به گزارش فرقه نیوز؛
چکیده
تقیه یکی از فنون راهبردی انسان
در مبارزهها و زندگی اجتماعی وی در طول تاریخ بوده است. در متون دینی از
جمله در قرآن، روایات و سیره درباره تقیه، مباحث فراوانی نقل گردیده و
ماهیت، اقسام، ملاک مشروعیت و راه کارهای آن بررسی شده است.
از آن رو که در تاریخ اسلام، شیعیان همواره با حکومتهای جائر، که به نام
اسلام بر مسلمانان حکومت میکردهاند، درگیر بوده و به ناچار، بیش از سایر
فرقههای اسلامی از تقیه استفاده کردهاند، چنین تصور شده که تقیه اعتقادی
ویژه شیعیان بوده و برخی از نویسندگان آگاهانه یا ناآگاهانه از آن به عنوان
وسیلهای برای کوبیدن تشیع استفاده کردهاند گویا تقیه ملاکی در قرآن،
حدیث و سیره پیشوایان دینی ندارد.
در این مقاله، سعی شده است تبیین گردد که تقیه از حیث ماهیت، اقسام و ملاک مشروعیت و راه کارهایش یکی از موضوعات اتفاقی در بین همه فرقههای اسلامی است، و در این زمینه، هیچ اختلافی بین آنان وجود ندارد. ضرورت استفاده از تقیه برای یک فرقه دلیل نمیشود که آن را از اعتقادات خاص آن فرقه دانسته، آنان را سرزنش کنیم. اگر جای سرزنش هم باشد در مورد کسانی است که با روشهای ظالمانه خود موجب کاربست تقیه شده اند.
مقدّمه
از زمانی که دشمنان اسلام تلاش خود را به هدف ایجاد تشدید بدبینی و اختلاف در بین فرقههای اسلامی آغاز کردند، موضوع «تقیه» یکی از موضوعاتی بوده که به گمان آنان، میتوانسته است بستر مناسبی برای تباعد، تباغض و تنازع هر چه بیشتر مسلمانان فراهم آورد.
در این میان، گذشته از تحلیلها و موضعگیریهای مغرضانه، نقش دوستان به صورت ناآگاهانه کم نبوده است؛ چنان که برخی از مفسران بزرگ اهل سنّت نسبت به اعتقاد شیعه درباره تقیه ذهنیت منفی داشته و نوشته اند: اعتقاد شیعه درباره تقیه، باوری خرافی، عجیب و غریب بوده و دارای منقولات متناقض و مضطربی در این باره است و چنان باور دارند که تقیه اصلی از اصول دین (در ردیف توحید، نبوّت و معاد) است. (رشید رضا، 1990، ج3، ص281) برخی دیگر مغرضانه چنین وانمود کردهاند که تقیه چیزی جز نفاق نیست. (خطیب، بی تا، ص7)
این گونه اظهار نظرها موجب شده است برخی از اهل سنّت گمان برند که شیعه آمیخته با تقیه است و در همه عرصه های زندگی شیعیان به گونه ای عمل میکنند که نمیتوان به حقیقت حال آنان پی برد. بدین روی، ضرورت دارد فرقههای اسلامی تلاش کنند اولاً، باورهای غلط و ذهنیتهای منفی نسبت به یکدیگر را اصلاح کنند تا موجب اتهامات ناروا نشوند. ثانیاً، با آشنایی نسبت به معتقدات یکدیگر موارد لغزش را شناخته و رأی صحیح را انتخاب نمایند. ثالثاً، بر اثر شناخت واقع بینانه و صحیح موجبات بالندگی امّت اسلامی و وحدت راستین را فراهم آورند.
روشن است که شیعه هرگز تقیه را در ردیف اصول دین همچون توحید، نبوّت و معاد قرار نداده است. البته شیعه همچون اهل سنّت تقیه را از احکام ثابت، همچون سایر دستورات اسلامی میداند؛ چنان که اهل سنّت تقیه را هنگام خوف جایز و از مسلّمات دستورات اسلامی دانسته اند. این مطلب پس از نقل سخنان مفسّران و فقیهان اهل سنّت در همین مقاله، روشن خواهد شد. از جمله، بخاری، محدّث بزرگ اهل سنّت، روایات تقیه را - که اتفاقاً هم مضمون با روایات شیعه است - در صحیح خود،در«باب الاکراه» و «باب المداراه» نقل کرده است.
