به گزارش پایگاه خبری تحلیلی فرقه نیوز؛ باز هم خبرهایی از رسوایی کلیسا مخابره میشود تا در عصری که جریانهای الحادی در جهان مشغول ترکتازی هستند، ضربه دیگری بر اعتماد به نهاد کلیسا وارد شود و بار دیگر پرسشها از مشروعیت این نهاد به میان کشیده شود. به این مسئله اگر وسیعتر بنگریم «دین» و «دینداران» را به طور کلی در مظان اتهام قرار میدهد؛ چراکه جریانهای الحادی با استناد به همین موارد، دست به تعمیمی احمقانه میزنند و جامعه دینداران را متهم میکنند. این بار گزارشهایی از آلمان منتشر شده که نشان میدهد در طول دهههای گذشته، هزاران کودک و نوجوان قربانی آزارهای جنسی کشیشان و مقامات مذهبی شدهاند. بررسیهای اخیر نشان داده است که در فاصله سالهای ۱۹۴۶ تاکنون، نزدیک به ۹۳۵۵ کودک در نهادهای وابسته به کلیسا قربانی سوءاستفادههای جنسی شدهاند. از این تعداد، هزاران نفر به دست کشیشان و دیگر مقامات مذهبی مورد تعرض قرار گرفتهاند. این در حالی است که چنین اخباری دیگر نه تعجببرانگیز است و نه غیرمنتظره؛ چرا که رسواییهای مشابهی در کشورهای دیگر مانند آمریکا، فرانسه، ایرلند، پرتغال و کانادا نیز افشا شدهاند. کلیسای کاتولیک که خود را پرچمدار اخلاق و معنویت میداند، سالهاست که در برابر این حجم از فجایع سکوت کرده و در موارد بسیاری نیز تلاش کرده است با پنهانکاری، وجهه خود را حفظ کند. اما آیا دیگر میتوان این آبروریزیهای تاریخی را نادیده گرفت؟
کافی است نگاهی به پروندههای رسوایی اخلاقی کلیسا در کشورهای دیگر بیندازیم تا متوجه شویم این مشکل، نه یک مورد استثنایی، بلکه یک بحران ساختاری در نهادهای کلیسایی است. از جمله رسواییهای اخیر، گزارش تکاندهندهای بود که از پرتغال منتشر شد؛ بر اساس تحقیقات یک کمیسیون مستقل، مقامات کلیسای این کشور از سال ۱۹۵۰ تاکنون نزدیک به پنج هزار کودک را مورد آزار قرار دادهاند. این آمار هولناک بار دیگر نشان میدهد که مسئله تنها مربوط به چند کشیش خاطی نیست، بلکه ریشه در ساختار و فرهنگ درونی کلیسا دارد. کلیسا به جای برخورد قاطع با عاملان این جنایات، در بسیاری از موارد تنها آنها را به حوزههای دیگر منتقل کرده و با پنهانکاری، به تداوم این فجایع کمک کرده است. نتیجه چنین رویکردی این شده است که اعتماد مردم به کلیسا به شدت کاهش یابد و بسیاری از مؤمنان، از این نهاد دینی که زمانی مأمن اخلاق و معنویت بود، روی برگردانند.
اما ریشههای این بحران چیست؟ برخی از کارشناسان معتقدند که تعهد به تجرد، که بر کشیشان کلیسای کاتولیک تحمیل میشود، یکی از عواملی است که موجب بروز این انحرافات شده است. ممنوعیت ازدواج کشیشها در کلیسای کاتولیک که به قانون «سولیبات»- Coelibatus به معنای اجبار (کشیشها) به تجرد- شناخته میشود، در سال ۱۱۳۹ میلادی بهطور رسمی به اجرا درآمد. پیش از این قانون، کشیشهای متأهل نیز اجازه فعالیت در کلیسا را داشتند. درحالیکه در ادیان دیگر، روحانیون اجازه دارند ازدواج کنند، کلیسای کاتولیک همچنان بر اصل تجرد اجباری تأکید دارد، اصلی که در موارد متعددی باعث ایجاد بحرانهای اخلاقی در میان کشیشان شده است. از سوی دیگر، نژادپرستی پنهان نیز در برخی موارد نقش کلیدی ایفا کرده است. کافی است به پرونده مدارس شبانهروزی بومیان کانادا نگاهی بیندازیم که در آنها بقایای اجساد صدها کودک کشف شد. کودکانی که قربانی سیاستهای کلیسا در همان مدارسی شدند که با هدف «مسیحی کردن» بومیان تأسیس شده بودند. هدف این مدارس، از بین بردن زبان، فرهنگ و باورهای بومیان بود، اما بسیاری از دانشآموزان نهتنها از نظر فرهنگی نابود شدند، بلکه جان خود را نیز از دست دادند.
افشای این رسواییها کلیسا را به چالش کشیده و چهره آن را در برابر جهانیان مخدوش کرده است. امروز دیگر هیچ عذرخواهیای از سوی پاپ و دیگر مقامات کلیسا نمیتواند این فجایع را جبران کند. نهاد دینی که باید منادی اخلاق و عدالت باشد، خود به محلی برای پرورش مجرمان و پنهان کردن جنایات تبدیل شده است. شاید یکی از مهمترین پیامدهای این رسواییها، افزایش بیاعتمادی به نهادهای دینی و گسترش گرایش به معنویتهای غیردینی و... باشد. چنانکه برخی متفکران، از جمله شهید «مرتضی مطهری»، تأکید کردهاند، یکی از دلایل گسترش بیدینی در غرب، رفتارهای غیرانسانی نهاد کلیسا در طول تاریخ بوده است. کلیسایی که در دوران قرون وسطی با استبداد دینی، گاهی مانع رشد علم و اندیشه شد، این نگرانی وجود دارد که امروز نیز با رسواییهای اخلاقی خود، آخرین بقایای مشروعیتش را از دست بدهد.
حال باید پرسید که آیا این نهاد، که قرنها به عنوان یکی از مهمترین مراکز دینی در غرب شناخته میشد، میتواند از این بحران عبور کند؟ آیا اعتبار از دسترفته کلیسا با عذرخواهیهای مکرر بازخواهد گشت؟ پاسخ به این پرسش چندان آسان نیست، اما یک چیز مسلم است: این رسواییها نهتنها کلیسا، بلکه کلیت دین و معنویت را در چشم جهانیان مخدوش کرده و فرصتی طلایی را در اختیار مخالفان دین قرار داده است. رسانههای غربی، هرگاه چنین فجایعی رخ میدهد، به جای آنکه آن را محصول ساختار و فرهنگ منحرف کلیسا بدانند، تلاش میکنند تا کلیت دین و دینداری را زیر سؤال ببرند. در چنین شرایطی، شاید بیش از هر زمان دیگری، لازم باشد که حقیقت دینداریِ اصیل و بهدور از انحرافات کلیسایی، به درستی تبیین شود، تا مبادا چهره واقعی ایمان، زیر سایه این جنایات پنهان بماند. افزون بر این که یک دگرگونی اساسی در نهاد کلیسا نیز ضروری مینماید.
نویسنده: امینالاسلام تهرانی