا تجربی.
5. اگر استدلال گلپایگانی مدنظر باشد، حتی اگر تأویلات هم پذیرفته شوند، اشکال دیگر این است که تأویلگران بهایی هیچیک امیِ غیر متعلم نیستند. از اینرو، تأویل ایشان و به تبع آن، اصل مدعای آنان باطل است.
6. تأویل و توجیهات دیگران هم صرف ادعا بوده، دلیلی بر اثبات آنها اقامه نشده است. مانند آرمجدون، که چند سئوال مطرح است: اولاً، کدام دلیل بر انطباق نبرد آخرالزمان از زبان انبیاء سلف بر جنگ جهانی اول و دوم وجود دارد؟ ثانیاً، بالأخره مراد از آرمجدون چیست؟ ثالثاً، چه ارتباطی بین تپه آرمجدون، که بین اردن و فلسطین است، با کوه کرمل وجود دارد؟ رابعاً، به چه دلیل مراد بها از «عقاب عظیم»، جنگ جهانی باشد؟ و...
دلیل این مدعا، که مراد از «وجه الله»، در آیة شریفه «کُلُّ شَیْءٍ هالِکٌ إِلاَّ وَجْهَهُ»، میرزا حسینعلی است، چیست؟ دلیل بر ردّ ادلهای که خدا را مصداق آیه میداند، همچنانکه مفاد آیه است، کدام است؟ اینکه مراد از مصیبت و بلا، که در کتب مقدس آمده، واقعه بدشت باشد، که طی آن قرةالعین کشف حجاب نموده و مدعی نسخ اسلام شد، به راستی چه دلیلی بر این ادعا اقامه شده است؟ فرضاً که این ادعا درست باشد، آیا این خود، ردّ مدعای بهائیت نیست؟
چگونه میتوان از یکسو، ادعای نسخ اسلام نمود و از سوی دیگر، نسخ اسلام را بلا معرفی کرد؟ آیا این دو جمله از تناقضات بهائیت نیست؟ در این جمله، «باب و بها الی آخر الذی لا آخر له ظاهر خواهند شد»،58 منظور از این کلام چیست؟ اگر مراد این است که آندو، تا ابد اشراف بر دنیا دارند،59 لازمة آن اثبات نبوتشان است که هیچ دلیلی بر آن اقامه نشده است. اگر منظور این است که آنان در آخر دنیا، که منتهی به قیامت میشود، زنده میشوند، این همان رجعت است که بها آنرا، رجعت صفاتی دانسته، نه بدنی و لذا ربطی به معنای مذکور ندارد.
جایگاه کتب آسمانی در ادیان و «اقدس» در بهائیت
از خصائص اصلی ادیان الهی، ویژگیهایی است که باید کتاب مقدس آن دین دارا باشد. به طور کلی نظام الهی، ویژگیهای خاص خود را دارد. هر کس با مجموعه کتاب و نوشته و ادعا نمیتواند دینسازی کند. گلپایگانی نیز کتاب را بهترین حجت انبیاء دانسته، رمز آن را در ماندگار بودن آن دانسته است.60 در دیدگاه بهایی کتاب خداوند، به عنوان میزان مصون از خطایی که در بین امم نصب گردیده، معرفی شده است. «اقدس» هم از مصادیق کتب الهی،61 و راه حل مشکل در عرصه حقوق معرفی شده است.62
ابتدا، لازم است اوصاف یک کتاب الهی بیان گردیده، آنگاه اقدس یا هر کتاب دیگر، که ادعای الهی بودن دارد، با آن معیار سنجیده شود تا صحت و سقم ادعا روشن شود. بهترین معیار در این سنجش، کلام خالق کلام در این نوع کتب است. یکی از مفسران قرآن کریم، نظام الهی را اینگونه توصیف مینمایند:63
«در نظام الهی، ابهامی وجود ندارد و همه روشن و روشنگر میباشند، از جمله: 1. فرستادهاش روشنگر است: «رَسُولٌ مُبِینٌ»؛(دخان: 13) 2. قرآنش روشن و روشنگر است: «قُرْآنٍ مُبِینٍ»؛ (حجر: 1) 3. با زبانی روشن و واضح بیان شده: «هَذَا لِسَانٌ عَرَبِیٌّ مُبِینٌ»؛(نحل: 103) 4. هشدارهایش نیز بدون ابهام است: «نَذِیرٌ مُبِینٌ»؛(اعراف: 184) 5. حتی جنگ و صلحش نیز روشن است: «فَتْحاً مُبِیناً»؛(فتح: 1) 6. پس هر گروهی در برابر این همه شفافیت مخالفت کند، گمراهی او نیز بسیار روشن است. «وَمَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالاً مُبِیناً».(احزاب: 36)
و مقرر میدارد که:64 «دشمن برای خاموش کردن نور خدا،65 از راههای مختلفی استفاده میکند، از جمله: 1. تهمت ارتجاع و کهنهگرایی میزنند: «أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ»؛(انعام: 25) 2. میگویند این سخنان خیال و پندار است: «أَضْغَاثُ أَحْلَامٍ»؛(انبیاء: 5) 3.