مفهوم «تقیه»
کلمه «تقیه» به معنای «حذر و ترس»، اسم مصدر از «اتقی، یتقی، اتقاء»، و حرف تاء آن در اصل «واو» بوده و هم ریشه با «تقاه»، «تقوی» و «وقایه» است. در تعریف لغوی «وقایه» گفته شده است: «حفظ الشیء ممّا یؤذیه و یضرّه.» (راغب اصفهانی، بی تا، ص 881)
از سخنان لغت شناسان چنین برمیآید که این واژه به معنای «حفظ، حراست و دفاع از چیزی در برابر چیز دیگر است، تا از نابودی و یا آسیب محفوظ بماند مثلاً، حفظ جان یا مال یا متاعی از گزند هر آسیب رساننده ای.» (همان؛ جوهری، 1990، ص 2528/ خلیل، بی تا، ج5، ص238/ ابن منظور، بی تا، ج15، ص 401/ ابن فارس، 1979، ج 6، ص 131) با توجه به مجموع سخنانی که لغت شناسان ابراز کردهاند، روشن میشود که مفهوم «حفظ، صیانت، ستر و دفاع» در واژه مذکور نهفته شده، و پرواضح است که این مفاهیم در جایی به کار میرود که بخواهند چیزی را از آسیب پوشیده نگاه دارند.
اما در اصطلاح، دانشمندان اسلامی - اعم از شیعه و سنی - تقریباً تعریف همگونی برای «تقیه» ارائه کرده اند. مضمون تعاریف این است که انسان به خاطر ترس از دیگران (اعم از کافر ظالم یا مسلمان ظالم) عقیده و باورهایی را که در ضمیر خود دارد، پنهان سازد، یا سخن و فعلی را به خاطر تحفظ جان، مال یا ناموس خود، برخلاف عقیده اش ظاهر سازد. برای اینکه این سخن در باب تقیه مستند شود، برخی از تعاریف دانشمندان فریقین را عیناً میآوریم:
سرخسی از فقیهان بزرگ اهل سنّت نوشته است: «و التقیه أن یقی نفسه من العقوبه بما یظهره، و ان کان یضمر خلافه، و قد کان بعض الناس یأبی ذلک، ویقول: انّه من النفاق، و الصحیح انّ ذلک جائز...» (سرخسی، 2000، ج27، ص222)؛ تقیه آن است که انسان خود را از کیفر نجات دهد، به این صورت که چیزی را برخلاف باطن خود اظهار کند. برخی از مردم از تقیه ابا کرده، گویند تقیه هم سنگ نفاق است، ولی صحیح آن است که تقیه جایز میباشد. سرخسی از حسن بصری نقل کرده: تقیه تا روز قیامت جایز است. (همان) وی سپس داستان مسروق را نقل می کند که از ترس معاویه تقیه کرد تا مجازات نگردد. (همان، ص 224)
- شافعی یکی از پیشوایان چهارگانه مذاهب فقهی اهل سنّت گفته است: «انّ الحاله بین المسلمین اذا شاکلت الحاله بین المسلمین و المشرکین حلّت التقیه محاماه علی النفس» (فخر رازی، 1420ه، ج8، ص13)؛ هرگاه وضعیت مسلمانان از حیث روابط با یکدیگر، همچون حالت بین مسلمانان و مشرکان شود (یعنی از ناحیه برخی از مسلمانان نسبت به برخی دیگر، اکراه و اجبار اعمال شود) تقیه مجاز است تا جان مظلوم حفظ شود.
از نظر علمای شیعه نیز تعاریف یکسانی با آنچه از اهل سنّت نقل گردید، در این باب اظهار شده است؛ از جمله: شیخ مفید (ره) در تعریف «تقیه» آمده است: «التقیه: کتمان الحق و ستر الاعتقاد فیه و مکاتمه المخالفین و ترک مظاهرتهم بما یعقب ضرراً فی الدین او الدنیا» (شیخ مفید، بی تا، ص 137) مضمون سخن شیخ مفید (ره) این است: تقیه همان پوشاندن حق و اعتقاد است؛ کتمان در برابر مخالفان (چیره که متعرّض مال یا جان و نوامیس می شوند) و استفاده از این روش برای آن است که اظهار حق و عقاید درست موجب ضرر در دین یا دنیا میشود.
