«ندا بابایی» یکی از متبریان قدیمی بهائیت است که در خانواده ای بهائی متولد شد. با اینکه به اجبار همیشگی تشکیلات در کلاس ها و جلسات بهائی حضور می یافت، اما تناقضات و جو تشکیلاتی آزاردهنــده بهائیــت، در نهایــت او را بــه فکــر جدایی از ایــن فرقه انداخــت.
به گزارش فرقه نیوز، در این مصاحبه به سراغ ندا بابایی که به تازگی، جداشــدن از این فرقه را اعلام عمومی کرده اســت، رفته ایم.
ازچــه ســنی متوجــه شــدید کــه بهائــی هستید؟
تقریبــا از ســن هفت ســالگی، یعنــی وقتی که خانواده، حضور در جلسات و به خصوص کلاس درس اخلاق را به من تحمیل کردند.
در مــورد بهائیــت چه تعریــف و توضیحی ارائه می دادند؟
بیشــترین چیــزی که می شــنیدم ایــن بود کــه می گفتند: «بهائیت یعنــی جامع و جمیع کمــالات انســانی» ولی چیــزی دربــاره مفهوم، ریشه و تاریخی کامل از آن به ما یاد نمی دادند. بیشــتر، این طــور می گفتند که تاریــخ مصرف ادیــان حــق ماننــد یهودیــت، مســیحیت و اسلام، به پایان رسیده و دین جدیدی به نام بهائیت، جایگزین آن ها شده است. هر جا به نفعشــان بود هم از جانب اسلام و مسیحیت حرف می زدند و جملات مربوط به این ادیان را بــا مفهومــی کــه مــورد نظر خــود، به مــا ارائه می کردنــد، در غیر این صــورت از منابع بهائی استفاده می کردند.
شــما و کلا بهائیانی که می شناختید، تا چه میــزان بــه دســتورهایی کــه بهائیــت بــه عنــوان احکام مطرح کرده، پایبند بودید؟
خــود مــن بــا توجه بــه اجبــاری کــه وجود داشت، در جلســاتی مانند «ائتفال» و درس اخــلاق حضــور می یافتــم، امــا احکامــی مثل نمــاز و روزه را کــه در بهائیت مطرح می کنند، انجام نمی دادم. کلا اکثــر جامعــه بهائــی به آن احــکام پایبند نیســتند، هرچنــد بعضی از متعصبانشان ممکن است به آن عمل کنند، امــا چیزی که من دیــدم این بود که تأکیدی بر این مسائل وجود نداشت.
بهائیــان ادعــا می کننــد کــه در بهائیــت هیــچ تعصبــی اعم از اعتقادی وجود ندارد، آیا این طور است؟
خیر. بسیار متعصب هستند و تأکید دارند که بچه ها حتی با تحمیل به جلسات گلشن برونــد وگرنــه تشــکیلات، خانواده هــا را طــرد می کنــد. حتــی اعضــا را به نوعی شستشــوی مغزی می دهند تا دقیقا به نحوی فکر کنند که مســئولان بهائی می خواهنــد. کلا بهائیان دو نــوع برخــورد دارند؛ در مقابل مســلمانان می گوینــد مــا بــه اعتقــادات شــما احتــرام می گذاریم حتی زیارات اهل بیت(ع) را داریم و قرآن می خوانیم، اما در بین خود، خواندن هر مطلب اســلامی مثل زیــارت امام رضا(ع) یا مطالعه قرآن، ممنوعیت دارد.
بهائیت چــه جذابیت هایی برای اعضا ایجاد می کرد؟
بیشترین جذابیتشــان، کنار هم قرار دادن پسر و دختر و برگزاری اردوهای مختلف است.
اگــر برایتان ســؤال و شــبهه ای ایجاد می شــد، امکان طرح آن وجود داشت؟
در حقیقــت، فضــا را بــه گونــه ای ایجــاد کــرده بودنــد کــه امــکان پرســیدن ســؤال و شــبهه وجــود نداشــت، مخصوصــا اینکه خانواده های بهائی از طرد شدن می ترسند، بنابراین جرئت و اجازه طرح چنین ســؤالاتی نداشتیم.
