دکتر محمودرضا قاسمی استاد حوزه و دانشگاه و دکترای کلام و فلسفه اسلامی از دانشگاه تهران است. قاسمی عضو هیات رئیسه و هیات علمی موسسه راهبردی ادیان و جنبشهای معراج، عضو هیات موسس و هیات علمی موسسه بهداشت معنوی است. او چندین اثر در زمینههای عرفانهای نوظهور و بهائیت منتشر کرده که «بررسی تحلیلی فرقه ریکی ژاپنی»، «عرفان حلقه و فرقههای انحرافی»، «جهانبینی عرفان حلقه کیهانی»، «تکفیر؛ خدا در باور سلفیه و تشیع»، «حقیقت اتصال در حلقه» از جمله آنهاست.
***
∟ درآمد
فرقه عرفان حلقه توسط «محمد علی طاهری» از
اواسط دهه ۱۳۷۰ شمسی تاسیس و فعالیت خود را در حوزه عرفانی و درمانی آغاز
کرد، در میانه دهه ۱۳۸۰ به اوج خود رسید و اکنون نیز فعال است. طاهری بحث
فرادرمانی و اصطلاح خود ساخته «سایمنتولوژی» را کرامت خود در مکتب
عرفانیاش دانسته و همگان را دعوت به تجربه در این مورد مینماید؛ تجربهای
که شرط آن تسلیم بودن و شاهد بودن است و هدف از آن اتصال به شبکه شعور
کیهانی یا همان «روح القدس» است. وی اولاً ادعا میکند که تمام این مباحث
به او وحی شده و الهاماتی است که از سوی خداوند به وی صورت پذیرفته و این
مباحث را از جایی اقتباس نکرده است.
ثانیاً او درصدد بیان عرفان اصیل ایرانی اسلامی است. نگاه طاهری به هستی و
انسان نگاهی انسانمحور است و از این دیدگاه خدای متعال همه قدرتهای خود
را به «شبکه شعور کیهانی» تفویض کرده است؛ انسان با اتصال به این شبکه (که
از آن به روح القدس یا جبرئیل تعبیر میشود) همه مشکلات جسمی و روحیاش حل
شده و به آگاهی و کمال میرسد. انسان حلقه با این نگاه، مقابل تفکر خدامحور
قرآن کریم قرار میگیرد.
∟ سایه خداوند در عرفان حلقه
محمدعلی طاهری عقاید خود را در کتابهای
مختلفی توضیح داده است و درباره «سایه خداوند» میگوید: «هر چیزی كه
موجودیت دارد، سایهای هم دارد. از این نظر، سایه او (خدا) نیز موجود است؛
اما سایه هرچیز نسبت به خودش، مجازی است. در عین حال، اگر همان سایه هم
سایهای داشته باشد، نسبت به آن حقیقی است: سایه نسبت به صاحب سایه: مجازی؛
سایه نسبت به سایه سایه: حقیقی؛
اگر بخواهیم همین مطلب را دقیقتر بیان كنیم، باید بگوییم كه خداوند (حقیقت
مطلق) سایه اول را ایجاد میكند و سایه اول، سایه دوم را و... هریك از
این سایهها صورتی از خداوند است و به بیان دیگر، وجود هر چیزی، وجهی از
خداوند را نشان میدهد. پس میتوان گفت كه فقط یك حقیقت مطلق وجود دارد و
هر موجود دیگری حقیقت نسبی دارد.» (طاهری۲۰۱۱الف،۱۸۰)
از نظر طاهری این جهان، سایه۱ و مجازی است و تنها عامل حرکت است
که ما را به اشتباه واداشته تا آن را حقیقی تلقی کنیم. بنابراین جهان
هستی، حقیقت وجودی ندارد. طاهری این عقیده را در کتاب انسان از منظری دیگر و
فرادرمانی بهطور مبسوطی شرح داده و با نمایش حرکت الکترونها به دور هسته
در اتم، به اثبات جهان مجازی میپردازد. (طاهری۱۳۸۸ب،۲۵-۲۰)
او پس از بیان این نمونهها به یک نتیجه کلی میرسد و میگوید چون حرکت
سبب تصور یا واقع شدن استوانه و ابر الکترونی است، اما واقعیتی ورای آن جز
حرکت نیست بنابراین، علت حقیقی تصور کردن جهان آفرینش هم چیزی جز حرکت
نیست: هستی از حرکت آفریده شده است، بنابراین جلوههای گوناگون آن نیز ناشی
از حرکت میباشد و همانطور که گفته شد هر جلوهای که ناشی از حرکت باشد،
مجازی است؛ در نتیجه جهان هستی نیز مجازی بوده و حقیقت وجودی ندارد.
