نقد مقاله «آیینه عاشورا» نوشته محمدعلی طاهری

نتیجه نگاه طاهری، تغییر فرهنگ عاشورا از طریق توجیهات دلفریب و زیباست.
کد خبر: ۱۵۹۶۸

به گزارش فرقه نیوز؛

نویسنده: فاطمه میرزاییان

در این نوشتار قصد دارم به نقد مقاله آیینه عاشورا محمد علی طاهری بپردازم، اما قبل از آن نظر خوانندگان عزیز را به دو مقدمه مهم جلب می‌کنم تا بتوانند به دید روشنی از آنچه در پی خواهد آمد، دست یابند:

1. تفکر التقاطی چیست؟

التقاط در لغت به معنای برچیدن و از زمین برداشتن است و تفکر التقاطی اصطلاحی است که به نحوه‌ای خاص از اندیشیدن اطلاق می‌شود، اهل اندیشه و نظر این سخن را که "هر اندیشمندی شایسته است در حوزه تخصصی خود به اظهار نظر بپردازد" می‌ستایند و معتقدند: "آنجا که مباحث رنگ تخصصی به خود می‌گیرد، باید از کارشناسان هر فن نظرخواهی کرد". ولی گاه در مقام عمل کسانی یافت می‌شوند که بدون توجه به قاعده عقلانی فوق در زمینه‌های گوناگون که قطعأ همگی آنها در حوزه تخصص ایشان نیست، به اظهار نظر می‌پردازد. این‌گونه افراد از میان دیدگاه‌هایی که در هریک از زمینه‌های مختلف ارائه شده، نظری را پسندیده و برمی‌گزینند و بدون توجه به زیرساخت‌های فکری دیدگاه گزینش‌شده، مجموعه‌ای از نظریات را به عنوان تفکر خویش انتخاب و به دیگران عرضه می‌کنند که گاه با اندکی دقت، ناهمگونی و حتی تناقض در میان اجزای این تفکر به‌راحتی قابل شناسایی است.

به عنوان نمونه از مطالعاتی که در زمینه روان‌شناسی، جامعه‌شناسی، سیاست، حقوق، فلسفه، عرفان، دین و... داشته‌اند، مجموعه‌ای از نظریات که هریک برگرفته از گرایش خاصی است، فراهم می‌آورند؛ البته این مجموعه بر اساس سنجش‌های دقیق و موشکافی در زیربناهای فکری نظریه‌ها و درنظرگرفتن سازگاری و ناسازگاری آنها به دست نیامده، بلکه آنچه به مذاق این تدوین‌کننده خوش‌تر آمده، قبول شده و در کنار سایر نظریات قرار گرفته است.

بزرگ‌ترین اشکال این‌گونه اظهارنظرهای غیرکارشناسانه، ناسازگاربودن آنها با یکدیگر است که به دلیل همین ناسازگاری در اجزاء یا حتی تناقض میان آنها نمی‌تواند مجمو عه‌‌ای منسجم از افکار صحیح پدید آورد.

بنابراین "تفکر التقاطی" در اصطلاح عبارت است از مجموعه‌ای از نظریات که از گرایش‌های متفاوت و گاه متناقض برگرفته شده و در کنار هم گرد آمده است و چون بنیان‌ها و زیرساخت‌های این گرایش‌ها و نظریات ناهمگون یا در مقابل هم‌اند (به عنوان نمونه، برخی برخاسته از مکاتب "انسان‌محور یا اومانیسم"، برخی برخاسته از مکاتب "خدامحور"، برخی برگرفته از گرایش مبتنی بر "اصالت فرد"، برخی برگرفته از گرایش‌های مبتنی بر "اصالت جمع"، پاره‌ای برآمده از "لیبرالیسم" و سکولاریسم" و پاره‌ای مبتنی بر "دین‌محوری "هستند)، دارندگان تفکر التقاطی گاه به ورطه پلورالیسم و نظریه "همه‌صدقی ادیان و اندیشه‌ها" درافتاده‌اند.