سخنان پیامبر را دروغ و افترا مینامند: «أَمْ یَقُولُونَ افْتَرَاهُ»؛(احقاف: 8) 4. آیات وحی را سطحی و بیارزش قلمداد میکنند: «لَوْ نَشَاءُ لَقُلْنَا مِثْلَ هَذَا»؛(انفال: 31) 5. برای خداوند رقیبتراشی میکنند: «وَجَعَلُوا لِلَّهِ أَندَاداً»؛(ابراهیم: 30)
6. مردم را از شنیدن آیات الهی باز میدارند: «لَا تَسْمَعُوا لِهَذَا الْقُرْآنِ وَالْغَوْا فِیهِ»؛(فصلت: 26) 7. به راه و مکتب مؤمنان طعنه میزنند و آنان را تحقیر میکنند: «وَطَعَنُوا فِی دِینِکُمْ»؛(توبه: 12) 8. سعی در تخریب مساجد و پایگاههای مکتب دارند: «وَسَعَى فِی خَرَابِهَا»؛(مائده: 57) 9.
سعی در تحریف دین دارند: «یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ»؛(بقره: 114) 10. گاهی بدعتگذاری در دین دارند: «وَرَهْبَانِیَّةً ابْتَدَعُوهَا»؛(حدید: 27) 11. گاهی حقایق دین را کتمان میکنند: «یَکْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنْ الْبَیِّنَاتِ»؛(بقره: 159) 12. دین خداوند را تجزیه میکنند: «أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتَابِ وَتَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ»؛(بقره: 49) 13. حق و باطل را در هم میآمیزند: «وَلَا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ»؛(بقره: 42)
14. در دین خدا غلو میکنند: «لَا تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ»؛(مائده: 42) 15. [همیشه] با مسلمانان به جنگ و ستیز برمیخیزند: «وَلَا یَزَالُونَ یُقَاتِلُونَکُمْ حَتَّى یَرُدُّوکُمْ عَنْ دِینِکُمْ».(بقره: 217) کتابهای آسمانی نقش بیبدیلی در هدایت انسانها ایفا میکند. بها هم به این مطلب اذعان کرده، میگوید: «کتاب بهترین حجت خدا است.»66 مواظب اوامر الهی در کتاب باشید.67 و نیز تصدیق آن شمس معنوی(خودش).68
او میگوید: رسیدن به عین الیقین و حق الیقین ـ قدرت تشخیص حق از باطل ـ ، بیآب رفع عطش کند و بینار حرارت محبةالله بیفزاید، بیذهب غنا بخشد ـ بیفنا بقا دهد، اینها برخی اوصافی است که مجاهدین فی الله دارند. مجاهدین فی الله بعد از انقطاع از ماسوی، با مدینه انس میگیرند و دلایل قطعیه را از سنبل آن محفل میشنوند و آن مدینه، کتب الهیه است در هر عهدی مثلاً، در عهد موسی تورات، در زمان عیسی انجیل و در عهد محمد، رسولالله، فرقان و در این زمان، «بیان» و در عهد «مَنْ یبعثه الله» [منظورش خودش است]، کتاب او [اقدس] که رجوع کل کتابها به آن کتاب است و مهیمن است بر جمیع کتب و در این مدایل، ارزاق مقدر است و نعم باقیه مقرر غذای روحانی بخشد و نعمت قدمانی چشاند بر اهل تجرید نعمت توحید عطا فرماید بینصیبان را نصیب کرم نماید، ارکان صحرای جهل را کأس علم عنایت کند و هدایت، عنایت، علم، معرفت، ایمان و ایقان کل من فی السموات و الارض در این مدایل مکنون و مخزون گشته.69