(همان:۲۶)
در واقع مجازی دانستن جهان به معنای خیالی بودن آن است و در طول تاریخ
نحلههای مختلفی این برداشت را از عالم داشتهاند؛ تا جاییکه برخی از عرفا
نیز عالم را عالم خیال معرفی کردهاند، ولی مقصود عرفا از خیال و رویا
بودن جهان، پوچ و موهوم بودن آن نیست، بلکه در اصل امری است که حکایت از
امر دیگر دارد و نیازمند تعبیر و تاویل. به عبارتی، جهان رمزی است که باید
گشوده شود و معمایی است که باید حل شود. به اعتقاد جمله عرفا جهان خود
حقیقت نیست، بلکه نمادی از حقیقت است، یا به عبارتی خیال و رویا است، اما
این رویا پوچ و بیهوده نیست؛ بلکه رویایی است که انعکاس حقیقت است.
بنابراین، اگر بهصورت مستقل به عالم نگاه شود، ارزشی ندارد و توهم است و
خیال، اما اگر این جهان علامتی از حقیقتی دیگر دانسته شود، آنگاه بهواسطه
آن حقیقت، این جهان هم به حقیقت آراسته میشود. پرفسور ایزوتسو، استاد
دانشگاه مکگیل کانادا که سالها در ایران به تحقیق درباره حکمت اسلامی
پرداخته است، میگوید: «جهان محسوس، توهم ذهنی یعنی مولود ذهن نیست، بلكه
توهم خارجی است؛ یعنی بر مبانی وجودی استوار است و به معنای متعارف اصلاً
توهم نیست.» (ایزوتسو۱۳۷۹، ۳۱). بنابراین، این رویا كه انسان آن را واقع
میپندارد، اگر چه واقع نیست؛ ولی از «واقع» بیگانه نیست؛ بلكه كاملاً با
آن مرتبط است. از آنجا كه این جهان معلوم است، نمیتواند نیستی محض باشد؛
چرا كه «معلومی نیست، مگر آنكه متصف به وجود شود.»۲ (كاكایی۱۳۸۲،
۲۳۰) با این توصیفات مجازی دانستن زمین توسط طاهری بهطور کامل با نظر
عرفا متفاوت است. طاهری با اثبات مجازی بودن و در حرکت بودن جهان میخواهد
بر نیاز به محرک و عامل جهت دهنده داشتن آن تاکید کند که این عامل آگاهی و
یا هوشمندی حاکم بر جهان هستی یا همان «شبکه شعور کیهانی» است.