در جامعه اسلامی ما نیز به‌ویژه در قرن اخیر، این تفکر (تفکر التقاطی) میان کسانی که قوت فکر و قدرت تحقیق علمی لازم را ندارند، رایج شده است. کم نیستند کسانی که از یک‌سو مسلمان‌اند و در مقام سخن حاضر نیستند دست از تمامیت اسلام و عقاید دینی بردارند، اما از سوی دیگر سخت شیفته نظریات دیگران در زمینه‌های مختلف‌اند و در عین حال نه در مسائل دینی تخصص لازم را دارند و نه در همه زمینه‌هایی که در آن به اظهار نظر پرداخته‌اند.

1-1 مفهوم "اجتهادبه‌رأی" در اسلام

در روایات اسلامی نیز تعبیری به عنوان "اجتهاد‌به‌رأی" وجود دارد که عبارت است از پیش‌داوری و تمایلات شخصی در استنباط.

انسان قبل از پژوهش در هر مسأله‌ای ممکن است دارای یک سلسله پیشینه ذهنی و تمایلات شخصی باشد که اگر در مقام تحقیق آنها را کنار نگذارد، نتیجه به‌دست‌آمده از پژوهش بالطبع ناب و بی‌پیرایه نخواهد بود؛ از این رو دخالت‌دادن برخی انگیزه‌های درونی مانند شهرت‌طلبی، کسب محبوبیت و جایگاه اجتماعی یا منافع شخصی در برداشت از دین که انسان را وامی‌دارد تا به گونه‌ای احکام و معارف دینی را توجیه و تفسیر کند که در نهایت به نفع خواسته‌های نفسانی او باشد؛ نه برداشت بی‌طرفانه و حقیقت‌طلبانه از آن. نتیجه این اجتهاد‌به‌رأی، بدعت در دین و برداشت التقاطی از مفاهیم و منابع دینی است و این نظریات نوعأ از مکاتب و گرایش‌های غیر دینی و یا حتی ضد دینی در ذهن فرد حاصل می‌آید؛ وگرنه اگر اینها نیز برآمده از دین و بخشی از آن بودند، هرگز نمی‌توانستند با بخش‌های دیگر در تنافی باشند.

1-2 تفکر التقاطی و اجتهادبه‌رأی در اندیشه‌های طاهری

متأسفانه آقای محمدعلی طاهری دارای چنین تفکری است و این تفکر به‌روشنی در کتاب‌ها و آموزه‌های کتبی و شفاهی ایشان در عرفان حلقه دیده می‌شود که جای بحث مفصل دارد. از آنجا که ایشان تخصصی در مباحث دینی و علوم اسلامی ندارد، واردشدن ایشان به این حوزه، این تفکر را در ذهن او ایجاد کرده و به برداشت‌های غلطی از مفاهیم دینی دچار شده‌اند (مانند واردشدن ایشان در حوزه‌های دیگر از جمله پزشکی، روان‌شناسی، عرفان،

فلسفه و... حتی در این حوزه دچار تناقضات فاحشی شده‌اند که ذهن دقیق و آگاه مخاطبان متخصص، قادر به شناخت این تناقضات می‌باشد.

این مقدمه برای شناخت تفکر محمد علی طاهری طرح شد تا با این شناخت، نگاه دقیق و آگاهانه‌تری به آثار او و از جمله این مقاله داشته باشیم و اکنون مقدمه دوم:

2. استحباب عزاداری بر سیدالشهداء علیه السلام

یکی از موضوعاتی که دشمنان شیعه به آن پرداخته‌اند و مورد هجوم قرار داده‌اند، مسئله عزاداری بر سیدالشهداء علیه السلام است؛ زیرا آنان به‌خوبی به تأثیر فرهنگ عاشورا در جریان تشیع پی برده‌اند و می‌دانند مبارزه با تشیع، جز با مبارزه با فرهنگ عاشورا و نهضت حسینی به سرانجام نخواهد رسید.

