5ـ2٫ عدم جامع نگری
روایات مهدویت مجموعه ای است که باید همگی را در کنار هم ملاحظه کرد.
همچنین دارای اصول مسلّمی است که مخالفت با آن به ادله بسیار قوی نیازمند
است. بنابراین، اگر یک روایت با مجموعه ای از روایات یا اصول مسلّم مذهبی
در تعارض و تضاد قرار گیرد؛ دراین-صورت، بسندگی به آن روایت و عدم ملاحظه
سایر ادله و روایات صحیح نخواهد بود. روایت مفضل بن عمر در صورتی که سال
شصت را به عنوان سال ظهور معرفی کند، با انبوهی از روایات منع توقیت و
تکذیب وقت گذاران متعارض خواهد بود.
5ـ3٫ عدم توجه به فقه الحدیث
سیر منطقی روایت این است که پس از جواب ردِّ امام صادق(ع) در تعیین زمانی
برای ظهور و اینکه ظهور نظیر قیامت است و زمان آن را کسی نمیداند؛ نوبت
به سؤال از چگونگی آغاز ظهور است. از سویی دیگر، قاعده در تفهیم و تفهم
عرفی بر نوعی هماهنگی و مطابقت سؤال و جواب است؛ یعنی زمانی که سؤال از
زمان ظهور باشد، جواب از زمان منطقی است و چنانچه سؤال از کیفیت ظهور باشد،
جواب از زمان منطقی نیست. آنچه در همه نقلها بلا استثنا آمده است، سؤال
از «کیفیت ابتدای ظهور» است (که در نقل المحجه همین طور است: یا مولای فکیف
یدری ظهوره(عج)؟)؛ و طبعاً پاسخ آن، سال ظهور نمیتواند باشد؛ بلکه کیفیت
شبهه ناک ابتدای ظهور بهترین و مناسبترین جواب آن است.
5ـ4٫ سنجش غلط روایت
منابع روایی آکنده از روایات صحیحه است؛ در عین حال دارای روایات ضعیف،
مهمل و حتی جعلی نیز میباشد. از اینرو، لازم است تمامی روایات سنجیده شود
تا اصالت آن روایت مورد محک قرار گیرد. شناخت و به کار گیری سنجه های علمی
و مناسب در جای خود مطرح است. در برخی از اظهارات مبلغین بهائیت از نشانه
های ضعف تعبیر «فی شبهه لیستبین»، عدم تعبیر «لیستبین» در هیچ روایت دیگری
عنوان شده است و حتی به نرم افزارهای حدیثی نور اشاره دارد که جست وجو در
آن برای مخاطب نیز ممکن است (http://www.newnegah.org). اما باید دانست که
هیچ گاه یک روایت بر اساس میزان مشارکت و تطابق لفظی با سایر روایات، مورد
سنجش قرار نمی گیرد. در واقع چه بسیار روایات متقن و صحیحی وجود دارند که
الفاظ و تعابیر آن روایات صحیحه در سایر روایات وجود ندارد.
سنجه دیگری که بهائیت در این روایت به کاربرده، آن است که تعبیر «فی شبهه
لیستبین» به کلام عرب نمی ماند (گلپایگانی، 1995: 230). باید گفت در سنجش
علمی یک روایت، چنانچه معنای یک فقره از حدیث روشن نباشد، یا اینکه به
کلام عرب نماند، دلیل بر آن نیست که آن روایت را مجعول بدانیم و این، در
علم درایه الحدیث دلیلی بر تغییر کردن روایت محسوب نمیشود.
5ـ5٫ تعارض عملکردی
بهائیت در مسئله رعایت ادبیات عرب و مفهوم پذیری روایت، به نوعی تعارض
درونی دچار گشته است. عدم سازگاری با عرف زبان عربی دلیلی بر نفی تعبیر «فی
شبهه لیستبین» دانسته شده است و از این رو، رعایت ادب و عرف زبان عرب را
به عنوان ملاکی مهم پذیرفته است؛ لکن در آثار بهائی و در خصوص این روایت،
به ادبیات عرب بی توجهی شده است.
