پایگاه خبری تحلیلی فرقه نیوز؛ گفتوگوی جذاب و متفاوتی با حجتالاسلام علی مصلح، مدیر گروه زرتشت و باستانگرایی حوزه علمیه قم داشتیم که بسیاری از نکات مطرحشده برایمان تازه و تعجبآور بود. در این مصاحبه، به بررسی منشور معروف کوروش و ادعای آن بهعنوان اولین سند حقوق بشر پرداختیم و چالشهای موجود در تفسیر آن را مورد توجه قرار دادیم. سؤال اصلی این است که آیا میتوان این منشور را با مفاهیم مدرن حقوق بشر تطبیق داد، یا باید آن را در چارچوب سیاستورزیهای شاهنشاهی زمان خود تحلیل کرد؟ همچنین به روایتهای مختلف تاریخی درباره کوروش پرداختیم. یکی از مباحث چالشی، استفاده صهیونیستها از کوروش بهعنوان نماد مسیحای قوم یهود بود. صهیونیستها او را کسی میدانند که یهودیان را از اسارت بابل آزاد کرد و به آنها اجازه داد تا به سرزمین خود بازگردند. این روایتها حتی در سیاستهای بینالمللی نیز کاربرد دارند، مانند دفاع بنیامین نتانیاهو از کوروش در سازمان ملل. سؤال اساسی که در این گفتوگو مطرح میشود این است که آیا کوروش تنها یک نماد جهانی است یا بیشتر بهعنوان ابزاری سیاسی برای مشروعیتبخشی به اسرائیل در تاریخ معاصر مورد استفاده قرار گرفته است؟ در ادامه متن کامل مصاحبه را میخوانید:
* نظر شما درباره تناقضهای موجود در گزارشهای تاریخی پیرامون کوروش چیست؟ کدام روایت درست است؟
تناقض منابع تاریخی درباره کوروش ناشی از تنوع منابع موجود است. ما یک مجموعه یکپارچه از منابع در اختیار نداریم. منابع تاریخی شامل نوشتههای یونانی، متون یهودی، یافتههای باستانشناسی و... هستند. اما جای یک دسته از منابع، یعنی منابع ایرانی سنتی، خالی است.
در مکتب تاریخنگاری صهیونیستی کوروش بهعنوان منجی یهود معرفی میشود؛ کسی که قوم یهود را نجات داد و به آنها اجازه بازگشت به سرزمین خود را داد.
در منابع زرتشتی نامی از کوروش برده نشده است. همچنین نام او در متون ساسانی و خداینامهها یا شاهنامه هم ذکر نشده است. از سوی دیگر در منابع یونانی، کوروش بهتفصیل معرفی شده و در آثار باستانی مانند منشور یا استوانه گلی کوروش نیز نام و یاد او دیده میشود. بااینحال یونانیها تصویری متفاوت از او در کتیبهها ارائه دادهاند و حتی بین برخی از کتیبهها نیز تناقضاتی وجود دارد. بهعنوانمثال استوانه گلی که به خود کوروش منسوب است، مطالبی را بیان میکند که با آثار باستانی و کتیبه پاسارگاد یا دیگر مکانها (مثل بیستون) متفاوت است.
این اختلافات باعث پیچیدگی تحلیل تاریخی میشود. بخشی از این تناقضها ممکن است ناشی از مکاتب تاریخنگاری مختلف باشد که گاه بخشهایی از حقیقت را نقل کرده، بخشهایی را نادیده گرفته و در برخی موارد نیز مبالغه کردهاند. در نتیجه، بررسی این مکاتب تاریخنگاری و دیدگاههای آنها برای فهم دقیقتر شخصیت کوروش و معرفی او بسیار اهمیت دارد.
* چگونه برخی کوروش را نماد عدالت میدانند، درحالیکه او نیز مانند دیگر پادشاهان با جنگ و تسخیر کشورها حکومت خود را گسترش داد؟
اینکه شما به کدام مکتب تاریخنگاری گرایش دارید، تأثیر مستقیمی بر نحوه معرفی کوروش دارد. بهعنوانمثال در مکتب تاریخنگاری ناسیونالیستی، حملات و کشورگشاییهای کوروش بهعنوان نشانه قدرت و عظمت او تعبیر میشود. اما اگر همین اقدامات را دیگران مانند مغولها یا سَکاها علیه ایران انجام دهند، بهعنوان توحش قلمداد میشوند. برای نمونه وقتی کوروش به ماساگتها حمله کرد و در نهایت کشته شد، آنها وحشی تلقی شدند، اما حملات کوروش نشانه قدرت پنداشته میشود. این تضاد ناشی از رویکرد مکتب تاریخنگاری است که روایت را جهتدهی میکند.