حال در این میان کسانی مانند وهابیت آشکارا به مخالفت با عزاداری بر ائمه و بزرگان دین و به‌ویژه سرور و سالار شهیدان (علیه السلام) پرداخته‌اند و آن را یکی از بدعت‌های شیعیان می‌دانند و کسانی نیز مانند طاهری زیرکانه و موذیانه در ظاهری زیبا و در قالب الفاظ دل‌نشین فرهنگ عزاداری را زیر سوال می‌برند.

2-1 برخی روایات اسلامی در این مورد

قبل از پرداختن به متن مقاله باید خواننده عزیز، توصیه و تأکید پیامبر (ص) و اهل بیت (علیه السلام) در بزرگداشت عاشورا و عزاداری و گریه بر امام حسین (علیه السلام) را مورد توجه قرار دهد. برای اثبات استحباب گریه و عزاداری بر حضرت اباعبدالله (علیه السلام) و برای تبیین اینکه در این ایام، کاری غیر از عزاداری و گریه شایسته نیست و نباید با توجیه و استدلال بی‌پایه و اساس (آن‌طور که نویسنده مقاله گفته)، به شادی و پایکوبی پرداخت، چند نمونه از روایات اهل بیت (علیه السلام) را می‌آورم تا خواننده عزیز بداند که اهل بیت (علیه السلام) بر مصائب جدشان گریه و عزاداری می‌کردند و کاری غیر از این را در این ایام شایسته نمی‌دانستند:

1. وقتی پیامبر اکرم (ص) دختر خویش فاطمه (س) را به مصائب اباعبدالله (علیه السلام) مطلع ساختند، حضرت زهرا (س) به‌شدت گریستند و فرمودند: پدر جان این مصائب در چه زمانی اتفاق می‌افتد؟ پیامبر (ص) فرمودند: زمانی که نه من و نه علی [علیه السلام] و نه تو هیچ‌یک نباشیم؛ پس گریه حضرت زهرا (س) شدت یافت و فرمود: پس چه کسی بر او اقامه عزا می‌کند؟ پیامبر فرمودند: ای فاطمه! زنان امتم بر زنان اهل بیتم و مردان امتم بر مردان ایشان گریه خواهند کرد و گروه‌گروه عزای او را در هر سال تجدید می‌کنند؛ پس در قیامت تو زنان را و من مردان را و هرکس بر مصائب حسین گریه کرده است را دستگیری کرده و با شفاعت خویش وارد بهشت می‌سازیم (بحارالانوار44/292.)

2. ابن عباس در روایتی طولانی نقل کرده است که چون از صفین بازمی‌گشتیم، گذر امام علی (علیه السلام) و اصحاب آن حضرت به سرزمین نینوا افتاد؛ سپس آن حضرت با صدای بلند مصائبی را که در این زمین بر اهل بیت (علیه السلام) خواهد رسید، بیان کرد و آن‌قدر گریستند که از هوش رفتند (امالی شیخ صدوق، مجلس 87، صفحه 940.)

3. حضرت رضا (علیه السلام) فرمودند: پدرم چون روز عاشورا می‌رسید، در آن روز محزون و گریان بودند و می‌فرمودند: امروز روزی است که حسین (علیه السلام) در آن کشته شده است (بحار الانوار 44/284.)

این‌گونه روایات که تعداد آن بی‌شمار است، همگی در پی اثبات این مدعاست که اهل بیت (علیهم السلام) خود بر مصائب خویش، بیش از همه عزاداری و گریه می‌کرده‌اند و در سخن دشمنان این فرهنگ، چیزی جز القاء شبهه و ایجاد تفرقه و توهین به مقدسات و مخدوش‌کردن اذهان برای بی‌ارزش نشان‌دادن این عمل چیز دیگری نهفته نیست.

اکنون نقد مقاله «آیینه عاشورا»

نتیجه نگاه طاهری، تغییر فرهنگ عاشورا از طریق توجیهات دلفریب و زیباست

باید از خواننده محترم پرسید: آقای طاهری چه هدفی از نوشتن این مقاله داشته؛ امری که بین شیعه تقدس خاصی دارد و زیر سوال‌بردن آن تیشه به ریشه فرهنگ تشیع می‌زند؟!