بهائیت در تأیید ادعای حسین علی نوری (بهاء) در مورد روایت مفضل بن عمر،
حضور وی را در منطقه عرب زبان مایه برائت وی از اشتباه معرفی کرده است:
نفهمد که عبارت و فی شبهه لیستبین معنی ندارد و به کلام عرب نمی ماند. با
این مبلغ از علم در کمال جهل و وقاحت بر کلمات صاحب ظهور اعتراض میکنند و
بر کسی که الیوم در نفس عربستان و مجمع فصحای این اوان جالس و باعلاء امر
قائم است، در غایت بی شرمی ایراد می نمایند (همان).
با این حال، بهاء در استدلال به روایت مفضل بن عمر و نقل این روایت به اغلاط فاحش ادبی دچار گشته است:
فِی حَدیثِ المُفَضَّل: «سَئَلَ عن الصّادق فَکیفَ یا مولایَ فی ظُهورِهِ؟
فَقال(ع): فی سَنَهِ السّتّینِ یَظهَرُ اَمرُه و یعلُوا ذکره (نوری، 1377:
168).
باید توجه داشت در لغت عرب «سأل» مفعول اول خود را بدون واسطه و مفعول با
واسطه را با حرف «عن» می گیرد: «سألتُ علیاً عن موضوعٍ؛ از علی درباره
موضوعی پرسیدم»؛ بر خلاف فارسی که مورد سؤال با «از» ( معادل «عن» ) به
کار می رود. از این رو، تعبیر «سئل عن الصادق»، تعبیری غلط و برخلاف
ادبیات عرب است. ثانیاً تعبیر «فکیف یا مولای فی ظهوره» غلط است؛ چراکه کیف
استفهام و خبر مقدم است و فی ظهوره نیز خبر است. پس دو خبر بدون مبتدا
آمده که در لغت عرب مرسوم نیست. از این رو، در کلام بهائیت تعارض عملکردی
روشنی وجود دارد. از یک سو ادعای سکونت در دیار عرب و دانایی به ادبیات عرب
دارند و از سویی خود به اغلاط فاحش دچار می شوند.
5ـ6٫ عدم تطبیق با گزارههای روایت
روایت مفضل بن عمر، بر گزاره هایی مشتمل است که موعود مورد نظر خود را
توصیف می کند؛ یعنی هرچند این روایت از ظهور موعود در سال شصت خبر داده
است؛ موعود مورد نظر این روایت، دارای خصوصیات و ویژگیهایی است که هیچ
کدام بر موعود ادعایی بهائیت قابل تطبیق نیست. در واقع، این نکته بدان
معناست که موعودی که در سال شصت ظهور می کند، با همه خصوصیات ذکر شده، هنوز
محقق نشده است. به عنوان مثال فراگیر شدن دین اسلام در روایت چنین وارد
شده است:
….فوالله یا مفضل لیفقدن الملل والادیان و الاراء و الاختلاف ویکون الدین
کله لله کما قال تعالی: اِنَّ الدِینَ عِندَ اللهِ الأِسلام… (مجلسی، 1403،
ج53: 4).
اینکه همه ملتها و ادیان و آرای مختلف از بین بروند و تنها دین اسلام
باقی بماند، با ادّعای آنها مبنی بر نسخ اسلام، سازگار نیست. لذ ا به این
روایت نباید تمسک کنند.