پاسخ: دکتر صدری به این مطلب اشاره می کند که، بهائیان، اقدس را «مهیمن بر جمیع کتب» و «ناسخ جمیع صحائف» و «مرجع تمام احکام و اوامر و نواهی» میشمارند.70 بابیهایی که از قبول ادعای او امتناع کردند، یکی از انتقاداتشان همین شریعتآوری او بود. از اینرو، به اعتقاد آنان، نسخ «بیان» نمیتوانست در فاصله زمانی بسیار کوتاه رخ دهد.71 بهویژه آنکه، در برخی آثار بهایی گفته شده که تفاوت «بیان» با اقدس، همانند تفاوت «کعبه با سومنات» است.72 «بیان» همان کتابی است که برخی از علمای بهایی آنرا از لحاظ وسعت و مرجعیت ناسخ قرآن دانسته و معتقدند که باب با آن اسلام را به چالش کشید!73 احکام این دو آیین، هیچ مشابهتی با یکدیگر ندارند...74
آیتالله تهرانی، پس از ذکر سیزده صفحه از آثار باب، به نکات زیر اشاره می نمایند: تا ابد جای خجالت است که بگوییم خوانندگان محترم، این آثار را با قرآن و بیانات دیگر ائمه اطهار(ع) مقایسه کنند. چندان جای تعجب از صاحب این آثار نیست که خودش را اشرف و افضل از پیامبر و علی(ع) بداند. شگفتا از بها، که از جمله در صفحه120و 121 ایقان کتاب بیان را در ردیف کتب الهیه مانند قرآن قلمداد نموده و از کتب الهیه، تعبیر به شهر و مدینه روحانی نموده و از این مدینه، توصیفاتی می کند و منظور اصلیش این است که در عصر علیمحمد، کتاب بیان هم دارای این توصیفات است. این مدینه هر هزار سال یا بیشتر تجدید میشود. در پاسخ او باید ظهور نابهنگام خود وی را مطرح و علتش را جویا شد.75
علاوه بر این پاسخها، بیان چند نکته خالی از لطف نخواهد بود: لازمه کلام بها که گفت: «کتاب بهترین حجت خدا است»، این است که باید کتاب از سوی خدا باشد. طبق عقل و شرع،76 جایگاه کتب آسمانی (الهی) همین است. ولی اگر منظور وی از کتب الهی، «بیان»، «اقدس» و «ایقان» است و منظور از خدا، خودش است، این نظریه باطل است؛ زیرا نه او خداست، نه باب و نه آن دو کتاب، الهیاند؛ چراکه اوصافی مانند:
غیرآسمانی، غیرمعقول، غیرفطری، غیرقابل فهم، غیرعملی، مغلوط، اصلاحی، تأویلی و متناقض بودن، که از طریق تفکر در کتب ـ همچنانکه خود بها امر کرده است ـ به دست می آید، مانع از پذیرش و عمل به آنها میگردد.77 حتی در کتب اصلاح شده بهایی نیز بسیاری از این اشکالات باز هم دیده میشود. بخصوص اقدس، که به قول علامه محیط طباطبایی، بعد از چند بار اصلاح و دخل و تصرف، در آخر چاره ای جز پنهان کردن آن از اهل ادب عرب پیدا نمیکنند.78
دکتر صدری مینویسد: اقدس از حیث صورت، تشابه کامل با متون فقهی اسلامی و به ادعای منابع متأخر بهایی «فقط به اعتبار شیعیان و ایرانیان معاصر با ظهور»، آیین بهایی تدوین شده است.79 اما بعداً به عللی،80 تغییر روش میدهند و محققان، یکی از علتهای عدم نشر آن کتاب در چند دهه اخیر و نیز ترجمه نشدن آن به زبانهای اروپایی را همین تغییر روش میدانند.81
با استناد به گفتار خود بها، اعراض از چنین کتبی ضروری است. اگر هم گفته شود: چون بها پیغمبر است، پس بیچون و چرا باید از او تبعیت نمود، خواهیم گفت: اولاً، هذا اول الکلام، باید این ادعا با طرق خاص خودش ـ از جمله ارائه معجزه، فضایل والای شخصی و علم لدنی، نه با استناد به گفته خود بها ثابت شود.