طاهری می‌گوید در این ماه غیر از عزاداری و سیاه‌پوشیدن کارهای دیگری هم می‌توان کرد؛ مثل هلهله و پایکوبی و پوشیدن جامه سرخ و زرد و سفید با توجیهات زیبا! (ضمن آنکه اصلاً پوشیدن لباس سیاه "شریک جرم یزیدبودن" تعریف می‌شود و می‌گوید: "آیا این فکر لرزه بر اندام ما نمی‌اندازد و تصور شریک جرم‌بودن در ریخته‌شدن خون حسین (علیه السلام) خواب را از چشمان ما دور نمی‌کند؟" و با ارائه تصویری ناپسند از سیه‌پوشی ناخودآگاه میل به پوشیدن آن را کمرنگ می‌کند.)

سوال من این است: آیا این خلاف روش اهل بیت (علیه السلام) نیست؟ آیا امامان معصوم (علیه السلام) نمی‌توانستند برای شهادت جدشان این توجیهات را بیان کنند و دستور به اقامه عزا و گریه بر جدشان ندهندو شیعه را به زحمت و تعب نیندازند؟

آیا در فرهنگ تشیع فلسفه عزاداری، فقط اندوه و ماتم بر شهادت جمعی از نیکان روزگار است که آقای طاهری خواسته‌اند با توجیهات زیبا و دلفریب، دل شیعه را تسلی دهد و بگوید با گریه و سیا‌ه‌پوشیدن خود را آزار ندهید، می‌توانید به حسین (علیه السلام) ارادت داشته باشید و سبز و سفید و سرخ هم بپوشید و هلهله و شادی هم بکنید؟!

آیا این درک‌نکردن فلسفه عزاداری بر حسین (علیه السلام) نیست که ائمه ما آن‌قدر بر آن تکیه دارند؟ آیا این مقاله، برخاسته از تفکر التقاطی طاهری نیست که برداشت غلط خود از این فرهنگ را با چنین توجیهاتی به مخاطب القا می‌کند؟

فلسفه عزاداری عاشورا فراتر از برخی رفتارهای افراطی عوام‌گرایانه است

طاهری در این مقاله همه شیعیان را مخاطب قرار داده؛ نه جمعی خاصی از شیعیان که ممکن است در عزاداری‌ها رفتارهای خلاف شرع و عرف انجام دهند و فرهنگ شیعه را زیر سؤال ببرند که ما هم بعضی رفتارها و اعمال انجام‌شده در عزاداری‌ها را تأیید نمی‌کنیم و معتقدیم باید کنار گذاشته شود تا موجب وهن تشیع نشود؛ اما آقای طاهری خطاب به همه شیعیان مطالب را عنوان می‌کند.

امام حسین (علیه السلام) برای اقامه دین جدش و امر‌به‌معروف و نهی‌از‌منکر به شهادت رسید و شیعه با اقامه عزای او به همه دشمنان اسلام اعلام می‌کند که پیام او را دریافت کرده و ادامه‌دهنده راه اوست و پرچم او را برای مبارزه با ظلم و ستم و تحریف و بدعت و انحراف دین به زمین نمی‌گذارد.

چرا سنت بلندکردن علم را در عزاداری‌ها زیر سؤال می‌برد؟ این سنت نشانه بلندبودن پرچم کربلا و عهد وفاداری شیعه به حسین (علیه السلام) و ابالفضل (علیه السلام) علمدار کربلاست؛ البته باز هم می‌گویم ممکن است عده قلیلی به نیت شهرت و خودنمایی این کار را بکنند؛ اما این را نمی‌توان منسوب به همه کرد و اصل این سنت پسندیده را زیر سؤال برد!

