۱۲:۲۷
۱۴۰۲/۱۱/۰۹

آیا بهترین دین، انسانیت است؟

آیا بهتر نیست «انسانیت» را جایگزین ادیان مختلفی کنیم که با دستورات و اختلافات خود دردهای بشر را بیشتر می کنند؟!
کد خبر: ۱۷۹۹۳
پایگاه خبری تحلیلی فرقه نیوز: آیا بهتر نیست «انسانیت» را جایگزین ادیان مختلفی کنیم که با دستورات و اختلافات خود دردهای بشر را بیشتر می کنند؟!

پاسخ اجمالی:

اولا: در صورت نفی رابطه خدا و انسان نمی توان برای انسان عواطفی تصور کرد؛ زیرا انسانی که در دیدگاه ماتریالیست ها نه مخلوق خداوند، بلکه ماشینی پیچیده و صرفا مادی باشد، نمی تواند خودش به خودش این احساسات و عواطف و انگیزه های روحی را افاضه کند.

ثانیا: اگر ملاک آئین انسانیت «عقل» است، باید گفت: هر کسی ممکن است بعضی کارها را درست و بعضی دیگر را غلط بداند، غافل از اینکه شخصی دیگر در تشخیص آن ملاک های اخلاقی برعکس او عمل می کند؛ یعنی عقل ناقص انسانی خود زاینده اختلاف و تزاحم و تضاد و کشمکش است.

ثالثا: در نبود انذار و بشارت دینی-اخروی، چنین مسلکی هیچ ضمانت اجرایی ندارد. در نظام های اخلاقی سکولار گفته می شود یکی از مهم ترین این ضمانت ها فهم این موضوع است که «نفع من در نفع دیگران است». اما در شرایطی دیگر که میزان قدرت آحاد جامعه در مقایسه با یکدیگر نامتوازن باشد، این ملاک به هیچ وجه ضمانت اجرایی نخواهد داشت؛ چرا که زورمندان می توانند نفعی نامرتبط با نفع دیگران تعریف کنند.

رابعا: دینداری نه تنها با اخلاق نیک تقابل ندارد بلکه دین دار واقعی حتما دارای «اخلاق نیک» یا به تعبیری «انسانیت» است. با توجه به جایگاه والایی که در متون دینی برای «حسن خلق» بیان شده، می پرسیم که دین داری چه تقابلی با انسانیت و «زیست اخلاقی» دارد که ما فقط مجاز به انتخاب یکی شان باشیم؟!

پاسخ تفصیلی:

جایگزین شدن دین با روابط انسانی و اخلاقی عنوان بسیار جالب توجهی است که می تواند بسیاری از اذهان را به طرف خودش بکشاند. تصور اینکه مردم بدون ترس یا امید به عقوبت ها یا پاداش های اخروی، کارهای نیک را صرفا به خاطر انسانیت و حس درونی نیکوکاری انجام دهند، تصوری است بسیار ایده آل. همچنین در چنین جهان تخیل شده ای از آنجا که ادیان از جامعه رخت بربسته اند و همه مردمان تابع یک دین تصویر می شوند، فرض می شود که نزاع های بین ادیان و مذاهب و فِرَق نیز با همه هزینه ها و آسیب های شان از بین رفته اند و بدیهی است چنین دنیای فرضی ای چه قدر مطلوب و خواستنی است.

به نظر ما تحقق چنین ایده ای که در محافل علمی گاهی از آن با عناوینی چون «اخلاق سکولار» یا «دین انسانیت» تعبیر می شود با چالش ها و پرسش های اساسی روبه روست. اما پیش از بیان این چالش ها شاید بد نباشد که پیشینه این نظریه به صورت اجمالی مرور شود.

«اگوست کنت»، فیلسوف و جامعه شناس فرانسوی در اواسط قرن نوزدهم میلادی مسلکی را با عنوان «دین انسانیت» تأسیس و اختراع کرد. این مرد در بن بستی عجیبی میان عقل و فکرش از یک طرف، و دل و وجدانش از طرف دیگر واقع شده بود. به همین دلیل آموزه هایی را به نام «دین انسانیت» بنا نهاد و گفت: «دین برای بشر ضرورت دارد و تمام مفاسدی که در اجتماع دیده می شود به این جهت است که دین در اجتماع سستی گرفته است». به نظر آگوست کنت مسیحیت کاتولیک مربوط به دوران حیات تفکر «مابعد الطبیعه»، یعنی دوره ای تاریخ مصرف گذشته است و امروز که عصر، عصر «علم» است و بشر تفکر ماوراء الطبیعی را نمی پذیرد باید دین را دوباره باید از نو اختراع کرد اما با حذف همه امور و ریشه های «غیبی»!(1)

به هر حال کسانی که مدعی اخلاق گسسته از دین و اخلاق گسته از موضوع وجود یا عدم وجود خداوند هستند، چه متأثر از گزاره های آگوست کنت باشند یا نباشند، باید به پرسش هایی که ممکن است راجع به این مسلک مطرح می شود پاسخ دهند.