(طاهری۱۳۸۸ب،۲۷)
با مجازی دانستن عالم طبق آنچه در اندیشه طاهری است، دیگر مجالی برای
خداشناسی حقیقی باقی نمیماند. البته طاهری مطابق روش خاصی که دارد، پا در
کفش دانشمندان و عالمان میکند و ابراز میدارد که نظریه او بر اساس نظریات
جدید فیزیک کوانتوم است. علیرغم اینکه پدر خوانده فرقه حلقه در تلاش برای
طرح این مساله است که فیزیک جدید نیز دنیای مجازی و شعور کیهانی را اثبات
میکند، اما در فیزیک جدید اتفاق نظری در این مورد وجود ندارد. در فیزیک
جدید و نظریه دوگانگی موج و ذره و یا اصل عدم قطعیت و... برای تحلیل دنیای
کوانتومی، ذهنیت ناظر را تعیین کننده میدانند و یا میگویند ذرات مادی
بدون اینکه از جایی دستور بگیرند، به تغییر روی میآورند. این مطالب و
گفتهها با اثبات شبکه شعور کیهانی توسط آن، بیگانه است و به نظر میرسد
مانند چسباندن وصلههای ناجور در کنار یکدیگر است. از طرفی اینکه عرفان
حلقه از یک یافته فیزیکی تفسیر متافیزیکی ارائه داده است، «جای بحث» بسیار
دارد. هیچگاه فیزیکدانان وارد فضای متافیزیکی نشده و تحلیل عرفانی عرضه
نمیکنند. بعضی از فیزیکدانان گوشزد کردهاند که کار فیزیک تحلیل فلسفی و
عرفانی نیست، بلکه وظیفه آن دستهبندی قوانینی است که بر اساس آن بتوان به
کشف پدیدههای جدید دست یافت. همچنین اگر تفسیر و تحلیلهای فلسفی
فیزیکدانان جدید در عرفان حلقه بهعنوان مبنای علمی مورد پذیرش قرار گیرد،
پس بعید نیست با نظریه پرفسور استیفن هاوکینگ۳ (استاد دانشگاه
کمبریج) که در جدیدترین کتابش عنوان کرده با توجه به قوانین کشف شده جدید
فیزیک الزاماً نیازی به وجود آفریدگار نیست،۴ موافق باشد و با
گذشت زمان و تاکید بر شعور کیهانی، هوشمندی را عامل پدید آمدن جهان هستی و
محتویات آن بداند. چون در خصوص بیگبنگ و انفجار بزرگ برای پیدایش جهان و
هستی با او موافق است.۵
∟ شبکه هوشمندی و شعورمندی عالم
«عرفان کیهانی (حلقه)، شعور الهی را بهطور
نظری و عملی ثابت نموده، از این راه وجود صاحب این هوشمندی یعنی خداوند را
به اثبات میرساند و در واقع این عرفان، منجر به خداشناسی عملی میگردد.»
(طاهری۱۳۸۸الف،۵۸ و ب، ۸۷)
بسیاری از مادیگرایان ملحد نیز «شعور کیهانی» را میپذیرند و معتقدند که
ماده خود، هوشمند است و اگر در عالم نظم و تدبیری دیده میشود، سرچشمهای
فراتر از همین عالم مادی ندارد. تئوری شعورمندی عالم در سدههای اخیر از
سوی کسانی مطرح شده که منبع هوشمندی فراتر از طبیعت را نفی میکنند و برای
توجیه تدبیر و حکمتی که در جهان جاری است، به خود مختار بودن و شعورمندی
ماده، معتقد شدهاند. بنابراین، کسی که خداوند را نشناخته باشد، با
تبیینهایی که در عرفان حلقه وجود دارد در خدانشناسی خود ثابت قدم میشود،
نه اینکه به خداشناسی برسد، هر چقدر هم که شعور کیهانی در عمل بیشتر اثر
بگذارد، در افراد بیایمان به خدا، ایمان به شعور هستی مادی بیشتر میشود،
نه ایمان به الله تبارک و تعالی.
در عرفان حلقه تعبیر روحالقدس یا جبرئیل برای شبکه شعور کیهانی بیان
میشود، اما تعبیری که صورت میگیرد، تعبیری کاملاً مادی است. طاهری معتقد
است ملائکه همان قوانین موجود در عالم طبیعت هستند، نظیر این نگاه و اتصال
به قوانین در تعالیم ریکی( انرژی درمانی ژاپنی ) نیز وجود دارد.
∟ تفویض قدرتها به شبکه شعور کیهانی
عرفان حلقه، اساس کار خود را بر اتصال با
شعور کیهانی میداند و از حلقههای رحمانیت عام به شبکه شعور کیهانی،
هوشمندی الهی و حلقههای وحدت نیز تعبیر میکند. در حقیقت شبکه شعور
کیهانی، همان هوش و خرد حاکم بر جهان هستی است، چرا که جهان هستی، متشکل از
انرژی و آگاهی معرفی میشود که همین آگاهی و شعور کیهانی، جهان را به حرکت
وا میدارد و از سوی دیگر گفته میشود، آگاهی میل درونی است که هر ذره را
به رقص و حرکت در میآورد. به عبارت دیگر: شبکه شعور کیهانی مجموعه هوش،
خرد و یا شعور حاکم بر جهان هستی است که به آن آگاهی نیز گفته میشود و یکی
از سه عنصر موجود در جهان هستی است. سه عنصر فوق عبارت است از ماده، انرژی
و آگاهی. (طاهری۱۳۸۸ب،۶۷)
پس محرک جهان، آگاهی درون ذره است و نه نیروی ماورایی مطلق که منشاءء تمام
حرکتهای جنبندگان از قدرت اوست. اینجاست که خداپرستی در نگاه آنان رنگ و
بویی کفرآمیز مییابد و توحید، جای خود را به مادیگرایی میسپارد. به
عبارت دیگر، فاعلیت تام الهی در حرکت موجودات کنار زده میشود و فاعلیت
استقلالی عالم ماده رخ مینمایاند.