سیه‌پوشی در عاشورا در نظر طاهری

جالب است که وی برای پوشیدن جامه سفید و زرد و سرخ، توجیهات زیبا می‌آورد، اما برای پوشیدن رنگ سیاه که سنت و عرف جامعه است و نشان عزاداری و ماتم بر سیدالشهداء (علیه السلام) است می‌گوید: "پوشیدن رنگ سیاه یعنی ما حسین (علیه السلام) را تنها گذاشته‌ایم و او مظلومانه به شهادت رسید و این لباس سیاه، نشانی است بر شریک جرم بودن ما در ریخته‌شدن خون آنها، آیا این فکر لرزه براندام ما نمی اندازد و تصور شریک جرم بودن در ریخته شدن خون حسین علیه السلام خواب را از چشمان ما دور نمی‌کند؟"

با این توجیه طاهری برای پوشیدن رنگ سیاه! کدام شیعه عاشق حسینی حاضر است دیگر در عزای حسین لباس سیاه بر تن کند؟

آقای طاهری این فلسفه پوشیدن رنگ سیاه را از کجا آورده؟ آیا این تفکر غلط خودش نیست؟ و یا شاید قصد عوض‌کردن فرهنگ عزاداری را داشته و مرموزانه و زیرکانه با این توجیه اذهان را به پذیرش تفکرات ناسالم خود هدایت می‌کند؟

چرا شیعه را شریک جرم‌کشتن حسین (علیه السلام) می‌داند؟ در کدام منبع دینی آمده: شیعه در طول تاریخ محکوم به یاری نکردن حسین (علیه السلام) است و تا قیامت بر این جرم خود باید بگرید؟ آیا این درک نکردن فلسفه عاشورا نیست؟

نادیده‌گرفتن بهار ظهور مهدی (عج)

در جای دیگری از مقاله طاهری می‌گوید: "می‌توان زرد پوشید و گفت ما به خزان نشسته‌ایم؛ چراکه بعد از عاشورا بهار انسانیت، تابستان را پشت سر نگذاشته به خزان رسیده است".

چه کسی و با چه مدرکی می‌تواند ادعا کند که با شهادت امام حسین (علیه السلام) بهار انسانیت خزان شده؛ پس می‌توان جامه زرد پوشید؟ آیا بعد از امام حسین (علیه السلام) انسان کاملی به صحنه روزگار نیامده؟ آیا حسین (علیه السلام) 9 فرزند از خود به یادگار نگذاشت که یکی پس از دیگری به امامت رسیدند و پرچمدار قیام حسین (علیه السلام) بودند و هرکدام نمونه انسان کامل بودند؟ آیا حسین (علیه السلام) فرزند حی و حاضری به نام مهدی (عج) ندارد که خون‌خواه حسین (علیه السلام) است و روزی قیام او را تکمیل خواهد کرد؟ پس انسانیت هنوز بهاری به نام مهدی (عج) دارد که نسیم حضورش در جامعه شیعه و جهان بشریت می‌وزد. آیا این اهانت به حسین (علیه السلام)و فرزندان پاکش نیست؟

شادی و پایکوبی به بهانه زنده‌بودن شهیدان؟!

در ادامه مقاله می‌گوید: "می‌توان خندید و پایکوبی کرد و فریاد شهیدان زنده‌اند را سر داد و نشان داد که از اعماق وجود مسروریم؛ چراکه آنها نمرده‌اند و نزد خدا روزی آسمانی دارند و جاودانگی الهی متعلق به آنان است".

آیا به بهانه زنده‌بودن شهیدان می‌توان در روز عاشورا خندید و شادی و پایکوبی کرد؟ پس چرا امام حسین (علیه السلام) روز عاشورا برای فرزندان و یارانش گریست و حضرت زینب (س) اقامه عزا کرد و حضرت سجاد (علیه السلام) 20 سال بر مصیبت پدرش گریست؟ آیا آنها نمی‌دانستند شهیدان زنده‌اند و نزد خدا روزی می‌خورند؟ آیا این همراهی با سپاه یزید نیست که با شهادت هریک از یاران حسین (علیه السلام) هلهله و شادی می‌کردند؟ فرق ما با یزیدیان چیست؟ لابد فلسفه شادی سپاه یزید هم همان بوده که طاهری گفته است!