اولین پرسشی که می توان و باید از این مسلک پرسید این است که احساس احسان و نیکوکاری ای که در این مسلک به عنوان نیرو محرکه کارهای خیر و خدمت به دیگران معرفی می شود، چگونه احساسی است و از کجا می آید؟

طرفداران مسلک «دین انسانیت» از آن جایی که عموما «دین و منشأ ماورایی» اصول و احساسات اخلاقی را منکر می شوند در دیدگاهی ماتریالیستی، احساس خدمت گزاری بشر را زاییده نوعی «جانشین سازی ذهنی» می دانند. به عقیده آنها وقتی مثلا ما می بینیم عده ای افراد ضعيف از تعليم محروم اند و حس انسان دوستى به خيال خودمان در ما تقويت مى شود تا برویم به آنها خدمت کنیم، در این گونه مواقع اگر خوب دقت كنيم مى بينيم انسان خود را به جاى آنها گذاشته است. اول فكر مى كند كه او را در طبقه خودش و خودش را در طبقه او بداند بعد در نظر مى گيرد كه آن شخص محروم، خود اوست که در آن جایگاه بی امکانات قرار گرفته است. بعد همان حس «خودپرستى» كه موجب می شود انسان از خودش دفاع کند، اينجا به دفاع از مظلوم برمى خيزد. پس منشأ این هم دردی و انگیزه یافتن برای کمک به دیگران و انجام امور خیر، فقط نوعی «حس روانی» است که از درون انسان و بر اثر آن پروسه جانشین سازی پدید می آید نه اینکه از سوی وجودی برتر و والاتر به عنوان «ادراک و بصیرتی اصیل» در وجود انسان به ودیعه گذاشته شده باشد.(2)

در نقد چنین صورت بندی ای از موضوع «منشأ احساسات و اخلاق نیک آدمی» که در صدد نفی «منشأ الهیم برای احساسات آدمی است می توان گفت دقت در معنا و آثار این احساسات نشان می دهد که در صورت نفی رابطه خدا و انسان اصلا به طور کلی نمی توان برای او چنین عواطفی تصور کرد؛ زیرا انسانی که در دیدگاه ماتریالیست ها نه مخلوق خداوند بلکه ماشینی پیچیده و صرفا مادی باشد، به مقتضای قاعده فلسفی «فاقد الشئ لا یکون معطی الشئ»؛ (فاقد یک چیز نمی تواند دهنده آن چیز باشد)(3)، نمی تواند خودش به خودش این احساسات و عواطف و انگیزه های روحی را افاضه کند. زیرا چگونه وجود دستگاهی بی روح و خشک بتواند خودش به خودش آنچه را ندارد (یعنی روح) بدهد و حال که چنین احساساتی در انسان وجود دارد لاجرم وجودی دیگر، روح را به عنوان منشأ آن احساسات به او داده است. بنابراین وجود احساسات انسانی انسان، به معنای مستثنا بودن آدمی از کلیت مادی جهان نیست بلکه اين ذره نور نماينده «جهان نور» است. اينجاست كه رابطه انسان با خدا روشن مى شود.

سؤال دیگری که باید از مبلغان ایده «دین انسانیت» پرسید این است که ملاک شما برای استخراج و توصیه دستورهای اخلاقی کلی چیست؟ اگر بگویید ملاک ما عقل است می پرسیم ما چگونه می توانیم به عقلِ ناقص بشر اکتفا کنیم در حالی که علم هنوز به طور کامل پیشرفت نکرده و خیلی از مسائل برای بشر لاینحل باقی مانده و انسان فلسفه خیلی مسائل را نمی داند؟ از آن گذشته همه مردم از کمال عقل برای تشخیص چنین ملاک هایی برخوردار نیستند و حتی در صورت برخورداری از آن، تحت تأثیر عوامل روانی و محیطی و جلب منافع و مصلحت ها، ممکن است تصمیم هایی بر خلاف آن ملاک ها بگیرند. بنابراین هر کسی ممکن است بعضی کارها را درست و بعضی دیگر را غلط بداند غافل از اینکه شخصی دیگر در تشخیص آن ملاک های اخلاقی برعکس او عمل می کند. اما این برداشت های گوناگون از ملاک های اخلاقی در دین وجود ندارد. دین کامل ترین دستورات از طرفِ خالق برای مخلوقات است و از آنجا که برای همگان توصیه های واحدی را ارائه می دهد موج پدید آمدن هیچ هرج و مرجی نمی شود.