طاهری در تعریف اتصال میگوید: «منظور از اتصال در فرادرمانی، برقراری نوعی
ارتباط است كه هیچ تعریف دقیقی ندارد، زیرا در دنیای بیابزاری۶ انجام میگیرد. » (طاهری۱۳۸۸ب،۷۸)
در حقیقت، کسی که میخواهد عرفان را بفهمد نیازمند تفویض است. رحمانیت عام
الهی تنها به مسترهای عرفان حلقه تفویض میشود و تنها آنها میتوانند
دیگران را به عرفان متصل کنند. برای اتصال با شعور کیهانی، دو راه فردی و
جمعی را مطرح مینمایند و برای وارد شدن به حلقهها «وجود سه عضو کافی است.
اول، اتصالگیرنده است که تمایل دارد به شبکه شعور کیهانی متصل شود. دوم،
اتصالدهنده است که همان مسترهای آموزش دیده هستند و سوم، شبکه شعور
کیهانی است. الله، عضو چهارم است.» (طاهری۱۳۸۸الف،۸۳وب۷۹) به نظر میرسد در
حلقه اضافه کردن خداوند بهعنوان عضو چهارم، تنها برای جلب نظر خداباوران
است و تاثیری در تشکیل حلقه و در نتیجه درمانگری ندارد. در حقیقت شعور
کیهانی است که به درمان میپردازد، نه خداوند متعالی که در قرآن آمده
وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ۷ (شعرا/۸۰) این موارد اساس و اصول کلی عرفان حلقه است که بنیاد اصلی آن بر شعور کیهانی بنا شده است.
∟ خدا یعنی «عدم» و «هیچ قطبی»
عرفان حلقه با ارائه تعریفی غیر دینی از خداوند واژه عدم را در مورد ذات باری بهکار میبرد و بیتی از مولوی را شاهد مثال میآورد:
«از اینجهت كه درك ذات مقدس خداوند ممکن نیست و ذات الهی فراتر از تعریف و
توصیف بشری است، نمیتوان گفت كه هستی وجودی دارد كه ما میتوانیم آن را
بشناسیم؛ اما از آن جهت كه تجلیات او وجود دارند و وجود آنها سایهای از
اوست، تاکید میشود که او هست و وجود دارد. بنابراین، ذات مقدس خداوند وجود
دارد، اما بودن او با بودنی که انسان میشناسد، به کلی متفاوت است.
پس برای اشاره به او میتوان بهطور قراردادی، از واژههای «عدم» و
«هیچقطبی» استفاده کرد كه تا حد ممكن، هیچ صفتی را تداعی نكند. به این
ترتیب، منظور از هیچقطبی، هستی است كه نام و نشان ندارد و قابل ادراك و
تعریف نیست.
سپاس آن عـدمی را كه هسـت ما بربود/ ز عشق آن عدم آمد جهان جان به وجود
به هـــر كجا عـدم آید وجـود كـم گردد/ زهی عـدم كه چو آمــد از او وجود افزود» (طاهری۲۰۱۱الف،۱۷۴)
طاهری در این نامگذاری، تقلیدی ناآگاهانه و کجفهمانه از مولوی کرده است.