در صــورت امــکان، از ضیافــات و جلســات بهائیت، بیشتر توضیح بفرمایید؟
ضیافــت، جلســه ای بهائــی اســت کــه هــر 19 روز تشــکیل می شــود و در کنــار اقدامــات مختلفی که در طول ضیافت صورت می گیرد برنامه هــای تشــکیلاتی نیــز ارائــه می شــد که اعضا موظف به خواندن آن ها بودند. پیامی هــم از «بیت العدل»(مرکــز بهائیــت، واقــع در «حیفا») به صورت بخشنامه خوانده می شد کــه دســتورالعمل های بهائیــان را مشــخص می کــرد. در آخــر نیــز مبالغــی جهــت کمــک امــورات بهائیــان جمــع آوری می شــد. در بــه ائتفــالات، جلســات شــامل دو بخــش ویــژه نوجوانان و جوانان بوده و برنامه هایی مانند ورزش، بازی هــای هوشــی، خطاطــی و... بــه اجــرا درمی آمــد کــه البته بــا ادبیات و ســبک بهائی برگزار می شد.
امــکان داشــت از شــما بخواهنــد بــه خاطــر برنامه های تشکیلات به مدرسه نروید؟
بلــه، پیــش می آمــد، در ایــن صــورت بایــد بهانه هایــی مانند مریضی را عنوان می کردیم که دروغ بودند.
جایگاه شما در تشکیلات چگونه بود؟
مــن جایــگاه خاصــی نداشــتم. طبــق خواســته خانواده و تشــکیلات (خادمین) در جلسات بهائی شــامل حیات عالی، ضیافت، ائتفــال و درس اخلاق شــرکت می کردم. البته تشکیلات، برای تمام اعضا وظایفی مشخص می کنــد و حداقــل وظیفه هــر بهائــی در این تشکیلات، تبلیغ بهائیت است.
بــرای تبلیــغ بهائیــت از چــه روشــی اســتفاده می کردید؟
می گفتنــد بــا برقــراری ارتبــاط و گفتــار صمیمانــه بــا افــراد جامعــه و رفتــار خــوب و جــذاب، بــه صــورت غیرمســتقیم، بهائیــت را تبلیــغ کنیــم؛ یعنــی در ظاهــر، شــخصیتی خاص و خوب داشــته باشــیم، بــا این هدف که توجه دیگران به ما جلب شود تا در ادامه، افراد را با بهائیت آشنا کنیم.
چــه افــرادی را بــرای عضوگیــری مــد نظــر قــرار می دادند؟
فرقــی نمی کنــد از چــه قشــری باشــند، تــا جایــی که بشــود بایــد تبلیغ کرد. بیشــتر هم همســایه ها، دوســتان و اقــوام نزدیــک کــه صمیمــی و در دســترس تر هســتند، هــدف جذب قرار می گیرند.
وضعیــت تشــکیلات بهائیــت در پیــروی از قانون چگونه بود؟
در ظاهــر می گفتنــد بایــد از قوانین کشــور تبعیــت کنیــم، ولــی نمونه آشــکار ســرپیچی از قانــون، ایــن بــود که با اطــلاع از ممنوعیت تبلیــغ بهائیــت در ایران، باز هــم به تبلیغ آن می پرداختند و بر این کار اصرار داشتند.
زمانــی کــه بهائــی بودیــد، از ســمت جمهوری اسلامی، دخالتــی در امــور زندگــی بهائیان مشاهده می کردید؟
خیــر، جمهــوری اســلامی بــا مــا و بهائیان دیگر، مانند همه شهروندان برخورد می کرد، امــا بعضــی از همســایه ها گاهــی اذیت هایــی داشتند.