در مکتب تاریخنگاری صهیونیستی کوروش بهعنوان منجی یهود معرفی میشود؛ کسی که قوم یهود را نجات داد و به آنها اجازه بازگشت به سرزمین خود را داد. اما این مکتب معمولاً چشمان خود را بر دیگر اقدامات کوروش مانند رفتار او با بابلیها، لیدیا و دیگر سرزمینهایی که به آنها حمله کرد، میبندد و صرفاً بخشهایی از تاریخ را برجسته میکند که با دیدگاه آن همسو است.
دیدگاه پلورالیسم دینی که بر احترام به همه ادیان، حتی اگر برآمده از خرافات و اسطورهها باشند، تأکید دارد، در تاریخنگاری کوروش را بهعنوان شخصیتی که به عقاید و باورهای دیگر اقوام احترام گذاشت، تحسین میکند. او به بت مَردوک، خدای بابلیان و دیگر خدایان احترام گذاشت و با آنها مدارا نشان داد.
اما اگر مکتب تاریخنگاری اسلامی و توحیدی را در نظر بگیریم، نگاه به کوروش میتواند متفاوت باشد. این مکتب ممکن است برخی از اقدامات او را که با اصول توحیدی مغایرت دارد، نقد کند و این بخشها را نپذیرد.
در نهایت، اینکه شما به کدام مکتب تاریخنگاری وابسته هستید، تعیین میکند که کدام روایت از کوروش را بپذیرید، کدام را نادیده بگیرید و حتی برخی روایات را برساخته ایدئولوژیها بدانید.
گاهی تاریخنگاری بر اساس مکاتب و ایدئولوژیها میتواند باعث شود که بسیاری از جنبههای تاریخ زندگی و کشورگشاییهای کوروش به چشم نیاید و تنها یک جنبه خاص که شاید برساخته از زندگی او است، برجسته شود.
* آیا منشور کوروش را میتوان بهعنوان اولین سند حقوق بشر شناخت یا باید آن را بیشتر در بستر سیاستورزی و ابزاری سیاسی برای کنترل جامعه تحلیل کرد؟
ادعای ارتباط منشور کوروش یا استوانه گلی با مفهوم حقوق بشر و اینکه بهعنوان اولین سند حقوق بشر شناخته شود، با نقدها و ایرادات جدی روبهرو است. نخست، اگر اصالت این سند را بپذیریم، باید توجه داشت که منشور کوروش یک سند باستانی است که از سنتهای بابلی الهام گرفته و بهویژه از منشور حَمورابی الگو گرفته است. بنابراین جنس آن کاملاً متفاوت از مفاهیم مدرن است.
حقوق بشر بهعنوان یک ایده، محصول عصر مدرن است و در بستر اندیشههای مدرن شکل گرفته است. در مقابل نظام شاهنشاهی که محور منشور کوروش است، مبتنی بر حکمرانی یک شاهنشاه و وجود مردم بهعنوان رعیت است؛ مردمی که هیچ حق اعمال نفوذ، دموکراسی، یا شهروندی در ساختار قدرت ندارند. در چنین نظامی حقوق بشر به معنای جدید آن نمیتواند وجود داشته باشد.
منشور کوروش را باید در بستر باستانی آن درک و تحلیل کرد. آنچه در این سند مشاهده میشود، نه حقوق بشر، بلکه انعکاسی از تصلب و استبداد شاهنشاهی است. برای مثال بخشهایی از منشور بر اطاعت مطلق تأکید دارند؛ ازجمله دستورات برای بوسیدن پای شاه و اهدای هدایا. چنین مفاهیمی کاملاً با اندیشههای حقوق بشر مدرن بیگانهاند.
نظام شاهنشاهی، مفاهیمی چون نظام طبقاتی، قدرت متمرکز در شخص شاه و نبود حقوق برابر برای همه افراد را به همراه دارد. این مفاهیم اساساً در تضاد با حقوق بشر به معنای مدرن آن هستند. ازاینرو، ادعا که منشور کوروش اولین سند حقوق بشر باشد، جایگاه علمی ندارد و بیشتر یک رویکرد تبلیغاتی است.
علاوه بر این، خود منشور نیز از منظر پژوهشگران مورد تردیدهایی قرار دارد. آیا این سند واقعاً کار خود کوروش بوده است؟ یا محصول فرهنگ بابلی؟ آیا صرفاً یک ابزار تبلیغاتی برای تثبیت قدرت منطقهای کوروش و سلطه بر کشورهای تحت سیطرهاش بوده است؟ این سؤالات همچنان محل تأمل و تحقیق پژوهشگران است.