ثانیاً، آثار پیامبران هرگز دارای این اوصاف نیستند؛ چراکه انزال اینچنین کتابی از سوی خدا، نافی غرض، حکمت و علم الهی بوده، ضمن اینکه اغراء به جهل از سوی خدا و تکلیف بما لایطاق خواهد بود و همه اینها عقلاً قبیح است؛ چراکه کلما حکم به العقل حکم به الشرع.82 از اینرو، پیامبر ختمی مرتبت(ص) امر به طرح و اعراض از روایات منافی قرآن مینمایند.
اغلاط فراوان ادبی و محتوایی در آثار باب و بها
جالب اینکه، باب برای پوشاندن لباس حجیت به کتاب خویش، تحدی گری نموده است. آیتالله تهرانی ضمن بیان این نکته، همین آثار باب را دلیل بطلان وی دانسته، یکی از ادله خیانت بها را، تمجیدات بیاساس وی از آثار باب میداند.83 وی عبارتپردازی، عرفانبافی، و تأویلسازی بها را قوی تر از باب دانسته و خطر اینگونه افراد در گمراهی مردم را بیشتر میداند.84 برخی از محققان، تحقیق خوبی در این زمینه نموده اند که اجمالی از آن ارائه می گردد:85
آغاز لوح باب به حاجی میرزا آقاسی (صدراعظم محمدشاه قاجار)، آغاز شایسته و گویایی است: الحمد لله الذی تقهّر بتقهیر تقهّر اقتهار قهر قهّاریته علی کینونات المشرکات من الممکنات و الحمد لله الذی تعظّم بتعظیم تعظّم اعتظام عظم عظمته علی ذاتیات المؤتفکات من الموجودات و الحمدلله الذی تجبّر بتجبیر تجبّر اجتبار جبر جبّاریته علی نفسیات المقدرات و الحمدلله الذی اقتدر بتقدیر تقدّر اقتدار قدر قدرته علی انّیات المهیات...86
واژه تراشیهای فوق، یادآور واژهتراشیهای ملافیروز87 در کتاب مجعول دساتیر است! نظیر: جمساشان جمساس، چمساشان چمساش، خمساشان خمساش، و اسلاس پاساپایس، راساراس تاسایاش، یا فرنوش و ورنوش و اردوش (در معنای خرد و روان و تن ماه!) و وارلاس و فورلاس و ورلاس (در معنای خرد و روان و تن نیر: عطارد!)»88 [یا نظیر: کلحلحون و شلحلحون سیدکاظم رشتی.]
مرحوم حسن نیکو، چند نمونه از اغلاط آثار باب و بها را ذکر نموده، و سپس عبارت جالبی را از آن مرحوم نقل میکنند که مقصود ما را برآورده میکند: بنده نمیخواهم در عبارت پیچیدگی کنم و اغلاط حضرات را ایراد نمایم؛ زیرا از بس گفتهاند: «انّا قد جعلناک جلالاً جلیلاً للجاللین ـ جمالاً جمیلاً للجاملین ـ عظماناً عظیماً للعاظمین ـ نوراً نوراناً للناورین ـ کبراناً کبیراً للکابرین ـ عزاناً عزیزاً للعازین ـ فتحاً فتیحاً للفاتحین ـ حباباً حبیباً للحاببین ـ شرفاً شریفاً للشارفین، جبراناً جبیراً للجابرین» و امثال ذلک، دیگر ذکر این گونه کلمات بسیار مبتذل و رکیک به نظر میآید؛ زیرا خود سید باب و میرزا اقرار و اعتراف نمودهاند که متابعت قواعد قوم را ننمودهاند و خود را مظهر «یفعل ما یشاء» و «یحکم ما یرید» میدانند و به قیود و حدود صرف، و نحو و قواعد قومْ مقید و محدود نخواهند شد.