سؤال دیگری که ترویج دهندگان «دین انسانیت» باید در پی پاسخ قانع کننده ای به آن باشند این است که در صورت عدم ایمان به جهان آخرت و نتایج اعمال نیک یا بد، رعایت دستورهای چنین آیینی چه ضمانت اجرایی ای برای مردم و ادراه کنندگان جامعه خواهد داشت؟ در نظام های اخلاقی ساخته شده بر مبانی سکولار گفته می شود یکی از مهم ترین این ضمانت ها فهم این موضوع است که نفع من در نفع دیگران است. یعنی شخص به این اندازه از درک برسد که مثلا دزدین مال همسایه اش می تواند منجر به دزدیده شدن مالش توسط همان همسایه منجر شود و از ترس این ناامنی اجتماعی، حدود خودش را متوجه و آنها را رعایت کند.

در پاسخ باید گفت چنین منطقی شاید در مثال هایی شبیه آنچه گفته شد کاربرد داشته باشد اما در شرایطی دیگر که میزان قدرت آحاد جامعه در مقایسه با یکدیگر نامتوازن باشد، این ملاک به هیچ وجه ضمانت اجرایی نخواهد داشت.(4)

به هر حال هوادارن تئوری «دین انسانیت» تا وقتی که پاسخ های قانع کننده و منطقی ای به این پرسش ها ندهند، کمتر کسی را می توانند قانع کنند به دین شان درآید.

حالا این را مقایسه کنید با منطق دین و قرآن در تشریع احکام آنجا که در آیات 7 و 8 سوره زلزال می خوانیم: «فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ * وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ»؛ (پس هر كس هموزن ذرّه‏اى كار خير انجام دهد آن را مى‏بيند* و هر كس هموزن ذرّه‏اى كار بد كرده آن را مى‏بيند!) بدیهی است در این دستگاه معرفت شناختی که برای هر عملی، صرف نظر از جلب منافع یا دفع آسیب های دنیوی، عقاب یا پاداشی در آخرت پیش بینی شده، اجرای اصول اخلاقی از ضمانت اجرایی بسیار بالاتری پشتیبانی می شوند.

از آن گذشته طرح «دین انسانیت» به گونه ای در جوامع دینی مطرح می شود که گویی دین و مذهب، در زمینه ای متفاوت با زیست اخلاقی قابل طرح اند و این مغالطه ای بسیار بزرگ است. کیست که ندارند دینداری نه تنها با اخلاق نیک تقابل ندارد بلکه دین دار واقعی حتما دارای اخلاق نیک یا به تعبیری انسانیت است و متون دینی به اندازه ای در این باره فراوان هستند که همگان از آن باخبرند. مثلا در بیانی از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) می خوانیم: «أَوَّلُ مَا يُوضَعُ فِي مِيزَانِ الْعَبْدِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ حُسْنُ خُلُق»(5)؛ (نخستین چیزی كه روز قیامت در ترازوی اعمال بنده گذاشته می شود حُسن خلق اوست). از امام صادق(علیه السلام) نیز نقل شده که فرمود: «إِنَّ الْخُلُقَ الْحَسَنَ يَمِيثُ الْخَطِيئَةَ كَمَا تَمِيثُ الشَّمْسُ الْجَلِيد»(6)؛ (خوش خویى گناه را ذوب مى كند همچنان كه آفتاب یخ را).

با توجه به این احادیث و جایگاه والایی که در آنها برای حسن خلق بیان شده می پرسیم که دین داری چه تقابلی با انسانیت و زیست اخلاقی دارد که ما فقط مجاز به انتخاب یکی شان باشیم؟ البته ما مسلمانان از این هم فراتر می رویم و می گوییم که انسانیت و متخلق شدن به اخلاق نیک، مراتب و درجاتی دارد که عالی ترین مراتب آن فقط در دین محقق می شود. از همین رو پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) تکمیل مکارم اخلاق را غرض بعثت خویش شمرده اند.(7)

پی نوشت:

گزارش خطا
ارسال نظر