* چرا در ادبیات کلاسیک فارسی همچون فردوسی، کوروش هیچگاه مورد توجه شاعران قرار نگرفته است؟
برخی پژوهشگران واژه کوروش را پارسی نمیدانند و ریشه آن را در فرهنگ عیلامی جستوجو میکنند.
ادبیات کلاسیک فارسی شامل متونی چون شاهنامه فردوسی، گرشاسب نامه، شاهنامه دقیقی، شاهنامه ثعالبی و خداینامههایی که مربوط به عصر ساسانی است و همچنین متون سنتی زرتشتی و اوستایی، هیچکدام نامی از کوروش به میان نمیآورند.
شاهنامه فردوسی که نسبت به متون اوستایی، پهلوی و فارسی میانه متأخر است و برگرفته از خداینامههای پهلوی دوره ساسانی، نیز از کوروش یاد نمیکند. شاهنامه فردوسی در واقع نظم فارسی خداینامههای پهلوی است و روایت رسمی تاریخ ایران را به نظم درآورده است اما چرا کوروش در این مجموعه متون جایگاهی ندارد؟ دلایل و احتمالات مختلفی در این زمینه مطرح است.
به نظر میرسد که این امر ناشی از یک اتفاق تاریخی باشد. روایتی که از حکومتهای ایرانی در این متون نقل میشود، روایت کیانی است؛ روایتی که با سلسله داریوش و جانشینان او همخوانی دارد اما با سلسله کوروش و آنچه یونانیان از آغاز هخامنشیان نقل کردهاند، همسو نیست. داریوش که خود را از تبار آریایی معرفی میکند، ظاهراً کوروش را که از اَنشان برخاسته و ریشههایی در فرهنگ و هویت عیلامی دارد، بهعنوان بخشی از روایت ایرانی نمیپذیرفته است.
کوروش برخلاف داریوش که نامی فارسی دارد و خاندانش نیز به نامهای فارسی شناخته میشوند، ریشهای متفاوت دارد. حتی نام کوروش نیز فارسی نیست. برخی پژوهشگران مانند مت واترز (Matthew W. Waters)، ریچارد فرای (Richard Nelson Frye)، دنیل پاتس (Daniel Thomas Potts) و ووتر هنکلمن (Wouter F. M. Henkelman) واژه کوروش را پارسی نمیدانند و ریشه آن را در فرهنگ عیلامی جستوجو میکنند. بسیاری از آنها حتی تبار کوروش را عیلامی و غیرپارسی میدانند. این مسئله را میتوان در تفاوتهای دین کوروش، مرکز حکمرانی و... نسبت به داریوش و تبار او دنبال کرد.
تفاوتهای تاریخی و فرهنگی میتواند دلیلی باشد بر اینکه چرا کوروش در تاریخ، حماسهها و ادبیات ایرانی جایگاهی نیافته است. روایت رسمی تاریخ ایران در این متون بهوضوح از دیدگاه و سنتهای ایرانی بازتاب یافته و کوروش با هویت و پیشینهای متفاوت، در آن جایگاهی ندارد.
* چرا در تاریخ معاصر، ابتدا شخصیت کوروش بهعنوان نمادی ملی مطرح شد و بعد از آن بسیاری از مطالب در کتب درسی در رابطه با کوروش حذف شد؟
در تاریخ معاصر، تاریخ سنتی بهعنوان اسطورهپردازی کنار گذاشته شد و تاریخنگاری مدرن جایگزین آن شد. در تاریخنگاری مدرن، اروپامحوری (Eurocentrism) با توجه بیحدوحصر به منابع یونانی آغاز شد و تاریخ هِرودوت به محوریت تاریخنگاری ایران بدل گشت. بر اساس روایت هرودوت، کوروش بهعنوان سرسلسله هخامنشیان و یکی از بزرگترین شخصیتهای تاریخ ایران معرفی شد. این دیدگاه، کوروش را به الگویی برجسته تبدیل کرد.
علاوه بر این، مکاتب مختلف تاریخنگاری در دوره مدرن نیز به برجستهشدن کوروش کمک کردند. یکی از این مکاتب، تاریخنگاری وابسته به صهیونیستها بود که تأثیر یهودیان، بهعنوان مورخان و باستانشناسان در تاریخ و باستانشناسی ایران، نقش مهمی در آن داشت. این جریان با حمایت بنگاههای علمی و آکادمیهای شرقشناسی، روایت کوروش را بهعنوان شخصیتی ویژه در تاریخ ایران تثبیت کرد.