6٫ ترفندشناسی بهائیت در تمسک به روایت مفضل بن عمر
یکی از ویژگیهای فرقه های انحرافی، بهره برداری از متون مقدس به جهت اهداف
فرقه-ای است. بهاییت به عنوان فرقه ای که مدعی ظهور موعود دین اسلام است،
در صدد توجیه عقاید خویش، از طریق تطبیق پیشگویی ظهور در روایت مفضل بن عمر
بر مدعای خویش است. از اینرو، ترفندهایی به کار بسته است تا این روایت را
بر مدعای خویش منطبق جلوه دهد. در این قسمت برخی از این ترفندها بازشناسی
می شود:
6ـ1٫ اغواگری
جایی که پای اعتقاد در میان است لازم است، مطالب با «اقناع علمی» کافی مطرح
شود و در واقع باید «عقلانیت» حکمفرما باشد. در این صورت دیگر توهین به
مخاطب جایی ندارد. بهائیت در مواردی که در برابر سؤالی جواب کافی و مستدل
نداشته باشد، با جوسازی و اهانت برای مغلوب جلوه دادن حریف تلاش میکند.
ابولفضل گلپایگانی، مبلغ بهائی در جواب شخصی که روایت مفضل بن عمر را در
کتاب بحارالانوار فاقد تعبیر «فی سنه الستین» دانسته است، چنین می نگارد:
از وقایع عجیبه ای که دلالت ظاهره بر جهل و ظلم و بی انصافی علمای قوم
دارد، این است که چون به این عبارت حدیث مفضل که ذکر شد در کتاب مستطاب
ایقان استدلال فرمودهاند؛ یکی از رؤسای کرمان از اوراق شجره ملعونه فی
القرآن در جواب گفته است که عبارت حدیث وفی سنهالستین نیست، بلکه و فی شبهه
لیستبین است. زهی شگفت که انسان به این پایه ابله و جاهل باشد و یا خلق را
ابله و نادان شمارد (گلپایگانی، 1995: 230).
6ـ2٫ فضاسازی کاذب
«فضا سازی کاذب» در متقن جلوه دادن مبادی استدلال، به منظور اقناع مخاطب،
از ترفندهای فرقه های انحرافی است. از این رو، بهائیت، ادعای تمسک به
روایات صحیحه و متفق علیه بین شیعه و اهل تسنن دارد (همان، 2001: 51) و سعی
دارد به دلیل شهرت و خوش نامی علامه مجلسی، تعبیر ادعایی «فی سنه الستین»
در روایت مفضل بن عمر را به کتاب بحار الانوار مستند سازد:
در بحار الانوار مجلد سیزدهم، تألیف مرحوم مجلسی نیز فی سنه الستین نقل شده
و مؤلف می فرماید که مقصود از سنه الستین درست معلوم نیست و شاید فی شبهه
لیستبین باشد. از این جهت، برخی از علما، جمله اخیره را نگاشتهاند؛ ولی
محققین فی سنه الستین نگاشتهاند…(اشراق خاوری، 121، بدیع: 2، هفته
شانزدهم، 747).
باید توجه داشت این ادعا که مرحوم علامه مجلسی در بحارالانوار چنین احتمالی
را مطرح کرده باشد؛ کذب محض و ناشی از خیالات فرقه ای این گروه است.
6ـ3٫ القای شبهه جعل و تحریف
از آنجا که تعبیر روایت مفضل بن عمر در کتاب بحارالانوار، «فی شبهه
لیستبین» است و این امر بر خلاف مدعای بهائیت است؛ با القای احتمال تحریف و
تغییر عمدی این تعبیر در کتاب بحارالانوار، تهمت بزرگی به فرهنگ شیعی وارد
کردهاند. آنان در مورد روایت مفضل چنین القا می کنند که در حال حاضر،
«سنه الستین» در کتابهای اینترنتی یافت نمی شود؛ اما در کتابهای چاپی قبل
از انقلاب به ندرت وجود داشته است:
به عنوان مثال: حدیث «فی سنه الستین» را در کتب اینترنتی نمیتوان یافت و
حتی در کتب چاپی قبل از انقلاب هم به ندرت میتوان دید که حدیث سنه ستین که
به حدیث مفضل بن عمرو معروف است، در بسیاری از کتب حدیثی نقل شده؛ ولی در
حین چاپ و نوشتن، سنه ستین را به قصد یا به سهو به «فی شبهه لیستبین» تبدیل
کردهاند که نه تنها جملهای بی معنی است، بلکه در کتب حدیثی که اخیرا به
صورت نرم افزار تحت عنوان جامع الاحادیث و گنجینه روایت که حدوداً چهارصد
جلد کتب حدیثی را در بر دارد و در دسترس همگان هم هست، واژه «لیستبین» در
هیچ حدیثی جز حدیث مفضل دیده نشده است… ( http://www.newnegah.org).