بسیار مناسب است مزاح رفیقی که میگفت: اگر بحر و قافیه و معنی از من نطلبند، شاعر ماهری هستم!89 بها تصریح می کند که، «لاتزنوا کتاب الله بما عندکم من القواعد و العلوم انه لقسطاس الحق بین الخلق قدیوزن ما عندالامم بهذا القسطاس الاعظم و انه بنفسه لو انتم تعلمون.»90 نمونههای بسیاری از اغلاط مانند: جمع بستن کلمات جمع، مانند عوارضات ارضیه،91 اطفالهای اصفهان92 و اشتباهات ریاضی و محتوایی وجود دارد. به دلیل اشتباهات فاحش باب، ملا علیاکبر اردستانی نامهای به وی نوشته، از اغلاط ادبی در الواح سبعة باب میپرسد. باب هم به اشتباهات خود اقرار کرده و آن را این گونه توجیه میکند که قواعد عربی «قواعد شیطانی»اند.93 او میگوید:
اگر نکتهگیری در اعراب و قرائت با قواعد عربیه شود، مردود است؛ زیرا این قواعد، از آیات برداشته میشود، نه آیات بر آنها جاری میشود و شبهه نیست که صاحب این آیات، نفی این قواعد و علم به آنها را از خود نموده، بلکه هیچ حجتی نزد اولی الالباب از عدم علم به آنها و اظهار این نوع آیات و کلمات اعظمتر [کذا] نیست...94
در پایان نیز این نکته را متذکر می گردند که، زبان برای تفهیم و تفاهم است. هر پیامبری باید به صورت روشن و با زبان قوم خود، با آنها صحبت کند، همچنانکه آیاتی از قرآن بر این مطلب دلالت دارند.95 چون زبان رایج در ایران فارسی بود، لذا آیاتشان ـ که نشانه معجزه خود میدانند! ـ را به زبان فارسی نازل فرمودند. از طرفی هم، چون فکر کردند وحی باید به زبان عربی باشد، بسیاری از کتبشان را به زبان عربی ـ نازل میکردند.
جالب اینکه، بها و فرزندان و جانشینان وی، عملاً این منطق یعنی آنارشیسم ادبی، را قبول نداشتند. حتی کتاب مقدسشان (اقدس) را در هنگام چاپ به طور مفصل ویرایش کردند. در چاپهای بعدی نیز غلطهای بجا مانده را اصلاح نمودند.96 محققان مذکور، مناظرات و توبههای باب را نیز مستنداً ذکر نمودهاند.97
تقریباً همه محققان در عرصه بهائیت، به این اغلاط اشاره نمودهاند. از جمله آیتالله تهرانی، که به برخی از اشتباهات ادبی بها اشاره نمودهاند.98 احمد کسروی، ایرادات زیادی وارد نموده است. یکی از آنها، در همین زمینه است که با بیان آن و پاسخهایی که به برخی از شبهات دادهاند، این بخش را به پایان میبریم. وی مینویسد:
یک ایراد بزرگ دیگر، عربیگوییهای باب و بها است. این از چند راه جای ایراد است: نخست، اینان از کوتاهبینی چنین میدانستهاند که زبانِ فَرهش (وحی) جز عربی نتواند بود. چنین میدانستهاند که تنها دلیل پیغمبر اسلام، به راستگوییاش، قرآن میبوده، اینان نیز باید مانند آن را پدید آورند. این است که به عربیگویی پرداخته، آنگاه کوشیدهاند که تا توانند مانندهسازی[همانندسازی] کنند و به ویژه بهاء، که خواسته دستمانندة آیههای قرآن را سازد. این است همچون قرآن پیاپی آورده: «لو انتم تعلمون»، «انّه لهو الغفور الکریم»، «انّه لهو الباقی الکافی الغفور الرحیم» و مانند اینها.
دوم، باب و بها هر دوشان عربی را نیک نمیدانسته و جملههای غلط آوردهاند. پاسخهایی که در این باره دادهاند، در پیش آوردهایم. نوشتههای باب بسیار غلط میباشد و در بسیار جاها درخور فهم نیست. اما بهاء، چنانکه نوشتهاند، برخی از یارانش نوشتههای او را درست میگردانیدهاند. با این حال، در آنها نیز غلط بسیار است. گذشته از آنکه جملههایش خنک و عامیانه میباشد. ناشیگری از هر سوی آن پیدا است.
میدانم بهائیان این را به گردن نخواهند گفت [گرفت] و دلیل خواهند خواست. این است یک جمله از نوشتههای او را به عنوان نمونه میآورم. همان لوح احمد، که آن را شاهکار خود شمرده و برای هر بار خواندنش، مزد صد شهید نوید داده. جملة نخست او این است: هذه ورقةُ الفردوس تغنَ علی افنان سِدرة البقاء بالحان قدس ملیح. معنی آنکه، «این برگ بهشت است و آواز میخواند به روی شاخههای درخت کنار بازماندن (بقاء) با آهنگهای نمکدار پاکی (قدس).