- شیخ انصاری (ره) در تعریف «تقیه» نوشته است: «التحفّظ عن ضرر الغیر بموافقته فی قول او فعل مخالف للحق.» (انصاری، بی تا، ص 320)؛ تقیه آن است که انسان خود را از ضرر غیر گفتار یا رفتار مخالف حق حفظ کند. آیتالله خویی (ره)، نوشته است: «التحفظ عن ضرر الظالم بموافقته فی فعل او قول مخالف للحق» (خویی، 1954، ج1، ص 453)؛ تقیه عبارت است از: حفظ خود در برابر ظالم به وسیله موافقت با او در گفتار یا رفتار مخالف حق.
با دقت در سخنان دانشمندان اهل سنّت و شیعه روشن میشود که هر دو فرقه تقیه را به عنوان واکنش ویژه در شرایط حاکمیت ستم و خفقان، که دین و دنیای فرد یا گروهی را تهدید میکند و چاره ای جز به کار بردن راه کارهای تقیه نیست، معرفی کرده اند و نه به عنوان یک عمل ثابت و همیشگی همچون نماز و روزه و حج، بلکه تقیه تاکتیکی عقلی و شرعی در برابر ستمکاران در مواقع خاص و ویژه برای برون رفت از تنگناهاست.
این نکته در کلام حاج شیخ عبّاس قمی(ره) به خوبی نشان داده شده، آنجا که نوشته است: «التّقیه فریضه واجبه علینا فی دوله الظالمین» (قمی، 1355، ج2، ص 680) صبیانیه» (مجلسی، 1983، ج72، ص421) یعنی: هرگاه حکومت به دست کودکان افتاده باشد، تقیه بر ما واجب است.
همچنین دروزه در تفسیر خود، به همین امر تصریح کرده است: «فقد یصح أن یقال ان مذهب التقیه او المداراه وجیه و حق فی حاله مواجهه الخطر و الضرر المؤکّدین اللذین لا یمکن اتقاؤهما بغیر ذلک و سواء أ کان هذا إزاء الکفّار ام إزاء شرار المسلمین و بغاتهم و القادرین علی الکید و الضرر و الأذی منهم. » (دروزه، 1383ق، ج4، ص 370)
مضمون سخن وی این است: درست آن است که گفته شود روش به کارگیری تقیه و یا مدارا امری پسندیده و حق است در فضای مواجه شدن با خطر و ضرر شدیدی که برون رفت از آن فضا جز با بهکارگیری تقیه و یا مدارا امکان پذیر نیست. و فرق هم نمیکند که آن حالت و فضا را کفّار به وجود آورده باشند یا اشراری از مسلمانان و طغیان گران آنان که توانمند هستند و میتوانند ایجاد ضرر و آزار نمایند.
مراغی نیز در تفسیر خود، نوشته است: «و یدخل فی التقیه مداراه الکفره و الظلمه و الفسقه و الانه الکلام لهم و التبسّم فی وجوههم و بذل المال لهم لکفّ اذاهم و صیانه العرض منهم، و لایعد هذا من الموالاه المنهی عنها بل هو مشروع» (مراغی، بی تا، ج3، ص 137)؛ مدارا با کافران و ظالمان و فاسقان و نرم گویی و خنده رویی و بخشیدن مال به آنان به خاطر جلوگیری از آزارشان و برای حفظ آبرو؛ جزو تقیه است و نه جزو موالات و دوستی هایی که منع شده، بلکه این امر مشروع است.
علاّمه قاسمی نیز از اهل سنّت به همین ویژگی تقیه در تفسیرش اشاره کرده و نوشته است: پیشوایان، مشروعیت تقیه به هنگام خوف را از آیه (قرآنی) استنباط نموده و بر جواز آن اجماع کرده اند؛ چنان که تقیه عارفان از دانشمندان سوء و حاکمان ستمگر و شیاطین انسی را نقل کرده اند. (قاسمی، 1418ق، ج2، ص306)
نکته ای که از سخنان فقها و مفسّران فریقین - اعم از شیعه و سنی - استفاده میشود این است که «تقیه» و «مدارا» برای آن وضع شده است که مسلمانان بتوانند در برابر قتل، هتک حرمت، آبروریزی، سلب اموال و اقسام آزاری که ستمگران توانمند بر آنان روا میدارند و راه برون رفت دیگری وجود ندارد، از آن استفاده کنند و در عین حال، خود را نیز نگه دارند.