پلورالیزم دینی در اندیشه‌های طاهری

طاهری می‌گوید: "آری می‌توان هر کاری انجام داد، مهم آن است که در پس آن چه اندیشه‌ای نهفته است و اینکه انسان با چه طرز فکری به رسالت خود نگاه کرده و در چه جایی و با چه محتوایی آن را پیدا کند..."

آیا این تأیید تفکر پلورالیزم دینی و قرائت‌های مختلف از دین نیست؛ تفکری که می‌کوشد تا دین را به عنوان حقیقتی که تنها نزد خداست، طرح کند و اینکه هرگز بشر و حتی پیامبران (علیه السلام) را بدان راهی نیست و اینکه هر انسانی برداشت خاصی از دین و وحی الهی دارد و آنچه در حوزه معرفتی انسان قرار می‌گیرد، تنها برداشت ذهنی و فهم بشری اوست؟

در این تفکر گفته می‌شود، پیامبر (ص) برداشتی مطابق با شرایط فیزیکی و اجتماعی و ارزش‌های زمان خود از وحی الهی و دین داشته و هرگز دین را آنچنان که نزد خداست، درک نکرده و چه بسا امروز به لحاظ پیشرفت علم، ما خود بهتر از ایشان از دین برداشت می‌کنیم.

در عین حال اظهار می‌کنند آنچه در دسترس بشر قرار می‌گیرد، هیچ تضمینی بر صحت آن وجود ندارد؛ بنابراین هیچ‌کس حق ندارد ادعا کند فهم من از دیگری بهتر است؛ بر همین اساس همه برداشت‌ها در عین چندگانگی، جلوه‌هایی از حق است که همگی را به یک مقصد می‌رساند و در نتیجه دینی بر دین دیگر و تفکری بر تفکر دیگر ترجیح ندارد! آیا حرف طاهری تأیید این نظریه (پلورالیزم دینی) نیست؟ البته این تفکر در آثار دیگر طاهری و آموزه‌های شفاهی او نیز دیده می‌شود.

نتیجه‌گیری

درست است که انسان باید پیام عاشورا را درک کند و مراقب باشد در طول زندگی با عملکرد ناصحیح خود در صف یزیدیان قرار نگیرد و حقیقت ناب را برایش لباس حق نپوشانند تا حاضر شود بر امام زمان خود شمشیر بکشد و خون او را به زمین بریزد، اما آیا مقاله طاهری خود تحریف حقیقت نیست؟ و مصداق آیه: وَلَاتَلْبِسُواْالْحَقَّبِالْبَاطِلِوَتَكْتُمُواْالْحَقَّوَأَنتُمْتَعْلَمُونَ (بقره 42) حق را لباس باطل نپوشانید و آن را پنهان نکنید؛ درحالی‌که می‌دانید (حق است) نمی‌باشد؟

مفاهیم دینی، شعر نیست که هرطور بیشتر به‌دلخواهمان است و قشنگ‌تر به نظر می‌رسد، با آنها برخورد نماییم و به‌به و چه‌چه کنیم. این مفاهیم قانونمند و دارای چارچوب‌های مشخص‌اند؛ چراکه اگر قرار باشد، معیاری برای سنجش قرار گیرند یا هدایت به صراط مستقیم را رهنمون شوند، قاعدتاً نمی‌توانند بدون چارچوب و بی‌قاعده باشند. این مفاهیم را تنها کسانی می‌توانند تفسیر و تعبیر کنند که اولاً علم و آگاهی کاملی برای این‌کار داشته باشند و دوم اینکه تعابیر و تفاسیرشان تضادی با عقل و کتاب خدا نداشته باشد؛ به همین دلیل بر همه ما واجب است، وقتی با چنین متونی برخورد می‌کنیم، پیش از حظ‌بردن از کلمات زیبا و به‌ظاهر دلنشین آن به نقد موشکافانه و همه‌جانبه بپردازیم و از قِبَل هیچ نکته‌ای به‌سادگی عبور نکنیم.

والسلام علی من التبع الهدی

گزارش خطا
ارسال نظر