در این یک جمله، غلطهایی هست که یکایک میشماریم: 1. «تغن» اگر به معنی «آواز خواندن» است، بایستی بگوید: «تغّنی»؛ 2. بایستی به سر «قدس»، الف و لام آورد و بگوید «القدس»؛ 3. «ملیح» اگر صفت «الحان» است، بایستی بگوید: «الملیحة». در این واژه، دو غلط رخ داد: یکی آنکه به جای «معرفه»، «نکره» آورده، دیگری آنکه به جای «مذکر»، «مؤنث» یاد کرده.
از آن سوی، خواندن برگ به روی شاخهها چه معنی میدارد؟!... آن بلبل است که بر روی شاخهها خوانَد، نه برگ.99 از این گذشته، «سِدر»، درخت کُنار، در عربستان و جاهای بیآب پیدا میشود و اینکه در قرآن نامش آمده، بهر آن است که درخت دیگری در عربستان کمتر شناخته میبوده. در ایران، این همه درختهای گوناگون میباشد و کمتر کسی درخت کُنار را دیده، چه جای یاد آن میبوده؟! تنها این یکی نیست. بیشتر جملههایش از اینگونه است.
در اینجا بهائیان پاسخهایی میدهند که اگر ندادندی بهتر بودی. مثلاً میگویند: «کتاب اصلی جمال مبارک، ایقان است که به فارسی نوشته». در حالی که، این دروغ است. ایقان را بهاءاله پیش از دعوی مَن یظهره اللهی100 نوشته. کتاب ارجدار او، که با قرآن برابر میشمارند، اقدس میباشد که سراسر به عربی است. همچنین باب، کتاب نخستش که در برابر قرآن نوشته، تفسیر سورة کوثر است که آن نیز سراسر به عربی است. اما بیان اگرچه آن را به عربی و فارسی هر دو نوشته، ولی عربیش بیشتر میباشد.
به هر حال، این بیگمان است که باب و بهاء، زبان فرهش را جز عربی نمیشناختهاند و هریکی میخواسته در برابر قرآن همانندسازی کند. بهاءالله، نماز و دعا و زیارتنامه را نیز به عربی ساخته است. اینکه گاهی فارسی نیز نوشتهاند، از این رو است که فارسی میدانستهاند و به هوس نوشتن با آن افتادهاند. چنانکه پسر عبدالبهاء، چون سالها در استانبول و ادرنه، در میان ترکها زیسته و ترکی یاد گرفته بود، هوسبازانه گاهی هم لوحهای تُرکی (که بسیار خنک است) نوشته...
گاهی نیز بهائیان چنین پاسخ میدهند: «به قرآن نیز ایراد گرفتند». یکی از میسیونرهای101 مسیحی به نام هاشم شامی به قرآن چند ایرادی گرفته و آن دستاویزی در دست اینان گردیده. باید گفت: قرآن در حجاز در میان عرب پدید آمد و کسی به آن ایرادی نگرفت در جای خود، که همگی از استواری و شیوایی جملههای آن در شگفت شدند. اگر پس از هزار سال یک مسیونر مزدور مسیحی، چند ایرادی به آن گرفته، پیدا است که چه ارجی به آن توان نهاد؟! آنگاه هاشم شامی به سراسر قرآن بیش از پنج یا شش ایراد نگرفته و این جز آن است که جملههای بیان سراپا غلط است و اقدس نیز در هر صفحهای چند غلطی توان شمرد...
گاهی نیز کسانی پاسخ میدهند: «شما میخواهید یک مبعوث الهی را تابع اقوال سیبویه گردانید؟» میگوییم: این نافهمیدن و یا خود را به نافهمی زدن است؛ ما گفتوگو از سیبویه و اَخفَش نمیداریم. گفتوگو از این است که هر زبانی، از روی قاعدههایی میگردد که هر کسی که با آن زبان [سخن] میگوید، یا مینویسد، باید پیروی از آنها کند، و یا خودش قاعدههای دیگری را پدید آورد. اینکه کسی به هیچ قاعدهای پابستگی ننماید، آن غلطگویی و پریشانسرایی است، و چنان کسی را جز کودن نتوان نامید.102
نتیجهگیری
از حیث علمی، ادبی، محتوایی و مطابقت با وحی، بهائیت حرفی برای گفتن ندارد. از اینرو، مجبور به طرق دیگری از قبیل: شعارهای غالباً زیبا و همهپسند و رفتار خوب و افعال خوب، بالاخص در اجتماعات غیر بهایی هستند. این نکته از دید خودشان پنهان نیست.