اقسام تقیه و علل مشروعیت آن
دانشمندان اسلامی بر اساس روایات و احادیث اسلامی، تقیه را به دو قسم «خوفیه» و «مداراتیه» تقسیم کرده اند. به طور خلاصه، هر جا بر اثر اکراه، اضطرار و خوف تقیه صورت گیرد، در اصطلاح، آن را «تقیه خوفیه» میگویند. و هر جا برای حفظ زندگی مسالمت آمیز و ایجاد روابط نیکو و یا برای ضرورت حفظ وحدت امّت اسلامی «تقیه» انجام گیرد آن را «تقیه مداراتیه» گویند.
رشید رضا نوشته است: «و امّا المداراه فیها لایهدم حقا و لایبنی باطلاً؛ فهی کیاسه مستحبّه یقتضیها ادب المجالسه ما لم تنته الی حد النفاق و یستجر فیها الدهان و الختلاق. و تکون مؤکّده فی خطاب السفهاء تصوّنا من سفههم و اتقاءاً لفحشهم.» (رشید رضا، 1990، ج3، ص 282)؛ (تقیه) مداراتی در جایی که موجب هدم حق و یا پایه ریزی باطلی نمیشود نوعی هوشمندی مطلوب است که ادب مجالست آن را اقتضا میکند؛ البته مادام که به نفاق و تملّق نینجامد. بهویژه درباره سفیهان بر این تأکید شده است، تا انسان از سفاهت و ناملایمات برخوردشان مصون بماند.
روایاتی که از ائمّه طهارت:نقل شده است، دلالت دارد بر اینکه شیعیان حتی در شرایط غیر خوف و اضطرار هم در نمازهای جماعت، عیادت بیماران، نماز بر جنازه و به طور کلی، در امور سایر فرقههای اسلامی شرکت کنند. (مجلسی، 1983، ج72، ص 401)
همچنین بخاری، محدّث معروف اهل سنّت، در صحیح خود، احادیث دال بر مشروعیت تقیه خوفیه را در «باب الاکراه» و احادیث مربوط به تقیه مداراتیه را در «باب المداراه» نقل کرده است، و جالب اینکه در بسیاری جاها، احادیث مذکور با احادیث منقول از ائمّه شیعه حتی از نظر لفظ نزدیک به هم است. برای نمونه، بخاری در صحیح خود چنین نقل کرده است: «انّا لنکشر فی وجوه اقوام و انّ قلوبنا لتلعنهم.» (بخاری، 1407؛ ج4، ص604 و باب مداراه الناس)؛ ما به ظاهر در برابر چهره هایی خندان بودیم، و حال آنکه در دل آن ها را نفرین میکردیم. همین سخن را علاّمه مجلسی(ره) در بحارالانوار (ج64، ص193) آورده است.
همه منابعی که مطالب مربوط به تعریف و اقسام تقیه از آن ها نقل گردید دلایل مشروعیت تقیه را هم نقض و تقریباً همه نویسندگان مذکور به دلایل چهارگانه قرآن، سنّت، اجماع و عقل برای مشروعیت تقیه استدلال کردهاند که برای رعایت اختصار، از ذکر آن ها صرف نظر میشود.