در این ابیات مقصود از عدم خداوند نیست، بلکه مقصود واژه عدم در مفهوم
نیستی و فنا و به عبارتی بیخویشتنی است. مولوی با این تعبیر، از اینکه خود
را هیچ میپندارد و از فنا به وجود میرسد، سخن میگوید. درک نیستی
بالنده، موجودیت و هستی مولوی را اعتباری میبخشد که ارجمندتر و والاتر از
پیش میشود و باعث شادمانی جاوید و دائمی او میگردد و موجب میشود که با
سپاسگزاری از عدم ناشی از عشق که در وجود او آمده و بهوسیله آن به درک
بیخویشتنی نائل شده، خود را هیچ انگارد و به عبارتی همه وجودش را در
معشوق بیابد و به تعبیری به مقام فنای فی الله برسد. عدم در این ابیات
مولوی به معنی درک نیستی خویشتن است و هرگز مخاطب و منظور او خداوند نبوده
است. مولوی این مضمون را با عبارتی دیگر چنین میآورد:
آن نفسـی که با خودی، یار چو خار آیدت
وان نفسی که بیخودی یار به کار آیدت!
آن نفسی که باخودی، خود تو شکار پشهای
وان نفسی که بیخودی، پیل شکار آیدت۸
آیا از عدم به جز نیستی و فاقد بودن، مفهوم دیگری قابل استنباط است و اینکه
آیا به کارگیری این واژه درباره خداوند مسبوق به سابقه است؟ بیتردید که
این مورد در ماجرای فکری جهان اسلام وجود نداشته است. بیان طاهری خلاف
آموزههای دینی و قرآنی است و اگر منظور از هیچ قطبی این است که «تا حد
ممکن هیچ صفت خاصی را درباره خدا تداعی نکند» باز هم خلاف صریح قرآن کریم
است، زیرا آیات متعددی از قرآن۹ خداوند را صاحب اسماء حسنی
معرفی میکند و هیچ مفسری خداوند را بینام ندانسته است. طاهری در عرفان
الهامی حلقه، از سویی خداوند را بینام میداند و از سویی دیگر برای اشاره
به او از واژههای عدم و هیچ قطبی استفاده میکند!
∟ غیرممکن بودن شناخت خدا!
طاهری میگوید: «انسان نمیتواند عاشق خدا
شود، زیرا انسان از هیچ طریقی قادر به فهم او نیست و در حقیقت خدا عاشق
انسان میشود و انسان معشوق میباشد و مشمول عشق الهی و انسان میتواند فقط
عاشق تجلیات الهی، یعنی مظاهر جهان هستی شود و پس از این مرحله است كه
مشمول عشق الهی میگردد.» (طاهری۱۳۸۸الف،۱۲۴)
در این اصل، شناخت خدا غیرممكن دانسته شده است و «انسان از هیچ طریقی قادر
به فهم او نیست». مطلوب نویسنده در فهم و شناخت، چگونه فهم و شناختی است؟
سرتاسر قرآن در صدد شناساندن خدا به انسان است و میفرماید:
قُلْ هُوَ اللَّهُ أحَدٌ اللَّهُ الصَّمَدُ لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ
وَلَمْ یَكُنْ لَهُ كُفُوًا أحَدٌ». (سوره اخلاص) بگو خداوند، یکتا و یگانه
است؛ خداوندی است که همه نیازمندان قصد او میکنند؛ (هرگز) نزاد و زاده
نشد و برای او هیچگاه شبیه و مانندی نبوده است.
یا میفرماید: «او خدایی است که معبودی جز او نیست، دانای آشکار و نهان است
و او رحمان و رحیم است و خدایی است که معبودی جز او نیست، حاکم و مالک
اصلی اوست، از هر عیب منزه است، به کسی ستم نمیکند، امنیت بخش است، مراقب
همه چیز است، قدرتمندی شکستناپذیر که با اراده نافذ خود هر امری را اصلاح
میکند و شایسته عظمت است. خداوند منزه است از آنچه شریک برای او قرار
میدهند. او خداوندی است خالق، آفرینندهای بیسابقه و صورتگری (بینظیر)؛
برای او نامهای نیک است؛ آنچه در آسمانها و زمین است تسبیح او میگویند و
او عزیز و حکیم است». (حشر/۲۰)
امیرمومنان میفرماید: «لَمْ یُطْلِعِ العُقُولَ عَلَى تَحْدِیدِ صِفَتِهِ
وَ لَمْ یَحْجُبْهَا عَنْ وَاجِبِ مَعْرِفَتِه.» عقول و خردها را بر كُنه
صفاتش آگاه نساخت و (با این حال) آنها را از مقدار لازم معرفت و شناخت باز
نداشته است. ممكن است توجیه شود كه منظور از فهم، شناخت نیست، بلكه درك
ماهیت خداست و چون خدا ماهیت ندارد، پس نمیتوان او را فهمید و شناخت؛ در
نتیجه نمیتوان عاشق او نیز شد.