آثار ایشان را یا از دید عموم یا پنهان میکنند، یا در چاپهای بعدی اصلاح میکنند. تأویلات و تفاسیر بهایی هم اگر بدون تعصب نگریسته شود، انصافاً بیربط و بیاساسند. اساساً مجرای تأویل، الفاظ نیست. بر فرض که چنین باشد، بیاصول و مبنا نیست. اگر نبود هیچ ایراد دیگری بر باب و بها، همین مورد بر ابطال ادعاهایشان کافی بود. اگر علم لدنی این است، علم عادی کدام است؟
منابع
58 سوره صبر نازله از قلم حضرت بهاءالله، ایام تسعه، ص277 این بیان در صفحه 40 دور بهائی هم نقل شده است.
59. اشاره به آیه 105 سوره توبه.
60. جواد تهرانی، بهائی چه می گوید، ص16.
61. اودوشفر، مقاله نکاتی چند درباره کتاب احکام جزائی کتاب اقدس، ترجمه داریوش معانی، با استناد به (مضمون کتاب اقدس شمارههای 100، 148 و 181)
62. ادوشفر، جنایت و مکافات، (دیدگاههای بهائی برای حقوق جزائی آینده ، Crime and punishment). در مقام اثبات ادعا فقط به مورد قصاص میپردازد که آنهم متخذ از قرآن است.
63. محسن قرائتی، پرتوی از نور، ص675 ـ 676.
64. همان، ص356 ـ 357.
65. صف: 8.
66. ایقان نسخه الکترونیکی، ص61، 100 و 132.
67. همان، ص 77.
68. همان، ص24.
69. همان، ص 164 ـ 166. مفاد اولین جمله «اقدس»: قسمت اول: اولین واجب چیست؟:شناخت من!قسمت دوم: ملاک هدایت و ضلالت: من!قسمت سوم: انحصار خیر در من! قسمت چهارم: ویژگیهای«مشرق وحی»یعنی من!قسمت پنجم: ابعاد عرفان من!قسمت ششم: ادعاهای من!
70. ر.ک: محمود صدری، دانشنامه جهان اسلام، ص738.
71. عزیه خانم نوری، ص 46-47.
72. گلپایگانی، 1334، ص 166.
73. ر.ک: کریستوفر باک، در ورای «خاتم النبیین»کتاب مستطاب ایقان.
74. ر.ک: محمود صدری، دانشنامه جهان اسلام، ص738.
75. ر.ک: ج تهرانی، بهائی چه می گوید، ص15-36. پیرامون اغلاط کتاب اقدس ر.ک:
http://www.zamaneh.info/articles/774.htm
76. مانند آیه آخر سوره کهف.
77. جهت اطلاع بیشتر از انتقادات وارد بر کتابهای بهائی. ر.ک: http://www.eteghadat.com/forum
http://www.bahairesearch.org/html/index.php?name=News&file=article&sid=266/forum-f77/topic-t6411.html
78. استاد محیط طباطبایی،کتاب اقدس، تاریخ معاصر ایران، ص223-228.
79. فرید، ص 42.
80. 1. شرایط تاریخی و فاصله گرفتن رهبران بهائی از ایران.2. عدم موفقیت در جلب نظر مخاطبان اولیه، و نیز مهاجرت شماری از پیروان این آیین به کشورهای غربی و آشنایی رهبران بهائی با اندیشههای جدید در دوره اقامت بغداد و استانبول و عکا عملاً سمت و سوی این آیین را تغییر داد و آن را از صورت آشنای دینهای شناخته شده بویژه اسلام دور ساخت.
81. ر.ک: محمود صدری، دانشنامه جهان اسلام، ص740-741.
82. نائینی، اجود التقریرات، ج1، ص408.
83. ر.ک: ج تهرانی، بهائی چه میگوید، ج1، پاورقی، ص27،ص33 و 35-36.
84. همان، پاورقی ص36.
85. ر.ک: ابراهیم کاویان و سعید باغستانی، میرزا علی محمد باب؛ از چالش های فرارو تا توبه و تکذیب، تاریخ معاصر ایران.
86. همان، ص146. به نقل از: عهد اعلی...، ابوالقاسم افنان (نویسنده بهائی)، ص359.