راه کارهای تقیه
همان گونه که گذشت، تقیه یک راهبرد است، در شرایطی که ظلم حاکم باشد تا بدین طریق، بتوان دین، آبرو و اموال خود و برادران دینی را حفظ کرد، چنانکه امام موسی بن جعفر(ع) می فرمایند: «استعمال التقیه لصیانه الدین و الاخوان.» (مجلسی، 1983، ج72، ص415)
مشروعیت تقیه هم در شرایط اضطرار است؛ چنان که امام باقر(ع) می فرمایند:
« التقیه فی کل شیء یضطر الیه ابن آدم فقد احلّه الله له.» (همان)
همان گونه که در میدان جنگ باید با سپر وارد شد و شرایط اختفا و استتار را رعایت کرد، در حکومت ستمگران هم باید برای حفظ جان، مال و برادران خود، از سپر مناسب بهره برد و آن سپر تقیه است؛ چنانکه امام صادق(ع) میفرمایند: پدرم میفرمودند: «... انّ التقیه جنّه المؤمن.» (همان)
البته رعایت تقیه تا زمانی است که منجر به اضرار به غیر یا قتل نفس محترم و امثال آن نشود؛ چنان که آیتالله خویی(ره) فرموده است: «... انّ التقیه انّما شرعت لحفظ بعض الجهات المهمّه، کالنفوس و ما اشبهها فاذا أدّت الی اتلاف ما شرعت لاجله فلا تقیه ...» (خویی، 1954، ج1، ص 445)
همچنین فخر رازی گفته است: «الحکم الثالث لتقیه انّها انما تجوز فیما یتعلق باظهار الموالات و المعادات و قد تجوز ایضا فیما یتعلّق باظهار الدین. فامّا ما یرجع ضرره الی الغیر کالقتل و الزناء و غصب الاموال و الشهاده بالزور و قذف المحصنات و اطلاع الکفّار علی عورات المسلمین فذلک غیر جائز البته.» (رازی، 1420، ج8، ص13)
اما راه کارهای تقیه:
1. کتمان
از نظر لغت، «کتمان» عبارت است از :«ستر الحدیث.» (راغب اصفهانی، بیتا، ماده «ستر»)
البته کتمان شهادت حق، طبق آیه شریفه 283 سوره بقره، مذموم است، و مراد از «کتمان» در احادیث تقیه، این است که در حکومت ظلم و در شرایطی که اظهار عقیده حق، موجب قتل یا شکنجه و تحمّل امور طاقت فرسا میشود نباید اموری را که مصداق «اذاعه» است انجام داد و هیچ کس نگفته که ابراز عقاید بر حق و هر امر راستی حتی در شرایط عادی، واجب است تا چه رسد به شرایط تقیه. از این رو، پرهیز از زیاده گویی و لب گشودن نزد ستمگران و حاکمان جور مصداقی از تقیه است، و کتمان نکردن در چنین مواردی، سرزنش شده است؛ چنانکه قرآن میفرماید: (و اذا جائهم امرٌ من الأمن او الخوف أذاعوا به ولو ردّوه الی الرسول و الی اولی الامر منهم لعلمه الّذین یستنبطونه منهم.) (نساء: 83)
از امام صادق(ع) هم روایت شده است: «اِنّ الله عیر قوماً بالاذاعه فقال: (و اذا جاءهم امر من الامن أو الخوف اذاعوا به) فایاکم و الاذاعه.» و در روایت دیگر میفرمایند: «مَن اذاع عنّا شیئاً من أمرنا فهو کمن قتلنا عمداً و لم یقتلنا خطاً.» (مجلسی، 1983، ج 72، ص 397)
تاریخ اسلام گواه است که گرفتاریهای پیشوایان شیعه و اهل سنّت به دست حاکمان جور از ناحیه کسانی بوده که اموری را که نباید فاش میشده، نزد حاکمان یا جواسیس آنان فاش میکرده اند.
امام خمینی (ره) میفرماید: «و منها [ای: من التقیه] ما تکون واجبه لنفسها و هی تکون مقابله للأذاعه ... انّ التقیه: التی بالغ الأئمّه - علیهم السلام - فی شأنها هی هذا التقیه فنفس اخفاء الحق فی دوله الباطل واجبه و تکون المصلحه فیه جهات سیاسه دینیه و لولا التقیه لصار المذهب فی معرض الزوال و الانقراض.» (امام خمینی، 1385، ص 185)
مضمون کلام ایشان این است که گاهی تقیه واجب است، برای حفظ اسراری که اظهارش موجب قتل و آزار میشود. پیشوایان شیعه بر این تقیه اصرار ورزیده اند؛ زیرا در آن جهات سیاسی و مذهبی دخیل بوده و اگر این تقیه نبود مذهب در معرض زوال و انقراض قرار میگرفته.