شما از چه سالی مسلمان شدید؟
از سال 1379 یعنی از زمانی که ازدواج کردم، مســلمان شــدم امــا ســال 1399 با رفتن نزد امام جمعه شــهر، به صورت رســمی مسلمانی ام را اعلام کردم.
پیش از آن، شناختی از اسلام داشتید؟
خودم تقریبــا از قبــل، در مــورد اســلام مطالعه داشــتم و نســبت بــه ایمان به اســلام علاقمند بودم.
احساس شما برای جدایی از بهائیت و بعد از آن، مسلمان شدن، چگونه شکل گرفت؟
در درجــه اول، رفتــار ناشایســت بهائیــان و تعصبــات آن هــا، باعث شــد از بهائیت، زده شوم. مخصوصا اینکه خیلی از بهائیانی که به ما درس اخلاق آموزش می دادند، خودشــان بــه آن نــکات و دســتورها عمــل نمی کردنــد. تــا حد بســیاری هم در زندگی شــخصی اعضا دخالــت داشــتند. مثلا یــک فــرد بهائــی بــه خواســتگاری مــن آمــده بــود، اما تشــکیلات، اجــازه ازدواج بــا او را به من نــداد، زیرا آن ها از قشــر ســرمایه دار بودنــد و ما نســبت به آن ها ضعیف محسوب می شدیم. گروه «صیانتی» هم وجود داشــت که در امور زندگی شخصی و به جــا آوردن آداب بهائــی، دخالــت می کرد. بنابراین در حدود سن 15 سالگی در هیچ مراســمی شــرکت نمی کردم و کم کم به اسلام علاقمند شــدم. با ازدواج با همسرم نیز دین حق اسلام را به طور کامل پذیرفتم.
وقتــی تصمیــم به جدا شــدن از فرقــه گرفتید، چه برخوردهایی با شما شد؟
جوســازی هایی بــرای ترســاندنم انجــام می دادنــد کــه البته مــن اهمیت نمــی دادم. می گفتند آه «بهاءا...» (ســرکرده فرقــه بهائیــت) دامن شــما را می گیــرد، بی خانمان می شــوی و...، یــا مــادرم می گفــت: نفرینــت می کنم. بعد از مســلمان شــدن هم رابطه ما و خانواده با فامیل، به طور کامل قطع شد.
آیا هنوز هم با تشکیلات ارتباطی دارید؟
مــن نه، امــا آن ها هنوز می خواهنــد مرا به سمت بهائیت بکشانند، حتی پس از به دنیا آمــدن فرزنــدم، عــده ای از بهائیــان بــه خانه مــا آمدنــد و اصــرار داشــتند تــا فرزنــدم را بــه «گلشــن» بفرســتم تا به صورت بهائی، تربیت شــود، اما مــن نه تنها اجازه نــدادم بلکه پدر، مادر و خواهرم را هم به اسلام دعوت کردم.
بــه طــور کلــی، یــک متبــری از بهائیــت، از جدایــی از تشــکیلات بــا چــه مشــکلاتی روبه رو ست؟
از یک طــرف، از ســمت خانــواده و اقــوام بهائــی، طــرد و ترک می شــود و از طرف دیگر، بعضــی مســمانان کــه آگاهــی کافــی ندارنــد، ممکن اســت رفتار مناسبی نداشته باشند و این مسئله، فرد متبری را آزار می دهد.
اکنون ارتباط شما با مسلمانان چگونه است؟
ارتبــاط خوبــی دارم، البته ســعی می کنم از گذشــته ام چیزی نگویم. هرچند آن هایی که فهمیدند من قبلا بهائی بودم و بعد مسلمان شــدم، با روی خوش از من استقبال کردند و حتی از آن ها هدیه گرفتم.
از نظــر شــما چطــور می شــود بــه بهائیانی که به دنبال حقیقت هستند، کمک کرد؟
معمولا افراد بهائی به دلیل نوع تشکیلات، کلاس هــا، جلســات و... بســیار متعصــب هستند اما بهترین راه، گفت و گو کردن و آگاهی دادن به آن هاست.
انتهای پیام/