87. کارگزار کمپانی هند شرقی بریتانیا و منشی و دستیار سرجان ملکم، سفیر انگلیس در دربار فتحعلی شاه
88. همان، ص147؛ عیسی صدیق، یادگار عمر، 2/ 234 ـ 235؛ فردوسی، شاهنامه، مجموعة مقالات محیط طباطبایی، ص241 ـ243؛ پژوهة صهیونیت، کتاب دوم، گفت وگو با عبدالله شهبازی، ص 490 ـ 492.
89. فلسفة نیکو، 3/ 36 ـ 41.
90 اقدس، بند 99.
91. عهد اعلی...، ص274.مکتوب باب به دایی کوچک خویش از زندان ماکو.
92. اسدالله مازندرانی، اسرار الاثار، ج 3، ص 104.
93. علیمحمد شیرازی، قیوم الاسماء، سوره طیر، آیه 30؛ عهد اعلی...، ص155.
94. بیان فارسی، باب اول، واحد دوم، ص18.
95. مانند: ابراهیم، 4، مریم، 97 و دخان 58.
96. ر.ک: محیط طباطبایی، «کتاب اقدس» گوهر، ش9، ص 820 ـ 821 و ش11 و 12، ص918 به بعد.
97. ابراهیم کاویان و سعید باغستانی، همان، ص123-221.
98. 1. صفحات7، 38، 58و «نون» در «جناحین»، باید حذف میشد؛ زیرا در مقام اضافه است؛
ـ «لعل»، در چند مورد اشتباه به کار رفته است. از جمله:
ـ صفحه13 ایقان، که بر فعل «تجری» داخل شده است. در حالی که، از آنجا که «لعل» کلمه ترجی است، به تنهایی بر فعل وارد نمی شود، باید مدخول آن اسم باشد، مگر در صورتی که متصل به ما کافه باشد. مانند: «لعلما أضائت لک النار»
ـ در صفحه 49، علاوه بر دخول در فعل، «نون» تأکید ثقیله نیز همراه فعل ذکر شده که ترجی با تأکید هم مناسبتی ندارد؛
ـ در صفحه 66 ایقان، در عبارت «لعل أنتم بمواقع الامر تطلعون»، باید «لعلکم»؛ با ضمیر متصل ذکر میشد، نه با ضمیر منفصل.همچنین در صفحه80 و 102؛
ـ همچنین درصفحه 139 ایقان«لعل یستشرق علیک»؛
ـ «أعظمتر» در صفحه 24 و 28 ایقان.( مانند: علّامه مصطفوی، محاکمه و بررسی باب و بها، ص82-83.)؛
ـ در صفحه 38 ایقان، به جای«مطیورا»، «طائرین» باید گفته میشد؛
ـ در صفحه 49 ایقان، به جای«مشروبا»، باید«مشروبین» گفته میشد؛ زیرا اسم کان در این مورد جمع است. خبرش هم باید جمع باشد؛
ـ در صفحه 49 ایقان، به جای«تغن»، «تغنی» باید میگفت. همچنین به جای« مسلوکا»، «سالکا» باید میگفت.(ج تهرانی، بهائی چه می گوید، ص38-39. لازم به ذکر است همچنان که اشاره شد اغلاط محتوایی زیادی هم در آثار آندو مشاهده میشود. نمونه دیگر، این دعا از بها است: اللهم إنی اسئلک بشعراتک (ریش هایت) التی یتحرک علی صفحات الوجه کما یتحرک علی صفحات الالواح قلمک الاعلی، ادعیه حضرت محبوب، ص123. نسخه الکترونیکی.(ترجمه: استاد مردانی.))
99. در زبان عربی، «وَرَقة» به معنای برگ، و «ورقاء» به معنی کبوتر است ـ ویراستار.
100. «کسی که خدا ظاهرش خواهد کرد.» منظور پیامبر بعد از باب است که باب وعدهاش را داده بود. جهت اطلاع بیشتر ر.ک: امیرحسین منطقی، نقدی بر بهائیت، پایاننامه کارشناسی ارشد، موسسه آموزشیپژوهشی امام خمینی(ره)، 1390.
101. همهجا: مسیونر.
102. ر.ک: بهرام افراسیابی، تاریخ جامع بهائیت، ص409-410.
امیرحسین منطقی/ کارشناس ارشد مبانی نظری اسلام، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)
منبع: فصلنامه معرفت ادیان شماره 7