∟ عشق به خدا ممكن نیست!
در ادامه همین اصل نویسنده از عشق به تجلیات
سخن گفته است. این بدان معناست كه تجلیات را میتوان فهمید و در نتیجه
میتوان عاشق آنها شد. فهمیدن تجلیات به چه معناست؟ آیا به معنای فهمیدن
ماهیت آنهاست یا به معنای فهمیدن كمال الهی متجلی در آنها؟ اگر منظور
فهمیدن ماهیأت باشد عشق به ماهیأت معنا ندارد؛ چون ماهیت از خود چیزی ندارد
و اگر منظور عشق به كمال الهی متجلی در مخلوقات باشد، این معنا درست خواهد
بود؛ اما در اینصورت عشق به تجلیات الهی به پشتوانه كمالی است كه از خدا
گرفتهاند. بنابراین همانطور كه میتوان عاشق تجلیات شد، میتوان عاشق خدا
شد. انسان اول عاشق خدا میشود و بعد عاشق تجلیات او.
طاهری میگوید: «انسان نمیتواند عاشق خدا شود، زیرا انسان از هیچ طریقی
قادر به فهم او نیست و در حقیقت خدا عاشق انسان میشود و انسان معشوق
میباشد و مشمول عشق الهی.» (طاهری۱۳۸۸الف،۱۲۴)
سوال این است چرا و چگونه نمیتوان عاشق خدا شد؟! در حالیکه این مطلب با
آیات قرآن سازگاری ندارد: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَن یَرْتَدَّ
مِنكُمْ عَن دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّـهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ
وَیُحِبُّونَهُ...» (مائده/۵۴) اى كسانىكه ایمان آوردهاید هر كس از شما
از آئین خود باز گردد (به خدا زیانى نمىرساند) خداوند در آینده جمعیتى را
مىآورد كه آنها را دوست دارد و آنها (نیز) او را دوست دارند...
در آیه دیگر نیز فرمود: «قُل إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللهَ
فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْكُمُ اللهُ وَیَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَاللهُ
غَفُورٌ رَحِیمٌ». (آل عمران/۳۱) بگو اگر خدا را دوست میدارید، از من
پیروى كنید! تا خدا (نیز) شما را دوست بدارد و گناهانتان را ببخشد و خدا
آمرزنده مهربان است. آیه صریحتر میفرماید: «...وَالذِینَ آمَنُوا أشَدُّ
حُبًّا لِلهِ... ». (بقره/۱۶۵) آنها كه ایمان دارند عشقشان به خدا (از
مشركان نسبت به معبودهاشان) شدیدتر است.
اگر طبق آنچه پیش از این از طاهری آمد، انسان نتواند عاشق خدا باشد، پس
عبادت از روی عشق الهی معنا ندارد و چون «نوع عبادت و خواسته هر كسی،
بستگی به میزان درك و فهم او از خداوند دارد» (همان) عبادت خدا هم امكان
ندارد.
بنابراین، برآیند این دو اصل، گزاره نادرست زیر است: نمیتوان خدا را فهمید
و عشق به خدا، وابسته به فهمیدن خداست. در نتیجه، نمیتوان عاشق خدا شد.
∟ خدای مجسم: من پسر او هستم!
طاهری کلماتی درباره اینکه همه خدای مجسم
هستیم دارد. او بیان میدارد: «الان شما هم خدای مجسم هستی، من هم هستم،
همه هستند، همه وجه او هستند... مفهوم من پسر او هستم، الان همه پسرش
هستیم، همه فرزندش هستیم، به یك عبارتهایی ما به خدا میگوییم دوست، بحث
پدر آسمانی مطرح است، او شده پدر، ما شدیم فرزند، یك تشبیه عرفانی است...