2. توریه
واژه «خباء» نیز، که در برخی روایات به معنای تقیه ذکر شده است، همین معنا را دارد؛ چنان که راغب اصفهانی گفته است: «و اصل الخباء الغطاء الذی یتغطّی به، و قیل لغشاء السنبله خباء ...» (همان، ماده «خباء»)
از امام صادق(ع) روایت شده است: «ما عبدالله بشیء احبّ الیه من الخبء.» و ما الخبء؟ قال التقیه.»(صدوق، 1361، ص162)
یکی دیگر از مصادیق تقیه، «توریه» است که در لغت چنین معنا شده: «یقال: واریت کذا اذا سترته ... و تواری: استتر ... و روی انّ النبی (ص) کان اذا اراد غزوا ورّی بغیره، و ذلک اذا ستر خیرا و أظهر غیره ... .» (راغب اصفهانی، بی تا، ماده «ستر)
«توریه» از نظر اصطلاح، به این معنا است که از لفظی معنایی را اراده کند که مطابق واقع است؛ اما این لفظ به صورتی باشد که مخاطب و شنونده را به معنای غیر مراد متکلّم منتقل کند. می نویسد: «و امّا التوریه، و هو ان یرید بلفظ معنی مطابقاً للواقع.» (خویی، 1954، ج1، ص 395) ممکن است برای لفظی دو معنا باشد: یکی ظاهر و شایع، و دیگری غیر شایع؛ و متکلّم معنای غیر شایع را اراده کند (طریحی، بی تا، ج 1، ص 436)؛ چنانکه طبق روایات شیعی از امام صادق(ع)، حضرت ابراهیم(ع) که فرمود: «انّی سقیم» دروغ نگفته، بلکه از کلمه «سقیم» معنای دیگری اراده کرده بود. یعنی من طالب دین خود هستم: «... ما کذب و انّما عنی سقیما فی دینه ای مرتاداً.» (خویی، 1954، ص402) برای نمونه، نمونه های ذیل را میتوان مصادیقی از توریه دانست، البته هر کس به اقتضای فراست خود، توانسته است به نحوی در شرایط لازم، توریه کند:
روایات توریه مؤمن آل فرعون در ج 13 بحارالانوار، ص162؛ و ج 68 روایت 20 در صفحات 11 -12؛ و ج 72، روایت 18، باب التقیه و المداراه، ص 396 تا 407 نمونههایی از توریه است که در شرایط تقیه، اعمال شده.
3. گشاده رویی، گفتار خوش و مدارا
در روایات فریقین، به این مهم سفارش شده است .تعدادی از روایات شیعه را در این زمینه میآوریم:
امام صادق(ع): «علیک بالتقیه فانّها سنه ابراهیم الخلیل - علیه السلام - و انّ الله - عزوجل - قال لموسی و هارون - علیهما السلام: «اذهبا الی فرعون انّه طغی فقولا له قولاً لیناً لعلّه یتذکر او یخشی. یقول الله - عزوجل: کنیاه و قولا له. یا أبا مصعب، و انّ رسول الله - صلّی الله علیه و آله و سلّم - قال: امرنی ربّی بمداراه الناس کما امرنی باداء الفرائض و لقد ادّبه الله - عزوجل - بالتقیه فقال: (ادفع بالتی هی احسن فإذا الذی بینک و بینه عداوه کانّه ولی حمیم و ما یلقّاها الاّ الذین صبروا و ما یلقاها الاّ ذو حظّ عظیم.) (مجلسی، 1983، ج72، ص 396)
4. صبر و شکیبایی
در روایات زیادی صبر به عنوان مصداقی از تقیه و راهبردی مشروع معرفی شده است؛ از جمله، از امام صادق(ع) روایت شده است: «اصبروا علی المصائب و صابروهم علی التقیه» (همان)؛ در برابر مصایب شکیبا باشید و بر اساس تقیه (تحمّل و شکیبایی ) با دیگران ارتباط داشته باشید.
5. کظم غیظ
از امام صادق(ع) نقل شده است: «... کظم الغیظ من العدوّ فی دولاتهم تقیه حزم لمن أخذ بها، و تحرّز من التعرض للبلاء فی الدنیا.» (همان، ص 399)؛ کنترل خشم در زمانی که دشمن حکومت میکند نوعی تقیه و پرهیز از قرار گرفتن در معرض بلاها و گرفتاریهایی است که آنان به وجود میآورند.