اینکه «سنه الستین» در نرم افزار های علوم اسلامی یافت نمی شود؛ بدان دلیل
است که این نرم افزارها شامل کتابهای مرجع و دست اول شیعه بوده و
کتابهای فرعی همچون المحجه راشامل نمی باشد. بسیاری از کتابهای اینگونه
ای، حتی به مرحله چاپ نرسیده اند.
اینکه در حین چاپ «سنه الستین» تبدیل شده، تهمت بزرگی است و مراجعه به
کتابهای خطی بزرگترین دلیل بر کذب چنین ادعایی است . علاوه بر اینکه
شیعه همیشه برای حفظ آثار منقوله در مجامع روایی خود اهتمام حداکثری داشته
است؛ ولو اینکه مخالف عقایدشان باشد. شاهد این ادعا کثرت چنین روایاتی در
مجامع است. با توجه به ضعفهای سندی و دلالتی حدیث واحتمال قوی مجعول بودن،
به این تغییر و تبدیل هیچ نیازی نبوده؛ جدا از اینکه امکان جمع این تعبیر
در روایت مفضل با عقاید شیعه ممکن است.
6ـ4٫ ادعای شهرت تعبیر فی السنه الستین
بهائیت در جهت تقویت شبهه جعل و ادعای تغییر عمدی روایت مفضل بن عمر و برای
اصیل جلوه دادن تعبیر «فی سنه الستین»، این تعبیر را به روایات پیامبر و
ائمه: و مورد توجه محدثین و علمای شیعه مستند دانسته است. اشراق خاوری در
این باره چنین می نویسد:
در احادیث مرویه از حضرت رسول و ائمه اطهار: مذکور گردیده، حضرت صادق(ع) در
جواب کسی که از میقات ظهور قائم سؤال کرده بود، فرمودند: «و فی سنه
الستین» یظهر امره و یعلوا ذکره (اشراق خاوری، 1328: 46).
یکی از حاضرین فرمود: علما و محدثین معروف شیعه، عده بسیاری «و فی سنه
الستین» را نقل کردهاند؛ از جمله در کتاب غایه المرام، تألیف محدث شهیر،
سید هاشم بحرینی…..در بحار الانوار مجلد سیزدهم، تألیف مرحوم مجلسی نیز فی
سنه الستین نقل شده است (همان، 121، بدیع: 2، هفته شانزدهم: 747).
اما چنانکه دانسته شد، این تعبیر تنها در کتاب المحجه محدث بحرانی قابل
مشاهده است و جدا از احتمال تصحیف روایت در این نقل، اصلا شهرت ادعا شده را
ندارد.
6ـ5٫ بهره گیری از روایات متشابه و ضعیف
یکی از شگردهای فرقه های انحرافی، بهره گیری از نصوص متشابه و ضعیف است؛ در
حالیکه در مباحث امامت که از اصول دین محسوب می شود، باید از نصوصی بهره
برد که دارای صراحت باشد تا مخاطبان به گمراهی نیفتند. از این رو، بر فرض
پذیرش حدیث مفضّل، و با توجه به اینکه سال شصت در هر قرن وجود دارد؛ مثلاً
از زمان امام صادق(ع) تا امروز سیزده قرن گذشته است،
(160،260،360،460،560،660،760،860،960،1060،1160،1260،1360و…)؛ آیا هرکس در
چنین سالهایی ادعّای مهدویت کند، باید تصدیق شود؟!