خدای زنده مرتبط با بسمالله و صفات دیگر مربوط به خدای زنده، مربوط است به
تجلیات.» (جلسه دوم کمیته عرفان) طاهری خود را صاحب دریافتهای خاص
میداند. برای مثال در توجیه سخنان بیاساس خود میگوید: «شما میگی، مثلاً
میتونی بگی، اناالحق، یه تعبیر و تفسیر داره، من یه تعبیر دیگهای دارم
از اناالحق. برداشت دیگهای دارم از اناالحق...» (همان) تعابیر طاهری گمراه
کننده است و کلامش با قرآن انطباق ندارد و برعکس، تطابقاتی با مسیحیت
میتوان برای آن یافت.
∟ زنده نبودن خدا و نفی حیات الهی!
طاهری هیچ نامی را برای خداوند صحیح
نمیداند، حتی نامهایی که خداوند خود در قرآن فرموده است: مانند نام «حی»
(هو الحی القیوم). او هر نام و هر توصیفی را محدود کننده میخواند، در
حالیکه این اسامی و صفات تنها راه شناخت و حرکت بهسوی کمال الهی هستند و
در غیر اینصورت کمال مفهوم کامل خود را نخواهد داشت. درواقع دستیابی به ذات
معانی و مفاهیم اسامی و صفات خداوند غیر ممکن است، زیرا مانند ذات الهی
دستنیافتنی هستند؛ ولی نشانههایی برای تقریب ذهن انسان و درک مفاهیم
عالیه میباشند. دیدگاه التقاطی عرفان کیهانی به تناقضی بزرگ میرسد: آنجا
که از یکسو هیچ نام و صفتی برای خدا قائل نیست تا مبادا محدودیتی برای خدا
قائل شده باشد و از سوی دیگر انسان را جزئی از خدا دانسته و او را
نعوذبالله جزءپذیر میداند و در مقاله آزمایش آخر، انسان را در مقام و رتبه
هم شأن خداوند دانسته و میگوید: خداوند تمام قدرت خود را در اختیار انسان
میگذارد.
طاهری در اینباره بیان میدارد: «زنده مربوط به یک حریمی است، وقتی به
حریم خدا وارد بشیم! مفهوم خدای زنده، مرده، پاک، ناپاک، اینها که اون
حریم نیست. توی این سطح، وقتی میگیم خدای زنده، داریم راجعبه بسمالله
صحبت میکنیم، درست شد، اما از این سطح بریم بالاتر اگه بگیم خدای زنده،
رفتیم توی شرط. چون زنده بودن و اینها صفت میشه دیگه، سبحان الله عما
یصفون!» (جلسه دوم کمیته عرفان) طاهری در جمله آخر، با تفسیر غلط دیگری
از آیه شریفه قرآن منظور انحرافی خود را بیان میکند. این در حالی است که
در این آیه اشاره به توصیفی است که کافران داشتهاند و نه توصیفی که خود
خداوند در قرآن کریم میفرماید.۱۰
یادداشتها
۱. ابن عربی از اصطلاح «سایه» نیز استفاده می
كند: «... نسبت غیر حق (سوی الحق) یا آنچه جهان (العالم) نامیده می شود،
به حق مانند نسبت سایه انسان به اوست؛ یعنی جهان سایه خداست» (فصوص الحكم،
فص ۹، ص۱۰۱)
۲. کاکایی این مطلب را از کتاب فتوحات مكیه ج۳، ص۴۲۹ نقل می کند.
۳. Stephen Hawking
۴. به نقل از aftabnews.ir، کد خبر: ۱۰۸۰۸۴
۵. طاهری در کتاب انسان از منظری دیگر صفحات ۴۰ الی ۴۲ مطالبی در خصوص بیگ
بنگ و سیاه چاله عظیم و... مطرح میکند که با نظریات هاوکینگ مطابقت دارد و
به نظر میرسد از آن اقتباس کرده باشد.
۶. رک کتاب انسان و معرفت صفحه ۴۹ الی ۵۶)
۷. چون بیمار شوم او مرا درمان مىبخشد.