شکلگیری اسرائیل نیز در این روند مؤثر بود. تصمیمات اتخاذ شده در اسرائیل برای مشروعیتبخشی به غصب فلسطین و رسمیت بخشیدن به حکومت نامشروع اسرائیل، نیازمند روایتگری تاریخی بود. یکی از مهمترین روایتها، مربوط به کوروش بود؛ کسی که طبق کتاب مقدس و عهد عتیق، یهودیان را از اسارت بابل آزاد کرد، آنها را به اورشلیم فرستاد و هزینه ساخت معابدشان را تأمین کرد. این روایت، ابزاری برای مشروعیتبخشی به اسرائیل شد.
در سال ۱۳۳۷میلادی، کنگره یهودیان جهان در استکهلم پایتخت سوئد تصمیم گرفت کوروش را بهعنوان نماد برجستهای در تاریخ معرفی کند. این جریان با برگزاری جشنهای ۲۵۰۰ساله هخامنشی، با همکاری دربار پهلوی و محمدرضا پهلوی، به اوج خود رسید. شجاعالدین شفا، یکی از چهرههای مؤثر در این جریان، نقش مهمی در برگزاری این جشنها و ترویج تاریخ کوروش بهعنوان مبنای هویت ملی ایران ایفا کرد.
باستانگرایی این عصر، با محوریت کوروش، نماد ملیگرایی مدرن ایران شد. پیش از آن ساخت هویت ملی با چنین نمادهایی مطرح نبود، اما ملیگرایی بهعنوان یک ایده مدرن، نیازمند نمادهایی بود که کوروش یکی از مهمترین آنها شد.
بااینحال روایت غالب همچنان بر پایه منابع یونانی و قرائت خاصی از آثار باستانی باقی مانده است و این روایت حذف نشد. این روند که به کنار گذاشتن منابع ایرانی و اسطوره خواندن آنها در مقابل برجستهشدن منابع یونانی منجر شده، بلای جان تاریخنگاری باستان در عصر مدرن شده است.
ضروری است که پژوهشگران بار دیگر منابع اصیل ایرانی، همراه با منابع یونانی و آثار باستانی را بازخوانی کنند تا به روایتی نزدیکتر به واقعیت دست یابند. بازنگری علمی و بیطرفانه در تاریخنگاری، مستلزم نگارش مجدد روایتهای تاریخی و حتی تدوین دوباره کتب درسی است.
* چرا برخی جریانها در ایران تلاش میکنند کوروش را بهعنوان تنها قهرمان تاریخی معرفی کنند و سایر شخصیتهای تاریخی را نادیده میگیرند؟
صهیونیستها کوروش را بهعنوان نخستین صهیونیست جهان معرفی میکنند و او را طبق کتاب مقدس خویش مسیحا میدانند.
جریانهایی که تلاش میکنند کوروش را بهعنوان تنها قهرمان تاریخی ایران معرفی کنند، عمدتاً به جریانهای باستانگرا وابستهاند. این جریانها توسط ایدئولوگهایی حمایت میشوند که اندیشه تمرکز بر کوروش و نادیدهگرفتن سایر شخصیتهای تاریخی ایران را ترویج میکنند.
در عصر پهلوی، روایتی شکل گرفت که کوروش را به محور تاریخ و هویت ملی ایران تبدیل کرد. جریانهای باستانگرا که این روایت را ادامه میدهند، از خاطره عصر پهلوی الهام گرفته و در راستای دفاع از سلطنتطلبی فعالیت میکنند. یکی از انگیزههای این جریان، تقابل با نظام جمهوری اسلامی است؛ بهگونهای که با برجستهکردن کوروش بهعنوان قهرمان ملی تلاش میکنند تا سایر بزرگان ایرانزمین بهویژه شخصیتهای عصر اسلامی را نادیده بگیرند.
این جریان حتی در روایات خود، فردوسی حکیم را بهگونهای ناروا، باستانگرا و زاویهدار با اسلام معرفی میکند؛ حال آن که چنین برداشتی کاملاً نادرست است و یا از درک صحیح شاهنامه فردوسی عاجزند و یا از عمد آن را نادیده میگیرند. بنابراین یکی از اهداف این جریان، دفاع از سیاستهای عصر پهلوی و ادامه همان رویه در قالب اپوزیسیون سلطنتطلب است.
جریان دیگری که به برجستهکردن کوروش دامن زده، مکتب تاریخنگاری صهیونیستی است. این جریان با برجستهکردن کوروش در تاریخ ایران، بیشترین نفع را برای خود رقم زده است. اندیشه این مکتب تاریخنگاری، بهویژه پس از تصمیمات کنگره یهودیان جهان، نقش بسزایی در شکلگیری این روایت داشته است.