6ـ6٫ ادعای مفهوم ناپذیری تعبیر فی شبهه لیستبین
بهائیت مهم ترین دلیل در تثبیت تعبیر فی سنه الستین و رد تعبیر «فی شبهه
لیستبین» را عدم معناپذیری تعبیر اخیر دانسته است. یعنی از آنجا که تعبیر
«فی شبهه لیستبین» به کلام عرب نمی ماند (گلپایگانی، 1995: 230) و معنای
آن روشن نیست؛ پس تعبیر«فی سنه الستین» درست است؛ زیرا معنا پذیری دارد.
برخی مبلغین بهاییت با اشاره به ترجمه فارسی این روایت، چنین نوشتهاند:
در بحار الانوار جلد سیزده نیز فقط روایت شده که فقال یظهر فی شبهه لیستبین
امره و یعلی ذکره (دوانی، 1378: 1146)؛ یعنی در وضع شبهه ناکی ظاهر میشود
تا امرش روشن گردد و ذکرش معروف شود که معنی امرش روشن شود کاملا بی معنی
است؛ زیرا امر آشکار میشود، روشن نمیگردد (http://www.newnegah.org).
صرف نظر از تبیین معنایی تعبیر «فی شبهه لیستبین» در این مقاله، این اشکال
مبلغ بهایی که «امر آشکار می شود، روشن نمی گردد» مطلبی سخیف و حاکی از ضعف
علمی مستدل است.
6ـ7٫ تحریف واقعیت
اگر نقل المحجه و تعبیر «سنه الستین» دارای اصالت باشد، مصداق بارز«سنه
الستین» سال آغاز امامت حضرت ولی عصر(عج) است. در این سال امام، بعد از
سالها مخفی ماندن، علناً در ملأ عام حاضر شده، عموی خود، جعفر را از نماز
بر پدر باز می دارد و خود به نماز میایستد و در این زمان است که نام ایشان
بالا می گیرد و همه او را به نام و کنیه ونسب می-شناسند تا حجت بر همه
تمام شود. صاحب کتاب اسرار العقائد در تأیید این بیان و نفی ادعای بهائیت
چنین می نگارد:
ظهور امر و استعلای ذکر حضرت بقیت الله تعالی در آن سنه به مقداری گردید که
معتمد عباسی، خلیفه آن زمان با رجال دولتش سعی بسیار و تفحص و تفتیش بی
شمار در پیدا نمودن آن جناب نمودند (حسینی شیرازی،1320: 97).
ترفند بهائیت در بهره گیری از روایت مفضل بن عمر، بر انکار و تحریف این
واقعیت است که مصداق روشن این روایت مطابق عقیده امامیه، امام دوازدهم شیعه
خواهد بود.
نتیجه گیری
«روایت مفضل بن عمر» از سوی بهائیت به عنوان بشارتی بر ظهور سید علی محمد
باب، به عنوان موعود اسلام مطرح شده است. بنابر ادعای بهائیت، روایت مفضل
بن عمر با تعبیر «یظهر فی سنه الستین امره» زمان ظهور را در سال شصت
پیشگویی می کند و با توجه به آغاز ادعای باب در سال 1260، این روایت دلیلی
بر مدعای وی می باشد.