۸. غزل ۳۲۳ دیوان شمس.
۹. اعراف/۱۸۰، اسراء/۱۱۰، طه/۸، حشر/۲۴
۱۰. «وَ للَّهِ الاَسمَاءُ الحْسنى فَادْعُوهُ بهَا...»( اعراف/۱۸۰) خدا را نام هاى نیكوتر است او را بدانها بخوانید.
کتابنامه:
۱. قرآن کریم، کلام الله (۱۳۹۰)،ترجمه آیت الله مکارم شیرازی،چ۳، بیروت: مرکز طبع و نشر قرآن جمهوری اسلامی ایران.
۱. نهج البلاغه، سخنان امیرالمومنین علی (ع)، (۱۳۸۹)، گردآوری سید رضی، ترجمه محمد دشتی،چ۲،تهران: نشر شرکت کارآفرینان فرهنگ و هنر.
۲. طاهری ، محمدعلی(بی تا، الف)، اسب تروا، بیجا: موسسه عرفان کیهانی(حلقه)
۳. طاهری، (بی تا،ب)، آشنایی با دوست، بی جا، بی نا.
۴. طاهری، (۱۳۸۸،)، عرفان کیهانی(حلقه)، چ ۶، قم:انتشارات اندیشه ماندگار
۵. طاهری، (۱۳۸۸)، انسان از منظری دیگر، چ۹، بی جا: انتشارات عرفان کیهانی.
۶. طاهری، (۱۳۸۹) بینش انسان، چ۱، تهران: انتشارات تحفه.
۷. طاهری، (۱۳۹۱)، مدیریت کل نگر، بی جا، بی نا.
۸. طاهری، (۲۰۱۰)، موجودات غیرارگانیک، آمریکا: Create Space
۹. طاهری، (۲۰۱۱ال)، انسان و معرفت، ارمنستان: گریگور تاتواتسی.
۱۰. طاهری، (۲۰۱۱)، سایمنتولوژی،جلد اول، انتشارات عرفان کیهانی.
۱۱. طاهری، (۲۰۱۱)، فرادرمانی، آمریکا: Create Space.
۱۲. طاهری، (۲۰۱۱)، چند مقاله، ارمنستان: گریگور تاتواتسی.
۱۳. طاهری، جزوه ترم ۱ ،۲ ،۳ ،۴ ،۵ ، ۶ ،۷ ،۸، تشعشع دفاعی، فراپزشکی، دوره مربیگری
۱۴. طاهری، جلسات کمیتهی عرفان
۱۵. طاهری، (۱۳۸۸) جزوه دوره مقدماتی سایمنتولوژی،دانشگاه علوم پزشکی ایران.
۱۶. ترجمه كتاب مقدس، انتشارات ایلام، چاپ سوم ۲۰۰۲ م.
۱۷. طباطبایی، محمد حسین (۱۳۶۶)، المیزان فى تفسیر القرآن ، ج ۸، ۱۱، ۱۶،
۱۷ ، چ دوم، قم: دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین.
۱۸. مصاحبه محمودرضا قاسمی با طاهری در تاریخ ۱۱آبان ۱۳۹۲.
۱۹. مجلسی، محمدباقر (۱۳۸۹)، بحارالانوار، ج ۵، ۲۹، ۴۴، ۵۲، ۸۴ ، تهران: انتشارات دارالکتب اسلامیه.
۲۰. مطهری، مرتضی ، مجموعه آثار شهید مطهری، ج۲، ۶، ۱۳ ، تهران: صدرا
۲۱. مکارم شیرازی و و همکاران (۱۳۷۴)؛ تفسیر نمونه، ج۱، ۴، ۷، ۱۶، ۲۲، چ اول، تهران: دارالکتب الاسلامیه.
۲۲. مصاحبه با آقای رحیمی، کارشناس آگاه پرونده، تاریخ ۲۶تیر۱۳۹۲.
۲۳. مصاحبه با کارشناس آگاه پرونده، آقای امینی، در تاریخ ۱۵ تیر ۱۳۹۲.
عصر اندیشه، شماره ۹، صفحه ۱۰۸