6. معاشرت نیکو
معاشرت و همکاری در امور عبادی، سیاسی و اجتماعی، از قبیل شرکت در نماز جماعت، عیادت بیماران، تشییع جنازه، و شهادت در محاکم در روایات زیادی سفارش شده است. البته این امور مصادیقی از تقیه مداراتیه است؛ زیرا در ذیل این گونه روایات تأکید شده است که این کارها موجب میشود شما را به عنوان «جعفری» (و شیعی) بشناسند؛ چرا که امور دینی را رعایت میکنید. یا در برخی از این روایات آمده است: بپرهیزید از اعمالی که موجب سرزنش ما میشود: «ایاکم أن تعملوا عملاً یعیرونا به.» (همان)
7. هجرت
امام صادق(ع) در روایتی میفرمایند: اگر نمیتوانی اذیت و آزار مخالفان و زورگویان را تحمّل کنی و اهل صبر هم نیستی، خموشی (صمت) هم نمیتوانی بکنی و هیچ یک از راه کارهای تقیه را نمی توانی عمل کنی راه هجرت را انتخاب کن.
نتیجه
1. «تقیه» راه کاری مشروع در شرایط استثنایی است و در منابع روایی و تفسیری، فریقین بر آن تأکید کرده اند و از ابداعات شیعه نیست، گرچه برخی از ناآگاهان یا مغرضان تلاش کردهاند تقیه را از مختصات و جعلیات شیعه معرفی کنند.
2. برداشت و تعریف فریقین از «تقیه» یکسان است، اگرچه شیعیان در طول تاریخ اسلام، به لحاظ گرفتاریهای بیشتری که نسبت به سایر فرق داشتهاند، از این رخصت الهی بیشتر استفاده کرده اند.
3. تقیه، با شکل های متفاوت آن نه تنها در شرایط تقیه، بلکه در شرایط دیگر نیز از نظر شارع مقدس و عقل مطلوب و مستحسن است.
4. اگر فرد یا گروهی آن قدر تحت ستم قرار گیرد که از روی اضطرار برای حفظ موجودیت خود از شیوه تقیه استفاده کند، مستحق سرزنش نیست و نباید از او انتقاد شود و متهم گردد و به او نسبتهای ناروا داده شود؛ بلکه باید طبق مقتضای فرهنگ اسلامی، به کمک او شتافت و در جهت رفع ستم از او کوشید؛ زیرا طبق فرمایش حضرت علی(ع) در نهجالبلاغه، «کونا للظالم خصماً و للمظلوم عونا» و باید کسانی را سرزنش کرد که این شرایط را به وجود آورده اند.
مراجع
1. قرآن کریم.
2. ابن فارس، ابوالحسن، معجم مقاییس اللغۀ، بیروت، دارالفکر، 1399.
3. ابن منظور، محمّد بن مکرم، لسان العرب، بیروت، دارصادر، بیتا.
4. بخاری، محمّد بن اسماعیل، الصحیح، بیروت، دار ابن کثیر، بیتا.
5. جوهری، اسماعیل، الصحاح فی اللغۀ، بیروت، دارالعلم، 1990.
6. خطیب، محبّ الدین، الخطوط العریضۀ، بیجا، بیتا.
7. خلیل، فراهیدی، العین، دار و مکتبه الهلال، بیتا.
8. خویی، ابوالقاسم، مصباح الفقاهۀ، نجف، المطبعۀ الحیدریۀ، 1954.
9. دروزه، محمد عزت، التفسیر الحدیث، قاهره، داراحیاء الکتب العربیۀ، 1383.
10. راغب اصفهانی، حسین، المفردات فی غریب القرآن، بیروت، دارالعلم، 1412.
11. رشید رضا، محمّد، تفسیر المنار، قاهره، الهیئۀ المصریۀ العامۀ لکتاب، 1990.
12. سرخسی، محمّد بن احمد، المبسوط، بیروت، دارالمعرفۀ، 1993.
13. انصاری، مرتضی، المکاسب، بیجا، بیتا.
14. صدوق، محمّد، معانی الاخبار، تصحیح علی اکبر غفّاری، قم، اسلامی، 1361.
15. مفید، محمّد، تصحیح الاعتقاد، بیجا، بیتا.
16. فخر رازی، ابوعبدالله، مفاتیح الغیب، بیروت، داراحیاء، التراث العربی، 1420.
17. قاسمی، جمالالدین، محاسن التأویل، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1418.
18. قمی، عبّاس، سفینۀ البحار، نجف، المطبعۀ العلمیۀ، 1355.
19. مجلسی، محمّدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسۀ الوفاء، 1983.
20. مراغی، احمد، تفسیر المراغی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، بیتا.
نویسنده:
غلامحسین اعرابی: دانشیار دانشگاه قم
فصلنامه شیعه شناسی شماره 50