با مراجعه به کتاب شریف بحار الانوار که این روایت از آن نقل شده است، در
می یابیم که این تعبیر، «یظهر فی شبهه لیستبین» است؛ اما با مراجعه به سایر
منابعی که این روایت را نقل کردهاند، اختلاف تعابیر بیش از این مقدار
است. باید گفت از بین منابع روایی این حدیث تنها در کتاب «المحجه فیما نزل
فی الحجه»، نوشته محدث بحرانی تعبیر «سنه الستین» آمده است که از این طریق
به کتابهای شیخ احمد احسایی راه یافته و سپس مورد تمسک بابیت قرار گرفته
است. اما قراینی وجود دارد که تعبیر «سنه الستین» نسبت به سایر تعابیر
دارای اصالت کمتری است و آن، به دلیل احتمال تصحیف تعبیر «سنه من السنین»
در کتاب «حلیه الابرار» به «سنه الستین» است؛ خصوصا اینکه محدث بحرانی اصل
روایت را در کتاب «حلیه الابرار» و سپس مقطوعی از آن را در المحجه نقل
کرده است و با توجه به اینکه سلسله سندی این روایت، در کتاب «المحجه»
اضطراب بیشتری دارد و با اضافه شدن انبوهی از اشکالات سندی، مانند حضور
غالیان و منحرفان و مدعیان دروغین نیابت در سند و ضعف محتوایی این روایت،
مانند اینکه در متن روایت تأییدی بر نیابت دروغین یکی از راویان وجود
دارد؛ آری، با توجه به این موراد، ضعف استنادی این روایت بیش از پیش روشن
میگردد و طبیعی است که این روایت توان اسناد در اصول اعتقادی را نخواهد
داشت.
بهائیت در تمسک به روایت مفضل بن عمر از مسیر حق و حق طلبی خارج شده است.
از جمله شاخصه های بهرهگیری بهائیت را میتوان موارد ذیل دانست: عدم رعایت
اصول علمی؛ سنجش غلط روایات و عدم جامعنگری و از ترفندهای این فرقه موارد
ذیل را میتوان برشمرد: اغواگری، فضاسازی کاذب و تحریف واقعیتها.
منابع
قرآن کریم
1٫ أحسایی أحمد (بی تا). جوامع الکلم (چاپ سنگی زمان ناصرالدین شاه).
2٫ ـــــــــــــ (1414ق 1993م.). کتاب الرجعه، بیروت، الدار العالمیه.
3٫ اشراق خاوری، عبدالحمید (121بدیع). محاضرات، بی جا، مؤسسه ملی مطبوعات امری.
4٫ ـــــــــــــ (106بدیع، 1328). تلخیص تاریخ نبیل زرندی، طهران، لجنه ملی نشر آثار امری.
5٫ ـــــــــــــ (139 بدیع). رساله ایام تسعه، آمریکا، لجنه ملی امور احبای ایرانی.
6٫ بحرانى، سید هاشم بن سلیمان (1411ق). حلیه الأبرار فی أحوال محمّد و آله الأطهار: ، قم، مؤسسه المعارف الإسلامیه.
7٫ ــــــــــــــــــــــــــــ (1398ق). المحجه فیما نزل فی الحجه، تحقیق: محمد منیر المیلانی، قم، بی نا.
8٫ تهرانی، جواد (1346). بهایی چه می گوید، بی جا، دار الکتب الاسلامیه.
9٫ جزائرى، نعمت الله بن عبد الله (1427ق). ریاض الأبرار فی مناقب الأئمه الأطهار، بیروت، مؤسسه التاریخ العربی.
10٫ جمعی از اساتید (1380). مغنی الأدیب، قم، انتشارات نهاوندی.
11٫ حاج محمد کریمخان (1322ق). شمس المضیئه در ردّ شبهات بابیه، به خطّ احمد بصیرت، بیجا، بی نا.
12٫ حسین بن حمدان (1419ق).الهدایه الکبری، بیروت، البلاغ.
13٫ حسینی شیرازی، ابوطالب (1320). اسرارالعقائد در اثبات امامت دوازده امام ورد بر طائفه بابیه، بمبئی،مظفری.
14٫ حلی، حسن بن سلیمان (1421ق). مختصرالبصائر، قم، مؤسسه النشر الاسلامی.
15٫ حلى، حسن بن یوسف (1417 ق). خلاصه الاقوال فی معرفه الرجال، مترجم: قیومی جواد، قم، مؤسسه نشر اسلامی.