صهیونیستها کوروش را بهعنوان نخستین صهیونیست جهان معرفی میکنند و او را طبق کتاب مقدس خویش مسیحا میدانند. روایت آزادسازی یهودیان توسط کوروش و بازگشت آنها به اورشلیم برای یهودیان خاطرهای خوشایند است که به دفاع از کوروش دامن میزند. حتی در مواضع سیاسی نیز از این روایت استفاده میشود؛ برای مثال، بنیامین نتانیاهو در سازمان ملل، در واکنش به انتقاد محمود عباس از قرارداد بالفور گفت: «شما بهجای اعتراض به قرارداد بالفور، باید از کوروش و ایرانیان شکایت کنید، چرا که کوروش نخستینبار این سرزمین را به ما داد».
این اظهارات نشان میدهد که جریان صهیونیستی پشت برجسته کردن تاریخ هخامنشیان و محوریت کوروش قرار دارد و این روایت، منافع سیاسی و ایدئولوژیک فراوانی برای این جریان به همراه داشته است.
* نقش سیاستگذاریهای فرهنگی معاصر در بازتعریف شخصیتهای تاریخی مانند کوروش چیست؟
سیاستگذاران فرهنگی معاصر هنوز درک درستی از هویت ایرانی - اسلامی ندارند. برداشت آنها از این هویت عمدتاً نادرست است و آن را به دو بخش مجزا تقسیم میکنند؛ بخشی مربوط به هویت ایرانی که از عصر باستان تا کنون ادامه داشته و بخشی اسلامی که ۱۴۰۰ سال پیش به ایرانیان عارض شده است؛ به این معنا که ابتدا ایرانی بودهایم با تاریخی ۲۵۰۰ساله و سپس مسلمان شدهایم با تاریخی ۱۴۰۰ساله. این برداشت کاملاً غلط است.
هویت ایرانی - اسلامی به معنای هویتی است که در آن اسلام با هویت ایرانی ممزوج شده است. نگاهی که این دو را جدا از هم میبیند، ناشی از درک نادرست از مسئله است. طبیعی است که وقتی چنین درکی وجود نداشته باشد، سیاستگذاریهای فرهنگی نیز دچار انحطاط میشوند.
رشتههای علمی مانند زبانشناسی، باستانشناسی و تاریخ باستان که با هویت فرهنگی ارتباط مستقیم دارند، هنوز بر اساس ریلگذاریهای عصر پهلوی اول اداره میشوند. پس از انقلاب اسلامی نیز تغییری اساسی در این رویکردها صورت نگرفته است. بسیاری از افرادی که در عرصه سیاستگذاری فرهنگی نفوذ دارند، آموزشدیده همان نظام فکری و دانشگاهی هستند و همچنان بهدرستی ریلگذاریهای پهلوی باور دارند. سیاستگذاریهای فرهنگی کنونی نیز تحت تأثیر این تفکر شکل گرفته و بهوضوح اشتباه است.
آنچه که عرض شد، نشان میدهد سیاستگذاران فرهنگی ما نتوانستهاند هویت ایرانی - اسلامی را بازشناسی کنند؛ هویتی که فرهنگ، هنر و اندیشه ما از عصر اسلامی تا به امروز بر اساس آن شکل گرفته است. لازمه اصلاح این وضعیت، بازتعریف دقیق مؤلفهها و شاخصههای هویت ایرانی - اسلامی است.
در ارتباط با پرسش شما درباره نقش سیاستگذاریهای فرهنگی معاصر در بازتعریف شخصیتهای تاریخی مانند کوروش، باید گفت که وقتی درک درستی از هویت ایرانی - اسلامی وجود نداشته باشد، کوروش نیز بهعنوان بخشی از این پازل تعریف میشود. در نتیجه، کتابهایی نوشته میشوند که اندیشهای مانند ایران مقتدر از عصر هخامنشی را ترویج میدهند و خود را پیرو مکتب کوروش میدانند. برای نمونه، کتابهایی از بدنه انقلابیون مانند «سرداران ایرانی از کوروش تا سلیمانی» یا مباحثی درباره ذوالقرنین بودن کوروش و موارد مشابه نشاندهنده حرکتی در زمینی است که دیگری ترسیم کرده و شکل داده است.
تا زمانی که ما خود را نیابیم و مؤلفهها و شاخصههای واقعی هویت ایرانی - اسلامی را شناسایی نکنیم، همچنان در مواجهه با شخصیتهای تاریخی همچون کوروش گیج و سردرگم خواهیم بود.
خبرنگار: محسن دشتبان