16٫ حلی، حسن بن علیّ بن داود (1342) . الرجال، محقق: محمدصادق بحرالعلوم ، تهران، دانشگاه تهران .
17٫ خویی، ابوالقاسم (1403ق). معجم رجال الحدیث وتفصیل طبقات الرواه، بیروت، مدینه العلم.
18٫ دوانی، علی (1378). مهدی موعود، (ترجمه جلد 51 بحارالانوار)، تهران، اسلامیه.
19٫ رحمتی، محمدکاظم (تابستان 1385). حسین بن حمدان خصیبی و اهمیت وی در تکوین نصیریه، مجله هفت آسمان، شماره 30، قم.
20٫ شاهرودی، احمد (1343). راهنمای دین در دفع شبهات مبطلین (موسوم به تنبیه الغافلین فی دفع شبهات المبطلین)، تهران، چاپخانه حیدری.
21٫ شوقی افندی(ولی امر الله)( 1985م و 1986م ). امر و خلق، آلمان، لجنه نشر آثار امری، لانگنهاین.
22٫ شیرازی، علیمحمد (بیتا). دلایل السبعه فارسی، بی نا، بیجا.
23٫ طوسی، محمد بن الحسن (1411ق). الغیبه للحجه، قم، دار المعارف الاسلامیه.
24٫ ــــــــــــــــــــــ (1373). رجال الطوسی، قم، مؤسسه النشر الاسلامی التابعه لجامعه المدرسین بقم المقدسه.
25٫ فیضی، محمدعلی (132بدیع 1352). حضرت نقطه اولی، بیجا، موسسه ملی مطبوعات امری.
26٫ فیومى، أحمد بن محمد (1414ق). المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر للرافعی، قم، موسسه دار الهجره.
27٫ کشی، محمد بن عمر (1409 ق). رجال الکشی- إختیار معرفه الرجال ، مصحح: حسین مصطفوی، مشهد، موسسه نشر دانشگاه مشهد.
28٫ کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق (1407ق). الکافی، تهران، دار الکتب الاسلامیه.
29٫ گلپایگانی، ابوالفضل (151بدیع، 1995م). فصل الخطاب، بی جا، مؤسسه معارف بهایی.
30٫ ـــــــــــــــــ (158بدیع، 2001م). کتاب الفرائد، آلمان هوفهایم، لجنه ملی نشر آثار امری.
31٫ مازندرانی، محمد بن اسماعیل (1419ق). منتهی المقال فی احوال الرجال، بیروت، مؤسسه آل البیت: لاحیاء التراث.
32٫ مجلسى، محمدباقر (1403 ق). بحار الأنوار، محقق: جمعى از محققان ، بیروت، دار إحیاء التراث العربی.
33٫ نجاشی، احمدبن علی (1365). رجال النجاشی، قم، مؤسسه النشر الاسلامی التابعه لجامعه المدرسین بقم المشرفه .
34٫ نعمانی، محمد بن ابراهیم(1397). الغیبه، تهران، صدوق.
35٫ نوری، حسینعلی(بهاء) (155 بدیع، 1377). ایقان، آلمان،هوفهایم، لجنه ملی نشر آثاربهایی، نشر جدید.
36٫ یزدی اردکانی، علیاصغر (بی تا). الهدایه المهدویه فی رد طائفه
البابیه، نرم افزار به سوی حقیقت، مرکز تحقیقات یارانه ای حوزه علمیه
اصفهان.
37٫ یزدى حایرى، على (1422ق). إلزام الناصب فی إثبات الحجه الغائب(عج)، مصحح: عاشور علی، بیروت، مؤسسه الاعلمی.
38٫ http://www.newnegah.org (http://newnegah.org/articles/2010-01-10-04-22-09)
نویسندگان:
عزالدین رضا نژاد، محمدعلی فلاح علی آباد
مجله انتظار موعود شماره 49